در صدر اسلام، شهادت حمزه برای پیامبر بسیار جانسوز و سخت بود؛ تاحدی که یارانشان گفته بودند که ما پیامبر اکرم را به مانند روزی که بر حمزه می گریست، گریان ندیدیم.(1) در آن وقت، نبرد پایان یافته بود و از خانۀ مهاجر و انصار صدای گریه به گوش می رسید. زنان، سوگوارِ کشتگان خویش بودند و در عزایشان می گریستند. هنگامی که رسول اکرم به مدینه بازگشتند، صدای گریۀ زنان انصار را شنیدند و فرمودند: وَ لَکن حَمْزَهَ لا بَواکی لَهُ الْیَوْم؛(= اما حمزه امروز گریه کننده ای ندارد.)(2)
پس از جنگ اُحد، حضور پیامبر در خانۀ شهدای اُحد، تسلّی غم مصیبت زدگان بود. جابر بن عبدالله می گوید: پس از ادای نماز صبح، حضور پیامبر نشسته بودیم و دربارۀ واقعۀ احد صحبت می کردیم و از شهدای خود یاد می کردیم. چون صحبت از سعد بن
ربیع انصاری
1- 1. حلبی، سیرۀ حلبیه، ج2، ص323.
2- 2. دلائل النبوه، ج3، ص215؛ مجلسی، بحارالانوار، ج20، ص98.