- سرآغاز سخن 1
- همسران و فرزندان 3
- قبول دعوت 5
- تواضع و فروتنی 5
- عزّت یا تکبّر! 7
- ازدواج با کنیز 7
- نتیجه ی تواضع 8
- آزادی به جای مجازات 11
- پذیرش حرّ بن ریاحی 12
- بخشش کامل 14
- حفظ عزّت فقیر 15
- خریدن آبرو 16
- جلب رضایت الهی 17
- بخشش با شرمندگی 18
- بخشش گوسفند 20
- کمک با شرط 20
- برآوردن حاجت مؤمن 21
- پاداش احسان به سگ 22
- جایگاه معلّم 24
- بخشش به اندازه ی معرفت 25
- بخشش ارثیه 27
- به فکر ایتام 27
- آزادی کنیز 28
- دعای باران 30
- قبول سفارش 31
- ازدواج مصلحتی 32
- رعایت حال مردم 34
- درس بخشندگی 35
- آزادی اسیر 36
- کمک به محرومان 37
- تحفه ی روزه دار 38
- رعایت ادب 38
- احترام به برادر 39
- برابری و مواسات 40
- احترام به اجازه ی مادر 40
- بازی با کودکان 42
- دوستی کودکان 42
- یتیم نوازی 42
- پذیرش عذر با شرط 44
- شرط همراهی 45
- آزادی با یک شاخه گل 46
- احترام به لقمه ی روی زمین 47
- تلافی هدیه 48
- بخشش به جای برادر 48
- حق شناسی قریش 50
- غذای ساده 53
- عمل به وصیّت 54
- پایبندی به پیمان برادر 55
- آخرین وفای به عهد 56
- پذیرش دعوت کوفیان 58
- تسلیم امامت 58
- تصمیم برای بازگشت 59
- صبر همیشگی 61
- خشنودی به رضایت الهی 62
- دفاع در مقابل توهین 63
- افشای نفاق 64
- پاسخی قاطع 66
- اقدام شجاعانه 67
- دلاوری 68
- کشتن فرماندهان دشمن 68
- تنها در مقابل یک لشگر 70
- دفاع از غدیر 71
- راه های گرفتن حق 73
- گُذشت در مقابل حق گوئی 77
- گذشت از آب 78
- دعوت به آزادگی 79
- امر به معروف مناسب 80
- راه ترک گناه 82
- بخشش برای حفظ آبرو 83
- شیعه ی واقعی 83
- ترغیب به انفاق 84
- دوستی حقیقی 85
- خودداری از فروش وقف 86
- لباس اهل آتش 86
- توجّه به خویشاوندان 87
- توصیه به صبر 88
- عمل به سیره 89
- نخوردن آب در ظرف نقره ای 90
- ارزش پاسداری از عقاید 90
- جایگاه دوستی برای خدا 91
- نهی از منکر 92
- صدقه ی صحیح 92
- اصلاح اشتباه 93
- ازدواج آسان 93
- خانه ی تجمّلی 94
- چانه زدن در خرید 94
- اطعام دیگران 95
- نزدیکی به خدا 95
- توصیه با نامه 96
- آموزش عملی 96
- سلام قبل از کلام 97
- چگونگی نماز بر جنازه ی منافق 97
- تسلیم رضای الهی 98
- قبول دعوت دیگران 99
- مشورت مفید 99
- علاقه به بوی خوش 100
- شوق شهادت 100
- حفظ حرمت مکّه 101
- خرید اراضی نینوا 101
- آخرین وصیّت 102
- امر به معروف و نهی از منکر 103
- فلسفه ی مبارزه 103
- احیای دین خدا 105
- حفظ عزّت 106
- خوف از خدا 107
- تصمیم بنی امیّه 108
- تغییر وضع موجود 111
- تبلیغ علیه طاغوت زمان 112
- ویژگی های وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 113
- جایگاه امر به معروف 118
- وظیفه ی عالمان دینی 120
- ریشه ی فساد 122
- مصادره ی اموال عمومی 125
- تقیّه 125
- نپذیرفتن رشوه 126
- حفظ نام پدر 127
- ناکام گذاشتن مروان 127
- نامه ای کوبنده 130
- دعوت به حق و شهادت 136
- دعوت برای مبارزه و شهادت 136
- یار مسیحی 138
- صدای دادخواهی 139
- سرانجام نیک 140
- نامه به بزرگان کوفه 141
- در مقابل سپاه حُر 141
- در مقابل عمر سعد 143
- در مقابل سپاهیان دشمن 145
- در آغاز حمله ی دشمن 149
- استعانت از قرآن 150
- درخواست آخر 150
- اتمام حجّت در آخرین لحظات 151
- پرهیز از آغاز جنگ 153
- سیراب کردن لشکر دشمن 154
- خبررسان در مدینه 156
- عمل به احتیاط 156
- تاکتیک نظامی 157
- تقویت روحیّه ی سپاهیان 158
- دعوت به ترک کربلا 159
- برداشتن بیعت 160
- عبادت زیاد 161
- نماز با خشیت 162
- نماز اوّل وقت 162
- ترس الهی 163
- حج پیاده 165
نمی گفت.»(1)
احترام به برادر
بین امام حسین علیه السلام و برادرش محمد بن حنفیّه بگومگوئی به وقوع پیوست و محمد[ به صورت قهر از امام حسین علیه السلام جدا شد، او پس از مدتی به اشتباه خود پی برد و به خاطر احترام به حضرت اباعبداللّه علیه السلام [در نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشت:
«امّا بعد، ای برادر! بدون شک، پدر من و پدر تو علی علیه السلام است و در این جهت نه تو بر من برتری داری، نه من بر تو؛ و مادر تو فاطمه دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم است که اگر سراسر زمین مملوّ از طلا و ملک مادر من بود با مادر تو، برابری نمی کرد.
پس هنگامی که نامه ی مرا خواندی به نزد من بیا تا مرا از خود راضی و خوشنود کنی، زیرا تو از من به فضل و برتری شایسته تری.[ زیرا آن کس که فضیلت بیشتری دارد اقدام به برطرف کردن کدورت می کند. [والسلام علیک و رحمه اللّه و برکاته».
امام حسین علیه السلام نیز پیشنهاد و خواسته ی برادر را پذیرفت و به نزد وی رفت.(2)
1- 1- مشکاه الأنوار، ص170 ؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص393.
2- 2- مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص66 ؛ البته این مطلب به گونه ای دیگر نیز نقل شده و آن این که: بین امام حسین و امام حسن علیهماالسلام موضوعی بود. به حضرت عرض شد: به نزد برادرت برو که او از تو بزرگ تر است. امام حسین علیه السلام فرمود: من از جدّم شنیدم که می فرمود: هر دو نفری که بینشان سخنی رد و بدل شود و یکی از آن ها درصدد خشنودی دیگری برآید او زودتر وارد بهشت می شود و من دوست ندارم که زودتر از برادرم وارد بهشت شوم. هنگامی که امام حسن علیه السلام سخن امام حسین علیه السلام را شنید با شتاب نزد او آمد.(کشف الغمه، ج2، ص201).( باید توجه داشت که تمام مواردی که در ظاهر، کدورت یا اختلافی را بین دو معصوم علیهماالسلام ، می رساند جنبه ی تعلیمی داشته و برای آموزش دیگران بوده است.)