- ديباچه 1
- عشق به قرآن در دوران كودكي 1
- اشاره 1
- پرسش تأويل برخي آيات از رسول خدا 1
- فراگيري سوره توحيد 1
- عشق به آيات قرآن 2
- اشاره 2
- عشق به تلاوت قرآن كريم 2
- شفا يافتن به بركت سوره حمد 2
- منظور از (ان السمع و البصر و الفؤاد) چيست؟ 2
- تشويق معلم قرآن 3
- قرائت قرآن در بيابان سوزان 3
- مهلت خواستن امام در عصر عاشورا 3
- خطبه شب عاشورا 3
- در چادرهاي حسيني چه گذشت؟ 3
- آزادي در برابر يك شاخه گل 4
- قرآن در سيره امام حسين 4
- گذشت به خاطر شنيدن آيه عفو 4
- اشاره 4
- امام حسين در كنار سفره بينوايان 4
- مراد از «ناس» ما اهل بيت هستيم 5
- اشاره 5
- استدلال بر مقام والاي اهل بيت 5
- اين آيه درباره ما نازل شده است 5
- اخلاق كريمانه در پرتو قرآن 5
- پاسخ با استناد به آيات 6
- پاورقي 6
- تطبيق برخي آيات بر اميرمؤمنان 6
همان گونه كه گفته شد، امام حسين عليهالسلام از دوران كودكي به اين كتاب آسماني علاقه شديدي داشت و همواره در تمام زندگياش از قرآن سخن ميگفت و لحظهاي از آن جدا نبود؛ حتي در آن روزهايي كه براي دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام عليهالسلام چه در مدينه و چه در بين مكه و مدينه و در راه عزيمت از مكه به كربلا و در كربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به ميان ميآورد و با ابراز عشق به آن، ميزان علاقه خود را به حاضران و آيندگان نشان ميداد كه به چند مورد از آنها اشاره ميكنيم:
قرائت قرآن در بيابان سوزان
ابن عساكر از يزيد الرشك، از شخصي كه با امام حسين عليهالسلام گفت وگو داشته، نقل كرده است: (در منزل ثعلبيه) چشمم به چادرهايي افتاد كه در بيابان برپا شده بود. پرسيدم: اين چادرها از آنِ كيست؟ گفتند: امام حسين عليهالسلام. پس به نزد او آمدم و او را پيرمردي يافتم كه مشغول تلاوت قرآن بود و اشك از چشمانش بر گونهها و محاسنش سرازير بود. عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت اي فرزند رسول خدا! براي چه به اين جا آمدي، و در اين بيابان كه هيچ كس در آن يافت نميشود، چه ميكني؟فرمود: اين نامههاي اهل كوفه است كه به من نوشتهاند و نميبينم مگر آن كه همانها قاتل من هستند. پس اگر چنين كردند، هيچ حرمتي براي خدا نبوده، مگر آن كه دريده باشند و خداوند در برابر اين همه بيحرمتي، از آنها كسي را بر آنان مسلط خواهد كرد كه خوار و ذليلشان كند... [7] .
مهلت خواستن امام در عصر عاشورا
تمام مورّخان اسلامي ذكر كردهاند كه در عصر عاشورا، عمر بن سعد با دريافت پيام و دستور جديد از عبيداللّه بن زياد، به محلّ استقرار امام حسين عليهالسلام و ياران باوفايش نزديك شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنيهاشم فرمود: اگر ميتواني آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخير بيندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداي خود راز و نياز كنيم و به درگاهش نماز بگزاريم. خداي متعال ميداند كه من به خاطر او نماز و تلاوت كتاب او را دوست دارم... [8] .و با اين بيان، حضرت يك شب را مهلت گرفت و بار ديگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.
خطبه شب عاشورا
امام زين العابدين عليهالسلام ميفرمايد: در شب عاشورا پدرم ياران خود را جمع كرد و براي آنها خطبه خواند. من نيز خدمت ايشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به ياران خود ميفرمود: خداي را ستايش ميكنم به بهترين ستايش هايش و او را سپاس ميگويم در خوشي و ناخوشي. بار خدايا! تو را سپاس ميگزارم كه ما را به نبوّت گرامي داشتي و علم قرآن و فقه دين را به ما كرامت فرمودي و گوشي شنوا و چشمي بينا و دلي آگاه به ما عطا كردي؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده. [9] .
در چادرهاي حسيني چه گذشت؟
در شب عاشورا در ميان خيمههاي ياران امام، جنب و جوش فوق العادهاي به چشم ميخورد. برخي سلاح خود را براي جنگ آماده ميساختند؛ عدهاي مشغول عبادت و مناجات و راز و نياز با پروردگار بودند و بعضي هم با قرآن اُنس گرفته بودند.از ضحاك بن عبداللّه مشرقي نقل شده است كه در شب عاشورا، هرچند لحظه يك بار، گروهي سواركار از لشكريان عمربن سعد به عنوان مأموريت و نظارت به پشت خيمههاي حسين بن علي عليهالسلام ميآمدند و به وضع اين خيمهنشينان سر ميكشيدند. يكي از آنان صداي امام را كه اين آيه شريفه را ميخواند، شناخت: «ولا يحسبنّ الذين كفروا انّما نملي لهم خيرٌ لأنفسهم انّما نملي لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهين ماكان اللّه ليذر المؤمنين علي ما أنتم عليه حتي يميزالخبيث من الطيب...» [10] .آنان كه كفر ورزيدند، گمان نبرند مهلتي كه به آنان ميدهيم، به نفع آنها است؛ بلكه به آنان مهلت ميدهيم تا برگناهان خود بيفزايند و براي آنان عذابي است ذلتبار. خداوند مؤمنان را بر اين وضعي كه هستند، واگذار نخواهد نكرد تا بد را از نيك و ناپاك را از پاك جدا سازد.آن مرد با شنيدن اين آيه، گفت: به خدا سوگند! افراد نيك، ما هستيم كه خدا ما را از شما جدا كرده است. «بُرَيْر» جلو آمد و به او پاسخ داد: اي مرد فاسق! خدا تو را در صف پاكان قرار داده است؟ به سوي ما برگرد و از اين گناه بزرگ خود توبه كن؛ به خدا سوگند كه ماييم افراد پاك. آن مرد از روي استهزاء گفت: «و انا ذلك من الشاهدين؛ من نيز بر اين شهادت ميدهم»، آن گاه به سوي اردوگاه لشكر ابن سعد برگشت. [11] .