مقدمه
تاريخ علاوه بر روز شمار ايّام و روزها، ميتواند وسيله عبرت و آموزش مناسبي براي نسلهاي آينده باشد. به ويژه تاريخ تشيّع كه از اين حقيقت مملو و موجب عبرت عام و خاص است با نگاهي به گذشته تاريخ شيعه با فرازهايي مواجه ميشويم كه حاكي از مرارتها و رنجهاي تحمّلناپذير شيعه در ادوار زمان بوده است امويان كه خود سلسلهاي به ظاهر ديني و اسلامي بودند، با روي كار آمدن خويش بلايي بر سر شيعيان آوردند كه گويا ديگر اين فرقه از صفحه روزگار محو شده است آنان با استفاده از هزاران ترفند و مدد از دسيسهها و توطئهها، به نحو بارزي توانستند حركتهاي شيعي را مهار كرده و آن را تحت نظارت خويش درآورند.عدّهاي كه از نابساماني و بيعدالتي در حكومت هزار ماهه اموي به ستوه آمده بودند، بر اين باور بودند كه با برچيده شدن بساط اين حكومت مرغ عدالت و آزادي به سرزمين آنها پر خواهد كشيد و زمين پر از عدل و داد خواهد شد، و ديگر نشان و اثري از تيره روزي و پريشان حالي باقي نخواهد ماند.اين بيخبران ساده پندار، به اين مهم نينديشيده بودند كه تا روزگار وصلي فرانرسد و دست بيعتها در دست امام عادل و باتقوا قرار نگيرد و تا اهل بيت عليهمالسلام از كنج عزلت به اوج عزّت قدم ننهند، روزگار تيره از اين هم تيرهتر خواهد شد و حاكمان مستبد، دوباره شام بيسحري را آغاز خواهند كرد و امان را از بيامانان مستضعف خواهند بريد.در اين ميان چراغ زندگي عباسيان درخشيدن گرفت و ستاره بختشان طلوع كرد.اگر چه آنها به ظاهر با رضاي اهل البيت از توده ستم كشيده بيعت ستادند، ولي آن هنگام كه بر شتر خلافت نشستند چه بيباكانه شتر راندند. و چه فشارها كه بر گلوي بيخبران آوردند و ناي از همگان بريدند. كار به جايي رسيد كه انقلابيخواهان عدالتخواه آرزو ميكردند اي كاش بنياميّه بر جاي بودند و آنان تحت مظلمه حكومت اموي روزگار سپري ميكردند، تا روزي از عمر خود را با حكومت عباسيان سپري نسازند. امّا ديگر ديربود. آنچه بايد نميشد، شده بود.امويان و عباسيان تا توانستند به اجحاف شيعه پرداختند. مالياتهاي سنگين برآنان وضع كردند. حق شكايت و شهادت از آنها ستاندند و شيعه را رافضي و نقطه ننگ زمان خويش معرّفي كردند.از جمله اقدامات آنان كه در جهت محو و تحقير شيعه انجام ميشد، منع از زيارت كربلا بود. اين دو حكومت به شكلهاي مختلف و انحاء گوناگون از زيارت قبر امام حسين (ع) ممانعت ميكردند. گاه زوار را با مشكلات عديدهاي مواجه ميساختند؛ گاه بر آنان به صورت راه زن قافله ميتاختند و دارو ندارشان را به يغما ميبردند؛ و گاه خودِ قبر را با خاك يكسان ميكردند تا نه نشاني از تاك ماند نه از تاك نشان آن كه زائر حسين (ع) بود، بايد بهاي گزافي را ميپرداخت تا به زيارت حضرت برود؛ گاه عيال و خاندانش از نظر امنيتي در خطر بودند؛ و گاه خودش كه حكومتيان مترصّد جانش بودند. اين همه شكنجه آزار و مخالفت چرا؟ شايد در يك كلمه بتوان گفت بُغْضاً لاِبيكَ. به خاطر عنادي كه از طرف اين دو حكومت با تشيّع و محور آن يعسوب دين علي (ع) وجود داشت دست بهاين گونه مخالفتها ميزدند و اقدام به ممانعت ميكردند. عمل حكومت وقت در ممانعت از زيارت حسين (ع) نه يك مورد شخصي و غرض فردي و موردي بود بلكه يك حركت وجنبش بود؛ حركتي موجافكن و حق بركن تا تشيّع كه تلاش پرجوش و خروشي عليه استبداد است به تمامه از بين رفته و نابود گردد. اين حقير، با تشكّر از سعي بليغ مجمع جهاني اهل بيت (ع) كه با طرح موضوعات متنوّع پيرامون شخصيت امامحسين (ع) توانسته قدمي در راستاي شناخت اهداف آن حضرت بردارد، در اين مقاله به مقدار وسع و امكان به تشريح دلايل اين مخالفت خواهم پرداخت و در اين سير از خود حضرت طلب ياري و استعانت دارم
تشيع و مخالفين
شيعه در لغت به معني پيرو و ياور است بنابر اين شيعيان ياراني هستند كه از رأي و نظريه رهبر خود پيروي ميكنند. چنانكه خداي تعالي ميفرمايد: وَ اءِنَّ مِنْ شيعَتِهِلابْراهيِممورخين و فقها و علماي اسلام لفظ شيعه را براي دستهاي ميدانند كه علي بن ابيطالب (ع) و اولاد او را دوست ميدارند و معتقد هستند كه تصريح به خلافت واجب است و پيغمبر اسلام تصريح فرمود كه علي (ع) جانشين من است مع الاَسف كساني كه از نزديك با اميرمؤمنان (ع) آشنا بودند و سوابق و امتيازات اورا بر ديگر اصحاب پيامبر (ص) به چشم خود ديده و شنيده بودند، بلافاصله پس از رحلت جانگداز آن حضرت به انكار آن همه فضائل روشنتر از آفتاب پرداختند و از بن و ريشه منكر وجود هرگونه فضيلتي در مورد آن امام همام شدند.با آن كه پيامبر گرامي اسلامي (ص) با ابرام و تأكيد به عموم پيروان خود فرموده بود: من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار ميگذارم كتاب خدا و خاندان من اين دو هرگز از يكديگر جدا نميشوند.ولي هنوز آب غسل بدن آن حضرت نخشكيده بود كه امت «خاندان رسول را به بوته فراموشي سپرد و به جز تعدادي اندك موج آدمها دست بيعت به خليفهاي كه صرفاً سنّش از علي (ع) بيشتر بود دراز كرد و بيعتي زير سقف سقيفه صورت گرفت كه تا ابد تاريخ بشريّت را به ارتجاع و عقبگرد و قهقرا فرو برد.خليفه اوّل و مساعد و رفيق راهش عمر، از چند حربه براي تخريب تشيّع و حذف و نفي آن استفاده جستند.آنان سلاح بدعت را به صلاح امّت تبديل كردند و آن را امري عادي و رايج جلوه دادند. اوّلين بدعت آنان غصب خلافت بود كه به راحتي صورت پذيرفت و آنان بدونانجام هيچ جنگ و مجادلهاي توانستند بر اريكه قدرت تكيه زده و به تصاحب خلافت نائل آيند.پس از آن بدعتي ديگر براي مردم سنّت شد و آن اين كه اگر حاكم مسلمين جائر وظالم بود، تمرّد از حكم او جايز نيست و اطاعت واجب است زيرا هر نوع عصيان عليه او،ايجاد شقاق و شكاف بين صفوف مسلمين به حساب آمده و باعث تفرقه امّت خواهد شد.در اين راه ابوبكر در نخستين سخنراني خود در مسجد چنين گفت «پيوسته شيطاني همراه من است كه مرا از انتخاب راه صحيح و برگزيني تصميم سنجيده باز ميدارد و به كج روي سوق ميدهد.او با اين جمله قباحت خطا و زشتي و كار ناروا از خليفه مسلمين را فرو ريخت و به اطرافيان گوش زد كرد كه نكوهش خليفه به سبب انجام بعضي از كارهاي خشونت بارآينده سزا نيست ورود به خانه فاطمه سلام الله عليها كه مهبط وحي و نزول جبرئيل است اخذ بيعت اجباري از امام مؤمنان علي (ع)، انگ ارتداد زدن به هر كسي كه به مصاف خليفه ميرفت و از سر ستيز با او در ميآمد، و تصاحب فدك از جمله موارد بدعتگذاري اين خليفه است آنچه كه در مورد اين خليفه مورد تحسين است اين است كه او پس از يك بيماري كه حدود دو هفته به طول انجاميد از انتخاب جانشين براي خود غفلت نورزيد و هرگز راضي نشد كه امت پس از او بدون راعي و راهبر باشد. و از اين جهت عمر را به جانشيني بعد از خود معرّفي كرد!!خليفه دوّم پس از اخذ صدارت كار را به جايي رساند كه به آساني اعلام كرد: «دو متعه در زمان رسول خدا حلال بودند (متعه حج و متعه زنان و من حرام ميكنم و هر كس آن را انجام دهد كيفر ميدهم »بدعتهايي كه عمر به جاي گذاشت و در قبال آن سنّت پيامبر (ص) را شكست بيش از آن است كه بتوان در يك يا چند مقاله به نگارش درآورد.آنچه در موضعگيري اين دو خليفه مهم است مواجهه خشونت بار و سر سخت آنان با شيعه و شيعهگري است اين دو، با ايجاد بدعتهاي خود خواسته در مقابل سنّت رسول خدا (ص)، وجاهتي براي مقام خلافت به جا نگذاشته و حريم امامت را در نظام اجتماعي شكستند. يكي از موانع راه آنان وجود هزاران حديثي بود كه بر امامت حضرت امير(ع) دلالت ميكرد. لذا منع حديث از جمله كارهاي اين دو خليفه است كه باعث اكتفاي ظاهري به كتاب خدا و ممنوعيت نقل هرگونه حديثي در فضيلت اهل بيتعليهمالسلام گرديد. شيعه ستيزي و مخالفت با تشيّع به گونهاي در وجود اين دو خليفه تعبيه شده بود كه جرأت را از ياوران علي (ع) ـ به جز تعدادي محدود ـ ميستاند و آنها را از آستانه حريم ولايت دور ميساخت پس از عمر، با دسيسهاي از قبل هماهنگ شده كه تركيب ناموزون شوراي او بود، عثمان به خلافت رسيد. در اين برهه از زمان ديگر شكستن حريم ولايت و بسياري از امور كه حتّي شيخين بدان ملتزم بودند آسان مينمود.خليفه سوّم در زندگي شخصي از لباسهاي فاخر، غذاهاي عالي و خانهاي شبيه كاخ استفاده ميكرد كه شباهت او را به شاهان نزديك و از شيخين و اصحاب رسولخدا (ص) بسيار كم مينمود. او ابّهت ساده زيستي و لزوم آن براي خليفه مسلمين را با بدعت عملي و فردي خود شكست و عملاً ثابت كرد كه خليفه مسلمين ميتواند از بالاترين حدّ امكانات رفاهي بهرهمند باشد.از ديگر حريمهايي كه او توانست آنها را بشكند و خود را به پاشيدن شيرازه شيعه نزديك سازد، رفتار ظالمانه و دور از انصافش با صحابيهاي خاص رسول خدا (ص) بود.ابوذر، عمار ياسر، عبدالله ابن مسعود، و مالك اشتر كه محبت خود را به خاندان عترت (ع) و شخص اميرمؤمنان علي (ع) اظهار ميكردند و گاه انحرافات دور از سيره و عترت خليفهرا گوش زد ميكردند، چنان مورد بيمهري و عتاب و خطاب او واقع شدند كه علماي اهل تسنّن نيز آن را به رشته تحرير درآورده و نتوانستهاند منكر آن شوند.تبعيد ابوذر و خانواده او به بيابان خشك ربذه و جان سپردن همسر او در آنجا، از مواردي است كه در تاريخ غيرقابل انكار مينماياند.عثمان بنابر عداوتي كه به شيعه و امام الشيعه علي (ع) داشت بر همان مبنا بر رفتار با حاميان ولايت ميپرداخت زيرا تنها كساني كه با بدعتها و انحرافات و خطاهاي او برخورد كرده و به مصافش ميرفتند، شيعيان پاك باختهاي بودند كه نان به نرخ روز نخوردن را از سرچشمه زلال ولايت آموخته بودند.از موارد شيعهستيزي او، نصب كارگزاران در اطراف و اكناف حكومت خود بود كه ملاك انتصاب سرسپردگي به خليفه و عداوت با خاندان اهل بيت عليهم السلام بوده است در اين مسير، او «وليد بن عُقْبه را به رياست بر كوفه و معاويه ابيسفيان را براي حكومت شام برگزيد.
بني اميه و شيعه
اينك پاسخ سؤال ما كه «انگيزه مخالفت امويان و عباسيان با زيارت كربلا چيست » واضح و روشن ميشود. اين انگيزه امري نبوده كه در زمان «بني اميّه و يا«بني عبّاس و در يك مقطعي تاريخي به وجود آمده باشد و بعد هم چند صباحي جولان داده و به مرور از بين رفته باشد. زيارت كربلا، خود يك عهد است يك نشان و علامت است علامت عشق به خاندان رسالت و اهل بيت عليهم السلام است و اين عشق يعني نابودي دنيا طلباني مانند امويها و عباسيها. مخالفت با زيارت قبر امام حسين (ع) بخش كوچكي از مخالفتهاي امويان با اهل بيت عليهمالسلام و شيعه و زير مجموعهاي از يك كل است معاويه پس از صلح با امام حسن (ع) و بعد از آنكه بر اريكه قدرت به صورت منحصر به فرد تكيه زد، خلافت را تبديل به سلطنت كرد و مانند قيصرهاي روم دربار وسيعي تشكيل داد و سازمان مفصّلي براي حكومت خود برقرار نمود.معاويه مركز خلافت را كه در كوفه بود به شام انتقال داد؛ زيرا در شام هواخواهان او زياد بودند و مردم كوفه و بصره كه تربيت شده مكتب ولايت علي (ع) بودند عموماً، و مردم مدينه كه پرورش يافتگان مكتب رسالت بودند خصوصاً نسبت به او و حكومتش بدبينبودند.معاويه در اوان خلافت خود بخشنامهاي صادر كرد تا نام دوستان علي (ع) را از ديوان عطايا محو كنند؛ پيروان علي (ع) را قلع و قمع بكنند؛ هر كس را به دوستي علي (ع) متهم سازند اگر حقيقت هم نداشته باشد، به جرم همان اتهام بكشند تا موجب عبرت ديگران گردد.معاويه براي پشتوانه اجرايي اين بخشنامه جاسوسان زيادي را در جامعه به كار گرفت به نحوي كه دو نفر دوست و رفيق كه رفاقتي سي چهل ساله با هم داشتند از يكديگر خوف داشتند، و اگر محدثي ميخواست از اميرالمؤمنين حديثي نقل كند، جرأت ذكر نام او را نداشت و ميگفت حديث كرد مرا مردي از قريش يا مردي از صحابه رسولخدا (ص) يا ميگفت «حدثني ابوزينب و مانند اين كنايات را به گونهاي استعمال ميكرد كه كسي از عامه مردم متوجّه نگردد كه او شيعه علي (ع) و پيرو اهل بيت(ع) است معاويه به اين مقدار هم راضي نشد و بخشنامه ديگري صادر كرد و در آن نوشت كه در هر شهر و قصبه دقّت كنيد هر كس را كه گفتند از شيعيان علي (ع) است و شهادت دادند دوستدار اهل بيت است نام او را از ديوان عطايا محو كنيد و روزياش را قطع نماييد. تأكيدات پيدرپي معاويه در سختگيري به شيعه به جايي رسيد كه اگر در كوفه يك نفر شيعه به خانه ديگري ميرفت كه سرّ خود را به او بگويد، از خادم ميترسيد مبادا جاسوس معاويه باشد تا آن كه خادم قسم ياد ميكرد كه آمدن او را به خانه اربابش براي كسي نگويد و از او عهد و ميثاق ميگرفتند به كسي اظهار نكند و كتمان سر نمايد.موارد مخالفت و عناد معاويه با شيعه در تاريخ به اندازهاي است كه در توان يك يا چند مقاله نيست تا همه آن را به نگارش در آورد. فقط نكتهاي قابل ذكر است و آن ايناست كه اگر به فرض امام حسين ع) در اين زمان يعني زمان معاويه شهيد شده بود، آيا معاويه حاضر ميشد با اين همه عنادي كه با شيعه داشت زيارت قبر او را آزاد كند؟ آيا زيارت حسين (ع) خطري براي كيان و اقتدار سلطنتي او به شمار نميرفت اجحاف و سختگيري به شيعه امر رايجي بود كه با پايان عمر معاويه به اتمام نرسيد؛ بلكه به گونهاي ديگر و به شكلي مستبدّانهتر ادامه يافت در سال 61 هجري معاويه با پروندهاي سياه از دنيا رفت و يزيد به جاي او بر تخت نشست طبيعي است كه با روش حكومتي يزيد كه آزادي بيحد و حصر و قمار و شراب وهزاران تلوّث ديگر از اين موارد است جايي براي انسانيّت و دين و شيعه باقي نميماند.يزيد در مدّت سه سال خلافت حسين (ع) فرزند پيامبر (ص) و يارانش را به شهادت رساند.او به مدينه هجوم برد و واقع حرّه كه اسفناكترين اوراق تاريخي در آن مسطور است به وجود آورد و به خانه خدا هجوم برد و و آن را به منجنيق بست چنين انسان جاني و خطرناكي كه با وضع فجيعي فرزند فاطمه زهرا سلام الله عليها و هفتاد و دو يار با وفايش را به قتل ميرساند آيا پس از آن اجازه ميدهد كه مزار حسين (ع) محل تردّد دوستداراناو گردد؟ آن حسيني كه زائر قبر او، از خود بيخود ميشود و حالش دگرگون ميگردد؛ و آن حسيني كه فرياد ميزند «زمامداري و خلافت بر آل ابيسفيان حرام است آنها صلاحيت رهبري جامعه را ندارند». آيا مزارش از سوي يزيد و بنياميه و بنيمروان ممنوع الزياره نميگردد؟ بسيار خامي است اگر اين منع و مزاحمت بنياميه و بني مروان و بنيعباس راصرفاً به پاي يك مخاصمه شخصي بگذاريم بايد گفت عداوت ديرينه بني اميه با شيعه و ولايت كه سنگ اوّلين آن را در سقيفه گذاشتند، علاوه بر شور و حرارتي كه در ياد و ذكر وزيارت حسين (ع) وجود دارد و خود برپايي شورش ديگري است مهمترين دليل منع از زيارت قبر امام حسين ع) به شمار ميرود.
بني مروان و شيعيان
استمرار دولت بنياميّه در قالب انسان هاي مرواني با خُلق و خوهاي سفياني يكي از سياهترين برهه تاريخ است در اين زمان وضعيت تلخ و اسفناكي بر شيعيان غالب ميشد؛ در حدّي كه اگر به كسي ميگفتند كافر هستي بهتر دوست ميداشت تا اين كه بگويند شيعه علي (ع) هستي ابن ابيالحديد مينويسد:امام محمدباقر(ع) فرمود: شيعيان ما را در هر شهري به دست ميآوردند،ميكشتند و دست و پاها را به جرم شيعه بودن قطع ميكردند. كسي كه نامش به دوستي ما آشكار ميگشت زنداني ميشد و يا اين كه مالش غارت ميگرديد و يا اين كه خانه اوخراب ميشد. اين بلاها روز به روز شدّت پيدا ميكرد تا زمان عبيدالله ابنزياد كه امام حسين (ع) را كشت پس از آن حجّاج آمد و شيعيان را ميكشت و به گمان و تهمت شيعه بودن زنداني ميكرد.آن قدر وضع شيعه خطرناك بود كه اگر به كسي ميگفتند تو كافر هستي بهتر دوستي ميداشت تا بگويند شيعه علي هستي راستي در اين شرايط چه كسي ميتواند تظاهر به زيارت قبر امام حسين (ع) بنمايد؟ و چه تمايلي از جانب زمامداران و سردمداران حكومت وقت جهت آزادي تشرّف به مرقد امام حسين (ع) وجود خواهد داشت