مصائب راس الحسین علیه السلام: روضه ها و مصیبت های سر مطهر حضرت امام حسین علیه السلام صفحه 197

صفحه 197

هویدا بود، بر گردن اسب خویش آویخته همی آمد، سر مبارک به زانوی اسب می رسید. من نام آن سوار و سر بپرسیدم، گفت: این، سرِ عباس بن علی

بن ابیطالب علیه السلام است و من حرمله بن کاهل اسدی هستم.

چند روز بعد باز به دیدنش رفتم؛ او را سخت قبیح منظر یافتم، رویش چنان سیاه شده بود که گویی قیر اندود شده است. گفتم: آن روز که تو را دیدم آن صفای بَشره و زیبایی صورت را داشتی، حالا چرا به چنین وضع افتاده ای و زشت و قبیح شده ای؟! آن ملعون گریه کرد و گفت: از آن روز که آن سر را برداشتم، هر شب چون بخوابم، دو نفر بیایند بازوان و گریبان مرا بگیرند و به آتش اندازند تا بامدادان همی سوزم، چنانکه همه قبیله ناله و افغان مرا می شنوند، و یک شب مرا رها نکنند! بدین حالت بود تا به عذاب ابد پیوست.(1)

در کتاب «مقاتل الطّالبیّین» و «بحار» و «عوالم» از ابوالحسن مداینی که قاسم بن اصبغ بن نباته گوید:

مردی از بنی دارم را دیدم که صورت او سیاه شده بود و پیش از آن او را جمیل و خوش صورت و سفید می شناختم، پس به او گفتم که نزدیک بود ترا نشناسم. گفت: سبب این سیاهی آن است که من مرد جوانی را از کسانی که با حسین علیه السلام آمده بود کشتم که اثر سجود در پیشانی او بود. از آن وقت هیچ شبی نمی خوابم جز آنکه می آید و گریبان مرا می گیرد و می برد در جهنّم می اندازد و تا صبح ضجّه می کشم، پس باقی نمی ماند کسی از قبیله من مگر آنکه فریاد مرا می شنود، و گفت فرد مقتول، حضرت عبّاس علیه السلام بود. در روایت دیگر نقل است که صدای سگ می کرد و همسایگان می شنیدند.

عصامی در تاریخ خود روایت کرده که شخصی از لشکر ابن زیاد لعین، سر

مطهّر حضرت عباس بن علی علیهماالسلام را بر گردن اسب خود آویخت، بعد از چند روز صورت او را همچون قیر سیاه دیدند، با آنکه قبل از آن سفید بود. چون سبب آن را از او سؤال کردند، گفت: دو نفر مرا می برند و در آتش می اندازند.(2)

روضه حاج شیخ جعفر شوشتری - سرهای شهدا بر روی نیزه ها

امام حسین علیه السلام شب عاشورا در وصف یاران خود فرمود: اصحابی بهتر از یاران خود ندیده ام. حالا ببینیم این یاران چه صفاتی داشتند که اینطور مورد محبت و توجّه مظلوم کربلا واقع شده اند، این اصحاب در تمام مقامات سعادت یکدل و یک جهت بوده اند. خوشحالی شب عاشورای ایشان به جماعت بود. حمله آنها به جماعت بود. نمازشان در ظهر عاشورا به جماعت بود، خوفشان به جماعت بود، نمازشان در ظهر عاشورا به جماعت بود، تشنگی و گرسنگی آنها به جماعت بود، سائر کارهای دیگرشان هم به جماعت بود، سرهاشان با همدیگر از بدن جدا شد، سرهای مقدسشان با هم بر سر نیزه رفت، با همدیگر به کربلا آمدند و با همدیگر همراه اسرا از کربلا رفتند حالا ببینیم اهل بیت ابا عبداللّه چه حالی داشتند آنها هم به جماعت با سرهای بریده در بیابانها راه می رفتند، به جماعت به مجلس ابن زیاد ملعون وارد شدند، شب و روز به جماعت در بیابانها راه می رفتند تا به شام رسیدند، به جماعت در مجلس شوم یزید کافر وارد شدند، بجماعت هتک حرمت


1- . ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العبّاس علیه السلام، ص238؛ بنقل از قمقام زخّار، ص446؛ بنقل از تذکره الخواص، ص159.
2- . ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العبّاس علیه السلام، ص23؛ بنقل از خصائص العباسیه، ص235.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه