- دوران تاريك بدعتها 1
- راز تشنگي بايد يافت 1
- از سوزش پليديها تا ديدار خدا 1
- سالاري از قافله نور 1
- آغاز سخن 1
- آيينهاي از نور و حضور 2
- اشاره 2
- راز پاي فشاري 2
- مناظر گوناگون 2
- سيماي فردي 2
- ويژگيهاي فردي 3
- سلسله الهي 3
- در مهد 3
- سلسله صلبي 3
- ويژگي حاكم در زندگاني 3
- دار دنيا 4
- بر ساحل صفات 4
- پاكيزگي معنوي 4
- شكيباي حساب كننده 4
- نگاهي وحشت زده 5
- گذرگاه، نه قرارگاه 5
- شادمانهها 5
- زيورها 5
- بازداشت آرزوها 5
- لقبهاي منزلتي 6
- لقبها 6
- لقبهاي شهادتي 6
- لقبهاي جهادي 6
- مبارزه، شيوهها و روش ها 7
- انكار كامل 7
- سيماي سياسي ـ اجتماعي 7
- سكوت فعال 7
- دعوت به رشد و هدايت 8
- دعوت با حكمت 8
- اندرز با تكرار 8
- رهبري و عدالت 8
- جهاد 8
- حق ستمديدگان 9
- سيماي فرهنگي 9
- سيماي اقتصادي 9
- بهار يتيمان 9
- پناه مردمان 9
- سيماي علمي 10
- جهاد و شهادت 10
- نظارت و شناسايي مسئوليت ها 10
- بازگشت به سنت ها 10
- فرود سخن 11
آغاز سخن
آن گاه كه خالق، در «دشت آفرينش» گل آدم را با دستهاي تكوين سرشت، نداداد: (اني جاعل في الارض خليفه) به افقي سپيد چشم دو خته بود، به روزگاران «سپيدمحمدي» مينگريست و در وسعتي سوزان «ثار الله» را ميديد. آن جا بود كه نسيم (اني اعلم ما لا تعلمون) از فراز عرش وزيدن گرفت و حجتي آشكار در دستان آدم قرار داد سجده ملائكه نه بر خاك بلكه بر افق روشن هستي بود. آنجا كه طليعهگاه علم الهي بود و مصداق «اسماء». امّا فراز و فرود آزمايشگاه دنيا بر سنّت (ليبلوكم ايكم احسن عملاً) قرار گرفته بود. سنتي كه بسان طوفان بر هر نهال و نهادي ميوزد تا عمق ريشهاش رابيازمايد.
دوران تاريك بدعتها
و در اين ميان پس از دوران سپيد محمدي و در زمانه علياي علوي و حسنايحسني به مرور ابرهاي سياه، فتنه آسمان آبي حقيقت را در پشت خود پنهان ساخت.زمانه، زمانه بدعتها بود ولقلقه زباني دين، مؤمنان در انتظار «كوكب دري» دندان بر جگر ميفشردند و با سمِّ بلا، خون در طشت ميريختند.دوراني سياه وسرد و تاريك؛ مصباحي نياز بود تا هدايت يابند و سفينهاي تا دردرياي پر تلاطم و در ميانه امواج سهم گين، راه به سلامت به ساحل نجات برد.
سالاري از قافله نور
به ناگاه از افق مدينه آذر خشي جهيد و قوس خود را تا كربلا تمام كرد. قافلهاي ازنور به سرزمين خدا گام نهاد و سالارش در تكامل قوسش در يك غروب خونين در اوج، «ثار الله» لقب يافت و «وتر الموتور» خوانده شد. او جامي بلورين بود كه حقيقت را ابدي ساخت و راه رهايي را به رنگ واقعي اش، «سرخ» نشان داد. وبه راستي كه زيارت حقيقت بر هر حق جوي مؤمن و تكاپو گر راه رهايي واجب است و چه خوش فرموده است فرزندش امام صادق (ع): «فان زيارة قبر الحسين واجبة علي الرجال والنساء».
از سوزش پليديها تا ديدار خدا
اما كالاي حقيقت را بي حقشناسي و معرفت به كسي ارزان نميفروشند. ناگزيربايستي در پيشگاه او كمر به عرفان ناب بست و جنس خود را از خاك انباشته به آيينهاي بدل كرد تا پلشتها و چركها آشكار شود و در برابر خورشيد بي غروب پاكيها، تاب نياورده از ريشه بسوزد.واين جاست كه ابا عبدالله امام صادق (ع) فرمود: «من أتي قبر الحسين عارفاً بحقه غفرله ما تقدم من ذنبه و ما تأخر؛ هر كس به زيارت قبر حسين رود و به راستي حقش را دريابد، گناهان گذشته و آيندهاش بخشيده خواهد شد».اما حكايت آفتاب حسين (ع) به اين جا ختم نميشود، بلكه سوزش پليديها كمترين پاداش است، در را بر اين ديدار شگرف سيد الشهدا تبلور ور الهي وجلوهاي ازجمال و جلال است او بي اغراق نوعي انعكاس خدا است.بگذاريد از مسيرشان بيرون نيفتيم وخدمت سخنشان از دست ندهيم و نور را معرف و شناساي نور قرار دهيم؛ كه آواي زيباي ابا الحسن علي بن موسي (ع) اين چنين گوش هوش مندان را مينوازد: «من زار قبر أبي عبدالله بشط الفرات كان كمن زار الله فوق عرشه؛ هر كس مزار «ابي عبدالله» را در كناره رود فرات به ديدار رود، همتاي كسي است كه خدا را ديدار رفته باشد.».