سیمای شخصیت امام حسین علیه السلام صفحه 1

صفحه 1

مقدمه‌

شگفت‌انگيز نيست كه از حسين سخن مي‌گوييم، زيرا در انسانيت تعالي يافته و به معراج رسيده‌است، شعله مقدس نبوت را با فطرت‌ِ برتر و بي‌همتايش در آميخته معنا و صورت از يك سو و اسرار جهان ناشناخته از سوي ديگر در آن وجود، به يكديگر در آويخته است.روحي است الهي، در طبيعت بشر و معنايي از جهان غيب در غالب حروفي از اشباح وجود. دست‌ِ آفريدگاري خدا به برخي از پديده‌هاي حيات همان رازي را بخشيده است كه به گوهرهاي گران، ربايندگي و شادي و شادابي را. با نور درخشان خود، چنان اثري از تابش و فروغ در نگاشته است، كه مرواريدي پرتو افكن در قابي تيره و بستر را به چشم‌ها مي‌نماياند.راز شخصيت، اگر چه در پديده يا پديده‌هاي محدود به چشم‌ها نيايد و با اين كه نمي‌توان به طور محسوس بر آن انگشت گذاشت، اما پيوسته دل‌ها را تسخير مي‌كند و از راه‌هاي پنهاني جان‌ها را در برمي‌گيرد و بسان جريان خواب سنگين و آرامشي ژرف برفضاي جان چيره مي‌شود.كبرياي شخصيت به اندازه زيادي به وجود صاحب شخصيت وابسته مي‌گردد، به گونه‌اي كه جز آن، چيز ديگري به نظر نمي‌آيد و با اين ظهور، وجود شخصي افراد از هم مي‌پاشد. زندگي حسين (ع) آموزشي است از تاريخ، ليكن سراسر تاريخ را يك جا در خودگرد آورده است. معنا و هدفي بسي برتر و گسترده‌تر از مرزهاي زماني و مكاني‌اش در بردارد، بلكه مي‌توان گفت، گستره‌اش در هيچ مرزي نمي‌گنجد و اگر ما را توان آن نباشد كه همانند دانشمندي تحليل گر، در آستان اين شخصيت سر تجليل و تقديس بسائيم و حقيقت‌ها را با شيوه‌اي تجربي بساواييم، دست كم شايسته است شرط ادب به جاي آورده چون شاعري شيفته يا اديبي به جلالش فريفته در درگاهش زانو بزنيم و از پديده‌هاي روشنش مضامين و تعبيرها ساز كنيم و با نشانه‌هاي آشكار و نزديكش به ارزيابي وترسيم خطوط آغاز نهيم و روان تشنه خود را در كنار فراتش بياساييم:آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد

روز شمار حوادث در زندگي امام حسين عليه السلام

از ولادت تا امامت‌

آن حضرت در سه شنبه يا پنجشنبه سوم ماه شعبان به دنيا آمد. مادرش فاطمه زهرا (س) او را به نزد جدش رسول خدا برد و آن حضرت وي را حسين نام نهاد و براي اوگوسفند نري عقيقه كردند. رسول خدا حسين را در دامنش گذاشت و اذان را در گوش‌راست و اقامه را در گوش چپ او گفتند.امام حسين (ع) در دوران امامان زمان خويش ـ امير المؤمنين و امام حسن (ع) ـ همواره يار و مدد كار و مطيع آنان بودند، پس از شهادت امام حسن (ع). عده‌اي از شيعيان‌براي امام نامه نوشتند كه با وي بيعت كنند و بيعت خود را با معاويه بشكنند اما، امام (ع) براي وفادار ماندن به پيمان صلح برادر پيشنهاد آنان را نپذيرفتند. هنگامي كه معاويه از دنيا رفت يزيد براي وليد حاكم مدينه نامه نوشت كه از امام‌حسين (ع) و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بيعت بگيرند، وليد با فرستادن شخصي به نزد امام و ابن زبير آنها را به دارالاماره خواسته، و فرمان يزيد را به آنان ابلاغ كرد.امام فرمود: اي وليد تو به بيعت گرفتن من در خفا اكتفاء نمي‌كني؟ گفت: آري چنين است. فرمود: فكرهايم را مي‌كنم و از مجلس خارج شد.عبدالله بن زبير شبانه به طرف مكه گريخت. دو شب از ماه رجب مانده بود كه امام (ع) با فرزندان و برادرانش و جمعي از اهل بيت به طرف مكه رفتند. حضرت روز سوم به مكه رسيدند، مردم به نزد وي آمدند، ابن زبير هم در مكه به ديدن امام آمد. او از ورود امام به مكه ناراحت بود، زيرا مي‌دانست در صورت بودن امام در مكه كسي با او بيعت‌نمي‌كند.بعد عده‌اي براي امام نامه نوشتند كه به طرف كوفه بيايند، امام فرمود: من فرستاده خود را به طرف كوفه مي‌فرستم اگر گفت كه شما رأي داديد پس به طرف كوفه خواهم آمد.امام فرستاده‌هاي خود را به طرف كوفه فرستاد بعد از مدتي مسلم براي امام نامه نوشتند كه هجده هزار نفر با شما بيعت مي‌كنند، پس امام تصميم گرفت به طرف كوفه بيايند، عده‌اي با توجه به سوابق پيمان شكني كوفيان امام را از رفتن به كوفه منع كردند و به ماندن در مكه تشويق مي‌نمودند. امام (ع) در جواب آنان فرمود: ناگزير به اين كار هستم چون اگر در مكه بمانم يزيد خونم را در اين جا مي‌ريزد. آن حضرت آماده شد تا با جمعي ازياران و خانواده خويش به طرف عراق برود در بين راه در منزلي به نام «زباله» خبر شهادت حضرت مسلم به امام رسيد. امام در ميان راه بسياري را مي‌بيند و دعوت به ياري مي‌كند و سرنوشت كوفه و مسلم و فرستاده هايش را براي آنان تعريف مي‌كند. وقتي در روز دوم محرم به كربلا رسيدند به اصحاب خود اين جمله را گفتند؛ كه اين جا همان مكاني است كه جدم رسول خدا به من گفته بودند پس خيمه‌ها را در همان مكان كه ـ كربلا ـ باشد بنا نهادند. بلي روز دوم كه وارد كربلا شدند مصائب اهل بيت شروع مي‌شود و هر چه از محرم مي‌گذرد و به عاشورا نزديك مي‌شود حزن و اندوه و غم آنها بيشتر مي‌شود.

شب عاشورا

شب عاشورا را با آن‌كه دشمن امتناع داشت مهلت گرفتند. ابن سعد به يكي از لشگريان خود گفت: اگر مي‌دانستم كه فردا با ما كنار نمي‌آيند و بر قصد و تصميم خود باقي هستند هيچ تأخير نمي‌انداختيم و در همان ساعت مي‌جنگيديم.سرانجام شب عاشورا رسيد امام اصحاب خود را جمع كردند و با آنان به صحبت پرداختند و بعد خيمه‌ها را به يكديگر متصل كردند و اطراف آن را خندق كندند و از هيزم پر كردند كه جنگ فقط از رو به رو باشد و دشمن از پشت سر حمله نكند و ديگر آن كه حضرت ابوالفضل را همراه سي نفر سوار و بيست نفر پياده فرستادند كه چند مشك آب بانهايت خوف و بيم آوردند و به اصحاب خود فرمودند: از اين آب بنوشيد كه آخر توشه شماست وضو بگيريد و غسل كنيد و جامه‌هاي خود را كه كفن‌هاي شماست، شست و شو دهيد و تمام شب را به عبادت و دعا و تلاوت قرآن و تضرع و مناجات به سر آوردند.

روز عاشورا

در اين روز چه گذشت؟ چه حادثه‌اي پديد آمد؟ چه صحنه جان گدازي پيش آمد؟چه تاريخ هولناك و فراموش نشدني است؟ چه روزي كه همگان را تكان مي‌دهد و چه وضعي است رقت بار كه به هيجان مي‌آورد، چه مبارزه‌اي است بي‌سابقه و نابرابر، چه فداكاري و از جان گذشتگي است كه همه انسان‌ها را متحير و گيج مي‌كند و چه مجاهدتي است كه دنيا را تا ابد جلب خود نموده است؟ بلي امام حسين در آن سرزمين غم خيز و در آن نينواي اندوهناك در آن روز تاريخي ميان جمعيت خطبه‌اي خواند و خود را معرفي و اتمام حجت كرد.روز عاشورا فرا رسيد، جنگ شروع شد. لشگر ابن سعد به مبارزه عليه آن حضرت‌برخاستند، نصيحت‌هاي آن بزرگوار در دل آن سنگ‌دلان اثري نكرد، كلمات نصيحت‌آميز آن بزرگوار چه در مجالس سري و چه علني در ميان اصحاب و در قلب پسر سعد تأثيري نبخشيد، پس از شهادت اصحاب و جوانان بني‌هاشم، حضرت به ميدان رفت و به مبارزه پرداخت آخرين لحظات، سواري به نام «ابوالحتوف جعفي» از كمينگاه كمان كشيد و تيري بر جبين حضرت زد. آن حضرت تير را بيرون كشيد و خون بر روي و موي مباركش مي‌ريخت، پس دامن زره را به سويي انداخت و جامه خويش را بالا كشيد، ناگاه خدنگي كه پيكانش مسموم بود بر سينه حضرت آمد، سر به سوي آسمان بلند كرد خون‌ها را گرفت و به طرف آسمان پرتاب كرد، و آن‌گاه از اسب بر روي زمين افتاد. زينب از خيمه‌ها بيرون‌آمد در اين هنگام عبدالله ابن الحسن بطرف عمويش آمد و در آغوش عمويش شهيد شد.امام بي‌هوش شده بود و دشمنان فكر مي‌كردند كه او به هوش است و مي‌ترسيدند كه به طرف امام بروند. شمر وقتي اين ترس را در افراد سپاه خويش ديد تصميم به قتل امام گرفت و... اين واقعه هولناك در روز جمعه سال شصت و يك هجري واقع شد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه