تربت امام حسین(ع) و زیارت کربلا صفحه 1

صفحه 1

مقدمه

قال الصادق (ع): طين قبر الحسين فيه شفاءٌزوروالمن تستمع‌ُ النجون لديه فمن يزره بالقبر ملهوفاً لديه كفي‌و قل سلام من الله السلام علي أهل السّلام و أهل العلم و الشرف‌اِنّي أتيتك يا مولاي من بلدي‌مستمسكاً من حبال الحق باالعراف‌ِموضوع مقاله از حديث شريف امام صادق (ع) و شعر شاعر روشن شد كه بحث ازتربت و زيارت است تربت و زيارت كسي كه خدا، پيامبران امامان صالحان مسلمانان و غير مسلمانان درباره او لب به سخن گشوده اند. سخن از كسي است كه قيامش به ابديت رسيد و به جاودانگي پيوست و نهضت او علت مبقيه اسلام شد و آزادي را به ارمغان آورد.در نوري زندگي سوز از حسين اهل حق حريّت آموز از حسين‌كلام از تربت كسي است كه سرزمين كعبه خود را برتر از تربت او دانست و به خود مباهات كرد، ولي خدا برتري را به تربت سيدالشهدا و زمين كربلا داد.قلم در ترسيم فضيلت تربت و زيارت كسي روي صفحه كاغذ خودنمايي مي‌كند، كه در آن صحراي سوزان آن تربت پاك گرمي خون را از خون خدا لمس كرد. و شفابخش تمام بيماران و قبله دل‌هاي عاشقان شد. قلم و كاغذ از اين خوشحال‌اند كه وسيله ترسيم فضيلت تربتي قرار گرفته‌اند كه هنوز كه هنوز است بوي حسين (ع) و عباس و علي اكبر و قاسم و علي اصغر و...را مي‌دهد. زمان و مكان از اين جهت به خود مباهات مي‌كنند كه براي ترسيم‌فضيلت تربت و زيارت كسي قرار گرفته‌اند كه زائر به زيارتش مي‌رود و بوي حسين را به وسيله آن تربت به عنوان بهترين سوغات در سراسر جهان منتشر مي‌كند. همان تربتي كه از تربت اُحد برتر است و سند افتخار و وسيله سجده سخن از زيارت است زيارت قلمرو دل كه ترجمان قبله‌هاي بي قراراست سخن از زيارت كسي است كه در آن لحظات نوراني كه يك زائر در كنار مضجع شريفش قرار مي‌گيرد؛ بايد با زبان دل حرف بزند و عقده دل را با اشك بگشايد و سوار بر موج عرفان و عشق رهسپار درك مقام قاب قوسين أوادني شود.

شرافت زمين كربلا

لازم مي‌دانم قبل از آن كه شفا بودن تربت سيدالشهدا را از منظر روايات مورد بحث و بررسي قرار دهم اشاره‌اي داشته باشم به شرافت سرزمين كربلا و آن تربت پاك امام زين العابدين مي‌فرمايد: خدا زمين كربلا را به عنوان حرم امن و مبارك برگزيد، قبل از آن كه زمين كعبه را بيافريند و آن را به عنوان حرم خود قرار دهد، بيست و چهار هزار قبل كربلا را به عنوان خود برگزيد. و ملائكه نيز كربلا را هزار سال قبل از آن كه امام حسين آن جا را انتخاب كند، زيارت نموده بود و هيچ پيامبري نيست مگر اين كه كربلا را زيارت كرده است صاحب كتاب معالي السبطين در ص 1 از انوار الهدايت نقل مي‌كند: زماني كه كعبه به خود مباهات نمود و گفت چه كسي مثل من است خدا فرمود به خودت افتخار نكن چون بيت المعمور را خلق كردم و آن را صد هزار مرتبه بالاتر از تو قرار دادم و عرش را آفريدم و آن را صد هزار مرتبه بالاتر از تو و بيت المعمور قرار دادم و سرزمين پاكي را خلق‌كردم قبل از خلق كردن تو و قبل از خلق كردن تمام زمين‌ها بيست و چهار هزار سال قبل و شرافت آن سرزمين پاك را صد هزار مرتبه بالاتر از تو و عرش و بيت‌المعمور قرار دادم واگر به احترام آن سرزمين نبود، من توي كعبه را و آسمان و زمين را خلق نمي‌كردم بعد كعبه عرض كرد: خدايا آن سرزمين پاك كدام است خدا فرمود: آن سرزميني كه تربت آن‌شفاي هردردي است كعبه عرض كرد: خدايا بيشتر توضيح بده و فرمود: سرزميني كه من به ملائكه عرش دستور داده‌ام كه هر روز آن سرزمين را زيارت كنند و از تربت آن به عرش الهي به خاطر بركتش بياورند. كعبه عرض كرد: خدايا بيشتر توضيح بده كه كدام سرزمين است آن . خدا فرمود: آن سرزميني است كه من سوگند ياد كردم كه كسي را كه آن جا دفن مي‌شود، عذاب نكنم و در روز قيامت از آن حساب نكشم كعبه دوباره عرض كرد: خدايا بيشتر توضيح بده كه آن كدام سرزميني است خدا فرمود: آن سرزميني است كه چهل هزار سال قبل از آفرينش‌ِ آسمان‌ها و زمين‌ها بر خودم لازم كرده‌ام كه اين زمين پاك و هركسي روي آن قرار داشته باشند، در روز قيامت آنها را بالا ببرم و در بالاي عرش قرار بدهم دوباره عرض كرد: خدايا بيشتر توضيح بده فرمود: آن زميني است كه هر كس برآن زمين و تربت آن زمين سجده كند و لو يك بار باشد؛ مثل اين است كه مرا هزار سال سجده كرده است و هزار بار خانه‌ام را در مكه زيارت كرده است و هزار سال نماز خوانده و هزار سال روزه گرفته است دوباره عرض كرد: خدايا بيشتر توضيح ده فرمود: آن زميني است كه كشته مي‌شود در آن سبط نبي‌ّ المختار و سرور جوانان اهل بهشت اباعبدالله الحسين و او با عترت پاك خود و اصحاب نكوي‌ِ خود در آن جا دفن مي‌شود. بعد مكه گريه شديدي نمود.امام زين العابدين مي‌فرمايد: وقتي كه در روز قيامت خدا زمين را به زلزله در مي‌آورد؛ زمين كربلا را بالا مي‌برد، در حالي كه نور از تربت سيّدالشهدا پراكنده مي‌شود و زمين كربلا را در بهترين روضه‌اي از روضه‌هاي بهشت قرار مي‌دهد و بهترين جايگاه در بهشت زمين كربلا است كه در آن مأوا نمي‌گيرد، مگر پيامبران مرسل و زمين كربلا همه روضه‌هاي بهشت را روشن مي‌كند. همان گونه كه ستارگان براي اهل زمين نور مي‌دهند كه نور زمين كربلا چشمان بهشتيان را خيره مي‌كند و صداي زمين كربلا در بهشت بلنداست كه من زمين مقدس و پاك و مبارك خداوند هستم كه بدن سيدالشهدا و سرور جوانان اهل بهشت را در برگرفته‌ام شاعر درباره سرزمين كربلا چه زيبا سروده فيا كربلا قولي بانّي وسيلة‌ٍ توسّلت حتّي اختارك السبط مضجعاًظفرت با علي ذروة‌ِ الفجر بعدان تضمّنت خير الخلق مرءاً و مسمعاًبه تدرك المرضي بتربتك الشفاء و يغدو مجاباً تحت قبتّك الدعاو يرفعك الباري بما تحتوينه لا علي مقام في الجنان و ارفعاًاي كربلا براي من بگو كه با چه وسيله‌اي به اين جا رسيدي كه سبط پيامبر تو را به عنوان مضجع خود انتخاب كرد.دست‌رسي پيدا كردي به بالاترين درجه بعد از آن كه در برگرفتي بهترين كسي را كه تاكنون گوش شنيده و چشم ديده كسي كه بيماران صحت خود را باز مي‌يابد و تربت او شفاء است و دعا در زير قبه آن به اجابت مي‌رسد.خدا تو را در زمين كربلا بالا برد، به بهترين مقام در بهشت به خاطر اين كه تو بدن سيدالشهدا را در برداري مرحوم دربندي مي‌گويد: در زمان يكي از سلاطين صفويه در اصفهان قضيه عجيبي اتفاق افتاد كه من را به تعجب واداشت و آن اين كه از طرف يكي از پادشاهان فرنگ جواني با سن و سال كم آمده بود و از علماي اسلام خواسته بود كه دليلي براي نبوت پيامبر اكرم اقامه نمايند و دليل هم بايد به گونه‌اي باشد كه دشمن را قانع نمايد كه شبهه و اشكالي باقي نماند و بعد گفته بود كه اگر احياناً نتوانستيد دليل و برهان اقامه كنيد، بايداقرار نماييد كه بر حق نيستيد و آن سفير جوان كسي بود كه علم هيئت و حساب و نجوم واسطرلاب و...مي‌دانست و آن ادعا داشت كه از احوال كساني كه آن نشسته‌اند مي‌تواندخبر بدهد و مي‌تواند بگويد كه چه بر آنها مي‌گذرد. سلطان صفويه روزي دستور داد كه علماء حاضر شوند. وقتي كه علماء حاضر شدند محدث كاشاني صاحب كتاب وافي گفت اي سفير مسيحي پادشاه شما عقلش را از دست داده است كه در چنين كار بزرگ تو را با اين سن و سال فرستاده است و كسي كه مي‌خواهد در رابطه با حقانيت اسلام و مسيحيت مناظره و مباحثه نمايد، بايد آدم بزرگ باشد از حيث سن و علم وقتي كه آن جوان مسيحي اين حرف را از محدث كاشاني شنيد، خيلي غضبناك شد.نزديك بود كه از شدت خشم خود را هلاك نمايد. خطاب به محدث كاشاني گفت چهار زانو بنشين و از قدر ومنزلت خود تجاوز نكن به حق مسيح و مادرش سوگند اگر مي‌دانستي آن مقدار از علوم راكه من به آن احاطه دارم اذعان مي‌كردي كه زنان از آوردن مثل من عاجزند. فقط من هستم كه از عهده اين علوم برمي‌آيم در زمان آزمايش كمالات مردان شناخته مي‌شود.پس مرا امتحان كن تا حرف مرا تصديق كني بعد از اين جريان بود كه محدث كاشاني دست خود را به جيب خود دراز كرد و چيزي را از جيب خود بيرون كرد و گفت در دست من چيست مدتي آن جوان مسيحي فكر كرد و رنگش زرد شد. محدث كاشاني گفت چه زود جهل تو آشكار و ادعاي تو باطل شد. جوان گفت به حق مسيح و مادرش من مي‌دانم در دست تو چيست ولي تفكر و سكوت من به خاطر چيز ديگر است محدث كاشاني گفت جريان چيست گفت من مي‌دانم در دست تو خاكي از خاك‌هاي بهشت است ولي تفكر من به اين جهت است كه آن خاك چگونه بدست تو رسيده است بعد محدث كاشاني گفت اي جوان در دست من تربت كربلاست و پيامبر (ص) فرموده كربلا قطعه‌اي از بهشت‌است بعد از اين جريان بود كه آن سفير جوان مسلمان شيعه شد.

قبسي از نور ولايت در قبله و أسرار آن‌

آقاي سيد احمد فهري در كتاب پرواز در ملكوت كه شرحي است بر كتاب آداب الصلوة حضرت امام ره مطلب قابل توجه و خواندني دارد كه به نظر مناسب است كه آن مطلب را به مناسبت بحث از شرافت‌ِ سرزمين كربلا ذكر كنم ايشان مي‌گويد:بدان كه قبله جهتي است كه عبد با روي كردن به آن جهت متوجه خداي‌ِ تعالي مي‌شود و چون به ضرورت عقل معلوم است ذات حق متعال من حيث نفس الذات مورد مواجهه قرار نمي‌گيرد، به علت احتراق اشياء نزد ذات بلكه احتراق آنها نزد خطور نور عظمت ذات چنان كه «طور» متلاشي شد و بني اسرائيل هلاك گرديد و موسي كليم مدهوش گرديد. با آن كه تجلي به مقدار ته سوزني از نور يكي از كروبيّين بوده او يكي ازشيعيان آل محمد بود. چنان چه حضرت صادق (ع) فرمود برحسب روايت بصائر الدرجات پس توجه به ذات حق تعالي و تقدس ممكن نيست بلكه توجه به حق به ظهور صنع او و آثار قدرت او است .. و چون با ادله قطعيه ثابت كرده‌ايم كه محمد و آل محمد (ص) مبداء عالم وجوداند و همه ماسوا طفيل آن ذوات مقدسّه‌اند و خداي‌ِ جهان آنان را خلق فرمود به صد هزار دهر پيش از آن كه بيافريند جهان و جهانيان را چنانچه رسول اكرم (ص) فرمود:در روايتي بدين مضمون كه خداي‌ِ تعالي عرش و كرسي را از نور من آفريد و به خدا سوگند كه نور من از عرش و كرسي اشرف است و آسمان‌هاي هفت‌گانه و زمين‌هاي هفت‌گانه را از نور فاطمه آفريد و به خدا قسم كه نور فاطمه از آسمان‌ها و زمين‌ها اشرف است و خورشيد و ماه را از نور حسن آفريد و به خدا قسم كه نور حسن از آفتاب و ماه اشرف است و بهشت و حورالعين را از نور حسين آفريد. به خدا قسم كه نور حسين از بهشت و حورالعين اشرف است .. پس قبله آفاق و باب الله علي الاطلاق ذوات مقدسه محمد و آل محمد است و توجه به حق تعالي است توجه به ايشان من اراد الله بدء بكم و من وحدّه قبل عنكم و من‌قصده توجه بكم .. پس ايشان اند قبله كل عالم در هر عالمي از عوالم بر حسب اهل آن‌عالم تا آن كه ظاهر شدند در عالم جسماني به هيكل بشري و چون نماز عبادت است از توجه عبد به خداي‌ِ تعالي به تمام شراشر وجودش و چون بعضي از توابع وجود عبد جسماني است پس واجب است كه با وجود جسمي خود نيز توجه بسوي خداي تعالي داشته باشد.و چون كه اجسام مطهره ايشان مبداء اجسام و مبداءاست سزاوار بود كه براي قبله بودن از طرف خداي ِ تعالي تعيين شوند لكن شايد به دو علت تعيين نشدند:1 - اگر ايشان براي مردم قبله مي‌شدند، امكان آن بود كه غلط در حق ايشان نموده و آنان را معبود خود قرار دهند؛ زيرا مي‌بينيم چنين اعتقادي درباره ايشان شد با آن كه چنان امري نشده بود.و مات الشافعي وليس يدري علي‌ٌ ربه أم ربه‌ُ اللهو نيز مردم توهم مي‌كردند كه نعوذ باالله آل محمد معبود شدن را دوست داشته‌اند كه براي وصول به اين مقام خود را قبله قرا ر داده‌اند.2 - وجه دوم اين‌كه چون آن انوار الهي در هيئت انساني و صورت بشري ظهور نمودند، لذا مقتضيات بشري از خوردن و آشاميدن و امور جنسي و انتقال از مكاني به مكان ديگر و غيره بر آنان جاري گرديد.فلذا در مكان معيني مستقر نبودند تا آن‌كه خلق رو بسوي آنان كنند و به فرض آن‌كه در مكان واحد قرار مي‌گرفتند، توحيد و كلمه اسلام انتشار نمي‌يافت با آن كه استقرار در مكان واحد به طور دائم از مقتضاي بشريت خارج است و امري است غير ممكن و با بودنشان در امكنه متعدده توجه خلايق به سوي آنان امكان‌پذير نبود. پس ناچار مي‌بايست در زمين جسمي براي توجه خلق تعيين مي‌گرديد كه از مبادي عاليه و سنخ اجسام ايشان بوده باشد.لذا فرمودند كه طينت ما خلق شده از ده قبضه پنج قبضه از بهشت و پنج قبضه از زمين اما آن پنج قبضه كه از زمين خلق شده زمين بيت المقدس و زمين مكه و مدينه وكوفه و حاير حسيني (ع) است و هر يك از اين اراضي صلاحيت قبله بودن را دارند. چون هر يك از آنها وجهي از وجوه ايشان اند و البته حاير حسين (ع) اشرف اين اراضي است و پس از آن كوفه و پس از آن مكه و پس از آن بيت‌المقدس اما قبله بودن حاير حسين (ع) و كوفه و مدينه مصلحت نبود، به همان علتي كه در عدم تعيين ابدان مقدسه ايشان ذكر شد و به جهت اشتراك در محذور زيرا اين اراضي منسوب به ايشان بود و به همين جهت حضرت صادق (ع) در جواب سؤالي كه از آن حضرت شد كه چرا زمين كربلا با آن كه اشرف بود، قبله قرار داده نشد و مقصد براي حجاج و عباد نگرديد و اين قرار از براي زمين مكه شد با اين كه زمين مكه پست‌تر از زمين كربلاست فرمود علي فرمود:اگر رسول خدا (ص) امر نفرموده بود به مسح ظاهر قدم هرآئينه مسح باطن قدم اولي بود.و اين جواب اشاره به اين است كه زمين كربلا براي قبله شدن و مقصد حاجيان گرديدن اولي‌تر بود: زيرا خداي‌ِ متعال خلق فرمود: زمين كربلا را پيش از آفرينش خلق به بيست و چهار هزار سال و زمين كربلا هميشه طيب بود و طاهر. چنانچه در زيارت شريفه است أشهد أنك‌َ قد طَهَرت‌َ وطَهَرَ حَرَمَك و اين زمين اعلا طبقات بهشت است و هميشه صديقان در اين زمين ساكن بوده‌اند، الا آن كه حكم الهي و حكمت بالغه‌اش و مصالح زمانيه چنين اقتضا كرد كه زمين مكه قبله گردد.حقيقت امر در قبله اين كه زمين كربلا قلب است از انسان و زمين كوفه به منزله صدر از آن و زمين مدينه به منزله دماغ و مغز آدمي و زمين مكه به منزله وجه است و ظهور قلب چنانچه اشاره شد، به وجه است كه وجه آيت و دليل قلب است و به همين‌جهت شناخته نمي‌شود شخص و قلب مگر به وجه توجه نمي‌شود به قلب مگر به وجه پس وجه ظاهر قلب است و توجه به آن توجه به قلب است و هم چنين مكه ظاهر كربلا و وجه كربلا و دليل كربلاست پس توجه به مكه در حقيقت توجه به كربلاست و اتيان به مكه در حقيقت اتيان به كربلاست چه آن كه اتيان به قلب غير از جهت وجه ميسّر نباشد.بناءً علي هذا قبله حقيقي كربلاست چون زمين كربلا أشرف است كه زمين از زير آن پهن شد و حاصل ظهور اصل بود. اصالت كربلا از آن رو است كه خداوند آن را پيش از آفرينش عالم آفريد؛ ولي چون مكه مثال كربلا و ظهور و تفضيل آن است پس مكه قبله و مطاف خواهد بود، مادامي كه اين زمين معمور است و پس از خراب شدن دنيا و قيام قيامت و ذهاب نشور و فناء ظواهر. آن گاه مقصود مطاف زمين كربلا خواهد بود. چنانچه‌در اخبار اهل بيت به آن اشاره شده و فرموده‌اند زمين كربلا اشرف طبقات بهشتي است كه ساكن مي‌شود در آن بهشت محمد و آل محمد، واهل بهشت در هر جمعه مي‌آيند براي زيارت رب نزد ايشان .. چنانچه خلق الان براي زيارت پروردگار به مكه معظّمه آيند.مي‌فرمايد: كسي كه زيارت كند ايشان را مانند كسي است كه زيارت كند خدا را.

تربت امام حسين شفاست‌

حال كه روشن شد سرزمين كربلا و تربت امام حسين (ع) از شرافت و قداست فوق‌العاده برخوردار است لازم است به يكي از بركات و آثار و ويژگي‌هاي آن تربت پاك اشاره شود و آن شفا بودن تربت مقدس سيدالشهداء (ع) است امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «في طين قبر الحسين شفاء من كل داء و هو الدواء الاكبر فيه شفاء؛ در خاك قبر امام حسين (ع) شفاي هر دردي وجود دارد و دواي بزرگ خاك پاك قبر امام حسين (ع) است كه در آن شفاء است شاعر مي‌گويد:له تربت‌ٌ فيها الشفاء و قبة ٌيجاب بها الداعي اذامسة الضرّبراي امام حسين (ع) تربتي است كه در آن شفاست و براي آن حضرت قبله‌اي است كه دعاي هر صاحب مشكلي در زير آن قبّه مستجاب است اما اين‌كه اين همه خاصيت و شرافت و ويژگي را آن تربت پاك از كجا به دست آورده است جواب اين سؤال را امام باقر (ع) داده‌اند: خداوند در عوض شهادت امام‌حسين (ع)، امامت را در ذريه آن حضرت و اجابت دعا نزد قبر آن حضرت و شفاء در تربتش را قرار داده است و مدت زماني كه يك زائر صرف رفتن و برگشتن كند از عمر انسان محسوب نمي‌شود.شاعر عرب زبان چه زيبا در اين رابطه سروده است مولي‌ً بتربتيِه‌ِ الشفا و تحت قبّتِيِه الدعا من كل داع يسمع‌ٌفيه الامام ابو الائمه و الذي هو للنبوة و الامامَة‌ِ مجمع‌ٌكسي كه تربت او شفاء و دعا در زير قبه او از هر كس شنيده مي‌شود. قبه‌اي كه درزير آن پدر ائمه (امام حسين مدفون است همان كسي كه حلقه وصل نبوت و امامت است در اين كه تربت سيدالشهدا (ع) شفابخش است روايات فراوان وجود دارد.حكايات زيبا و شنيدني نيز در اين رابطه خيلي زياد است كه امكان ذكر همگي آنهانيست فقط يك روايت و يك حكايت را ذكر مي‌كنم مرحوم شيخ طوسي درامالي روايتي را از امام رضا (ع) نقل مي‌كند كه شخصي ازآن حضرت سؤال كرد: چه مي‌فرماييد در آن گِلي كه مردم مي‌خورند. آن حضرت در جواب فرمود: هر گِلي خوردنش حرام است مانند گوشت مرده و قرباني‌هاي كه كفار جهت بتان خود مي‌كرده‌اند، به غير از خاك امام حسين (ع) كه آن شفاي هر دردي است مرحوم شيخ طوسي در امالي خود نقل مي‌كند: حسين بن محمد ابن عبدالله از پدرش نقل نموده كه در جامع مدينه مشغول نماز بودم بعد از نماز ديدم دو نفر مرد غريب در كنار من نشسته‌اند و با هم حرف مي‌زنند. يكي به ديگري مي‌گويد: مي‌داني چه اتفاقي افتاد؟ گفت نه گفت من مبتلا شدم به بيماري كه هيچ طبيب نتوانست آن را درمان كند و سرانجام از درمان خود نااميد شدم تا اين كه روزي زني به نام سلمه كه همسايه ما بود، به‌عيادت من آمد و گفت اگر من تو را درمان كنم چه مي‌گويي گفتم خيلي خوشحال مي‌شوم به خانه برگشت ليواني آب براي من آورد و به من داد و گفت اين را بخور تا خوب شوي من آب را خوردم و فوراً خوب شدم گويا اين كه اصلاً مرض در وجود من وجود نداشت چند ماه گذشت روزي همان زن دوباره به منزل من آمد. گفتم اي سلمه آن چه بود كه به من دادي گفت آن شربت كه به تو دادم يك دانه از همين تسبيح بود كه الان در دست من مي‌بيني گفتم اين چه تسبيح است گفت تربت حسين بن علي است به او گفتم اي رافضيه تربت حسين را به من داده‌اي ديدم آن زن ناراحت شد و فوراً خارج شد و فوراً آن مرض به بدن من مسلط شد كه بعد از آن هر كار كردم علاج پيدا نكرد.

زيارت امام حسين‌

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه