- خير و معاني و جلوههاي آن 1
- خيرخواهي در كربلا 1
- مقدمه 1
- اشاره 1
- خيرخواهي و نصيحت 1
- خيرخواهي براي خويشاوندان و ديگر اشخاص 2
- خيرخواهي براي حرم خدا 2
- خيرخواهي براي مقام خلافت 2
- خيرخواهي براي دين خدا 2
- خيرخواهي براي امت 2
- خيرخواهي براي دشمنان 3
- خيرخواهي براي زنان اهل حرم 3
- خاتمه: تأملي در يك پرسش 3
- خيرخواهي براي نسل پيامبر (امام بعد از خود) 3
- نتيجه 3
مقدمه
خير مفهومي آسماني و از زيباترين واژهها در ادبيات زندگي و ياد آور عاليترين تجليات جان انسان است. خيرخواهي همواره يكي از فضائل و ملكات اخلاقي بوده، كه فوائد آن محصور به افراد نيست، بلكه آحاد جامعه از آن بهرهمند ميشوند. از زاويهاي ديگر، آميختگي خير خواهي با «امر به معروف و نهي از منكر» روشن و آشكار است. از اين جا سرّ فرمايش پيامبر اكرم (ص) معلوم ميشود كه فرمود: حسين امام خير است.ميدانيم كه برهمگان لازم است امام را در همه شؤونِ خود الگوي خويش قرار دهند، در معناي امام مينويسند:«الامام، المؤتم به، انسان كان يقتدي بقوله او فعله او كِتابٌ او غيرُ ذلك»؛ امام آن است كه از او متابعت شود، خواه انساني باشد كه از گفتار و رفتارش پيروي ميشود يا كتابي يا غير آن».دراين مجال، ابتدا در معناي واژه خير و سپس در مبحث خير خواهي و نصيحت درنگي كوتاه صورت گرفته و آنگاه گفتاري گذرا و چكيده پيرامون مواردي از خيرخواهي امام حسين (ع) در جريان نهضت عاشورا طرح شده و در پايان خواننده محترم به تأمل دريك پرسش دعوت گرديده است.
خير و معاني و جلوههاي آن
1ـ خير اسم تفضيل به معاني نيكوتر و بهتر و از اسماي جمال الهي ميباشد كه 176 بار در قرآن كريم ذكر شده است. اين اسم شريف از آن جهت برخداوند اطلاق ميشود كه او خير مطلق است و هيچ شر وبدي از او صادر نميشود؛ خير به معناي برگزيدگي و نيكويي نيز آمده است، چنانكه در زيارت عاشوراي ابي عبدالله (ع) ميخوانيم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا خيَرةَ الله وَ ابْنَ خيَرَتِهِ»؛راغب اصفهاني در مفردات ميگويد: خير چيزي است كه همه در آن رغبت كنند و مايل باشند و در يك كلام هر چيزِ نافع و سودمند، همچون عقل و فضل و عدل را گويند.پس خير اسم حق است و خير خواهان مظاهر حق هستند.2ـ از اين اسم شريف الهي اين نكته اخلاقي استفاده ميشود كه براي همگان خيرخواه باشيم، چنانكه در تاريخ بشر بعضي از افراد بدين سبب كلمه خير را لقب خود كردند،مانند سعد بن عبدالملك كه از فرزندان عبدالعزيز بن مروان بود و امام جعفر (امام باقر يا امامجواد (ع)) او را سعد الخير نام نهاد.نوشتهاند روزي گريه كنان برامام (ع) وارد شد، در حالي كه مانند زنان شيون ميكشيد. امام (ع) پرسيد: چرا ميگريي. عرض كرد: چرا گريه نكنم درحالي كه از شجره معلونه در قرآن (يعني خاندان اَموي) هستم. امام (ع) به او فرمود: تو از آنها نيستي، تو گر چه به حسب خانوادگي اموي هستي، ولي در واقع از ما اهل بيت هستي «انت منّا اَهْلَالْبَيْت»؛ آيا نشنيدي كه خداي عزوجل در حكايت از حال ابراهيم (ع) فرمود: «فمن تَبِعَني فَأنَّهُ مِنّي؛ هركس از من تبعيت كند از من است».3ـ البته خير مدارج ومراتبي دارد كه اهل البيت: چون عاليترين جلوه حق تعالي و مظهر تام و تمام اسما و صفات الهي هستند، بالطبع برترين تجلّي خير نيز ميباشند، چنان كه در زيارت جامعه كبيره ميخوانيم: «وفعلكم الخير وَ عادتكمالاحسان؛ كار شما خير محض و شيوه شما احسان و نيكي است.»و هرگاه ذات، خير محض شد همه مواردش از گفتار تا نوشتار اعمال و افكار و ازجوارح تا جوانح همه خير خواهد بود، چنانكه در زيارت جامعه كبيره آمده است: «ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله وفرعه و معدنه و مأويه و مُنتهاه؛ اگر يادي از خير بشود، شماآغاز آن و بن آن و شاخه و جايگاه ونهايت آن هستيد.»پس اهل بيت: انتهاي خيرند و ديگران در خير بودن با آنها سنجيده ميشوند و در واقع آنهامعيار خيرهستند. در بعضي از زيارتنامهها ـ از جمله زيارت نامهحضرت معصومه (س) و حضرت عبدالعظيم حسني (ع) ـ خطاب به نبي اكرم آمده است:«السَّلام عَلَيْكَ ياخَيْرَ خَلْقِ الله؛ سلام بر تواي برترين مخلوقات خدا.»در واقع ـ چنانكه در جاي خود بيان شده است ـ اهل بيت علّت غايي هستي ميباشند و همه وجود براي به بار نشستن گل سرسبد هستي كه همان انسان كامل است خلق شده است و از آن طرف، كمال غايي و مطلوب همه موجودات عالم، نزديك شدن به مقام انسان كامل و خليفه الله في الارض است.عكس مطلب نيز صادق است: «لاخَيْرَ لِمَن لاَدين لَهُ؛ كسي كه دين ندارد، خيري در او نيست.» زيرا در گوهر ذاتش از خير خبري نيست، در هيچ مرحلهاي از او توقّع خير نميرود؛ نه در گفتار نه در نوشتار و نه درنيّات و نه دراعمال.4ـ وجود امام خير محض است و تصرفات امام (ع) به اذن خداوند، دركائنات و درقلب ها و عقلهاي انسانهاي مستعد خير ديگري از الطاف بيكران الهي است. وجود امام خود معجزه عيني مكتب رسول خدا (ص) است و دركنار قرآن كه معجزه قولي است و نيز معجزات فعلي پيامبر (ص) قرار ميگيرد و مكمل آنها ميشود، چنان كه امام رضا(ع) درتوصيف مقام شامخ امامت با اشاره به خيرِ محض بودن امام چنين ميفرمايد:«امام مانند خورشيد ي طلوع كننده است كه نورش عالم را فراگيرد و خودش در افق است بدان نحو كه دستها و ديدگان به آن نميرسد.امام ماه تابان و چراغ فروزان و نور درخشان و ستارهاي است راهنما در شدت تاريكيها و رهگذر شهرها و كويرها وگرداب درياها (يعني زمان جهل و فتنه و سرگرداني مردم). امام آب گواراي زمان تشنگي و رهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاكت است. امام آتش فروزان روي تپه (راهنماي گمگشتگان) است، گرما بخش سرمازدگان و راهنما در هلاكت گاههاست، هركه از او جدا شود هلاك گردد.امام ابري است بارنده، باراني است شتابنده، خورشيدي است فروزنده، سقفي است سايه دهنده، زميني است گسترده، چشمهاي است جوشنده و بركه و گلستان است. امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادربرابر، مادر دلسوز به كودك، و پناه بندگان خدا در گرفتاري سخت است...»حضرت سيدالشهدا (ع) درميان انوار معصومين (ع) درخشندگي خاص دارد و درپارهاي از خصايص منحصر به فرد است، از جمله اين ويژگيها ميتوان موارد ذيل را برشمرد:1 ـ هركس قبر مطهرش را زيارت كند مثل كسي است كه خدا را در عرشش زيارت كرده باشد.2 ـ هركس برمصيبت شهادتش شعري بخواند و بگريد و يك نفر را بگرياند براي هر دو نفر آنها بهشت نوشته ميشود.3 ـ خاك تربت امام حسين (ع) داروي شفا بخش هر دردي است.4 ـ سجده برتربت امام حسين (ع) حجابهاي هفتگانه را (كه مانع تقّرب است) از بين ميبرد و....5 ـ مطلب شايان گفتن اين است كه موجود از آن حيث كه موجود است و جعل الهي به آن تعلق گرفته است خير است و شر و بدي، از قبيل جهل و آفت، اموري عدمي هستند، و از اين رو استناد بي واسطه آنها به واجب تعالي جايز نيست.به عبارت ديگر، هرچه خيرو خوبي در عالم است از حقتعالي است و ريشه رحماني دارد و هرچه كه به آن شرو بدي گفته ميشود در واقع چيزي غير از فقدان خير و خوبي نيست، چون امر عدمي است و جود و مصداق حقيقي خارجي ندارد. بله وجود اعتباري دارد كه البته آن نيز بالعرض مستند به خداست؛ زيرا خارج از اراده كلّي حق تعالي نيست. با اين بينان معناي روشنتري از آيه شريفه: بيدك الخير انك علي كلّ شيء قدير به دست ميآيد.6 ـ مطلب ديگر آن كه حكما امورات و اشياي عالم را در مقام تصوّر به پنج دسته تقسيم كردهاند: خيرمطلق؛ خير كثير باشر قليل؛ خير و شر برابر؛ خير قليل و شر كثير؛شر مطلق.آنهااثبات ميكنند كه سه قسم اخير در نظام هستي آفريده نشده است، زيرا با حكمت الهي ناساز گاراست، ولي قسم دوم (يعني شر قليل همراه باخير كثير) موجود است و البته در اين جا هم شرّ امري نسبي است و در نگاهي ديگر خود خير است، زيرا لازمه نظام احسن و حكمت بالغه حق تعالي است.لذا تصوير واقعه كربلا در نگاه عقيله بني هاشم زينب كبري (س) اين است: «مارأيت اءلا جميلاً؛ يعني جز زيبايي و خوبي و خير از خدا نديدم.» سرسخن زينب (س) در آن است كه چون آن مصائب احياي دين را در پي دارد آسان وزيباست، هر چند درنگاهي ديگر جانكاه باشد. و اين منطق اهل بيت (ع) است كه همه بايد فدا شويم تا دين خدا بماند و البته كه در مقابل چنين هدف والايي، درصورت لزوم همه چيز فدا شدني است، حتيامام معصوم. به همين جهت است كه ابي عبدالله (ع) باكمال عزت و افتخار آماده شهادت بود و ميفرمود: «ما اَهْون الموت علي سبيل العزّ واحياءِ الْحقّ، ليس الموت في سبيل العزّ الاّ حياةً خالِدَةً... وَلكنّكم لا تقدرون علي هدم مَجدي و محور عزّتي و شرفي؛ چه آساناست مرگ در راه عزت و شرافت و احياي ارزشهاي الهي. مرگ در راه عزت و آزادگي چيزي جز زندگي جاودانه و پرافتخار نيست... شما نخواهيد توانست شكوه مرا نابود سازيد و عزت و افتخار و شرف مرا خدشه دار كنيد.»7ـ نكته درخور قابل توجه اينكه خداوند فقط به خير و خوبي راضي است و هيچگاه به شر و بدي راضي نيست، ولي درعين حال هيچ امري از امور عالم خارج از اراده تكويني او واقع نميشود، گرچه مخالف اراده تشريعي باشد: «كلاّ نُمدُّ هؤلاء وهؤلاء من عطاء ربِّكَ و َمَا كان عَطاءُ ربّك مَحْظورا؛ لذا فجايع كربلاو شهادت امام (ع) نيز از يك نظر خواست خدا بود، گرچه هيچگاه خداوند راضي به ريخته شدن خون امام برگزيده خودش و اسارت اهلبيت شريفش نبوده».
خيرخواهي و نصيحت
اشاره
1ـ خير خواهي براي ديگران يكي از جلوههاي خير است. درلغت عرب واژه نصيحت به معناي خيرخواهي آمده است. البته اصل نصيحت در لغت به معناي خلوص است، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:(توبوالي اللّه توبةً نصوحاً) يعني خَالصاً.ولي اين نيز به نحوي به همان معناي خيرخواهي بازگشت ميكند.2ـ در قرآن كريم خيرخواهي ونصيحت ازصفات انبيا: معرّفي شده است، لذا همه مصلحان واقعي با الگوگيري از انبياي الهي انسانهايي ناصح و خير خواه بودند وهستند، اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد:«اَمحض اخاك بالنّصيحه؛ نصيحت و خيرخواهي رابراي برادر دينيات خالص كن.»درجاي ديگرمي فرمايد؛ «المؤمن غريزتُةُ النُصْح؛ سرشت و فطرتِ مؤمنخيرخواهي و نصيحت است.»و رسول اكرم (ص) دركلامي رسا فرمود: «الدّين النّصيحة»؛ يعني حقيقت و گوهر و جوهره دين، همان نصيحت و اخلاص و خيرخواهي است.3ـ نصيحت و خيرخواهي گاهي براي اشخاص است و گاهي براي اجتماع، گاه بازبان و با قلم است و گاهي به دل و گاهي باعمل و گاهي باسكوت وگاهي باخروش. در روايت معصومين: ميخوانيم: هركس پنج خصلت را براي من ضمانت كند بهشت را برايش ضمانت ميكنم؛ نصحيت و خير خواهي براي خدا و براي پيامبر (ص) و براي قرآن و براي دين خدا و براي همه مسلمين. شيخ طُريحي در مجمع البحرين در توضيح اين روايت مينويسد: نصيحت براي خدا همان اعتقاد در وحدانيت او و اخلاص در نيّتعبادت وياري حق در راه خداست، و نصيحت براي قرآن همان تصديق به آن و عمل به رهنمودهاي قرآن ودفاع از آن در برابر تأويل جاهلان و تحريف غاليان و حملات دشمنان است ونصيحت براي رسول خدا (ص) تصديق به نبوت و رسالت او و انقياد و فرمانبرداري از امر و نواهي اوست.از اينجا روشن ميشود كه معناي «النصيحَةُ لاِئمَّة المُسلمين» آن است كه مؤمن نبايد از آنچه كه شرط خيرخواهي است، در مقام مشاور براي ائمه فروگذار كند و در مرحله آخر، آنچه شرط اخلاص و فرمانبري است به جا آورد و مطيع اوامر و نواهي باشد،چنانكه گفتهاند:«النَّصيحَة لائمة المسلمين هي شدَّةُ الْمَحَبَّةِ لَهُم وعدم الشَّكِّ فيهم و شدَّةُ متابعتهم في قبول قولهم و فعلهم وبذل جهدهم و مَجْهورهم في ذلك».4ـ از بعضي از روايات استفاده ميشود كه حتي آتش جهنم كه به ظاهر عذاب براي جهنميان است به نوعي خيرخواهي است، هم براي ديگران و هم براي خود آنها، زيرا موجب ميشود گناهانشان پاك شود و از سنگيني گناه آسوده شوند و بتوانند به سوي بهشت حق پرواز كنند.5ـ نكتهاي كه در خيرخواهي بايد همواره مورد توجه قرار گيرد آن است كه خيرخواه بايد غيور باشد؛ يعني در ابتدا سعي كند خودش اصل خير باشد تا عملش از مجازيت در آيد و با حقيقت پيوند پيداكند. پس شايسته است كه شخص خيرخواه، خود، در وادي خير باشد و پيشتاز عرصه خوبيها. شايد جمله شيخ الرئيس بوعلي در اشارات كه فرمود:«عارف غيور ست» تنبيه بر همين معنا باشد، زيرا عارف همواره در صدد آن است كه گامياز ديگران به محبوب نزديكتر باشد و اين مقتضاي غيرت است، چنانكه قرآن كريمميفرمايد: «قوا اَنْفسكم وَاهْليكمْ ناراً؛ خودتان و اهلتان را از آتش دور نگه داريد».6ـ بايد توجه داشت كه در اسلام نصيحت كننده و نصحيت شنونده هريك شرايط و آداب و احكامي دارند كه بايد آنها را مراعات نمود.7ـ نكته آخر اين كه نصيحت هيچگاه زشت نيست، گرچه بسا شنونده آن را به جهتي زشت بشمارد و بساناصح و خيرخواه كه قدرش را ندانند و در حقش جفا و بي مهريكنند و به جاي سپاسگذاري با او دشمني و عداوت نمايند. متأسفانه آن طور كه تاريخ نشان ميدهد غالباً خير خواهان مورد بي لطفي و جسارت ياحتي آزار و اذيت و بلكه تهديد و شهادت قرار گرفتهاند و البته اين نبود مگر به تلبيس شيطان و ائمه كفر و جهالتعوام، چنانكه قرآن كريم در حكايت از گفتگوي حضرت صالح (ع) با قومش ميفرمايد:«وقال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربّي و نصحت لكم ولكن لاتُحبُّون النّاصحين؛ و گفت: اي قوم، به درستي كه رسالت خدايم را به شما رساندم و براي شما خير خواهي كردم،ولي شما خير خواهان را دوست نميداريد.»و در جاي ديگري ميفرمايد: «اوكلّما جاءكم رسول بما لا تهوي انفسكم استكبرتُم ففريقاً كَذَّبْتُمْ وَفَريقاً تَقْتُلونَ؛ آيا هرگاه كه رسولي براي شما آمد كه نفْستاننپسنديد، گروهي را سركشي كرديد و گروهي را كشتيد.»چنانكه در تاريخ آمده است هنگامي كه امام (ع) براي نصيحت و خير خواهي سپاه كوفه در مقابل آنهابه خطابه ايستاد كوفيان هلهله ميكردند تا صداي امام به آنها نرسد و آخر كار سنگي به پيشاني امام زدند و عمامه امام خون آلودشد و با بي مهري كوفيان مواجه شد و بازگشت.