- روز شمار حوادث در زندگي امام حسين عليه السلام 1
- مقدمه 1
- شب عاشورا 1
- روز عاشورا 1
- فرزندان امام حسين عليه السلام 2
- عبادت 2
- خصوصيات اخلاقي و سيره رفتاري امام حسين 2
- امام حسين عليه السلام و بيت رفيع رسالت 2
- نسب شناسي امام حسين عليه السلام 2
- كمك به مستمندان 3
- وقار و خويشتن داري 3
- علم و دانش 3
- تواضع 3
- جود و سخا 3
- مهاتما گاندي 4
- قاطعيت 4
- عزت نفس 4
- امام حسين؛ الگوي انسان ها 4
- گيبون، مورخ مشهور 5
- لياقت علي خان 5
- فردريك جمس 5
- چارلز ديكنز 5
- ايرونيك، مورخ امريكايي 5
- حسين عليه السلام در آيينه زيارت نامهها 6
- ويژگيهاي شخصيت امام حسين عليه السلام 6
- سيماي امام حسين عليه السلام در آيينه شعر و ادب فارسي 6
- مسيو ماربين آلماني 6
- موريس دو كبري 6
- نتيجه 7
امام حسين عليه السلام و بيت رفيع رسالت
آن شش سال كودكي كه در جان و روح امام حسين (ع) اثر عميقي گذارده بود اندك نبوده است. در اين دوره از همان دم كه حسين (ع) چشم به جهان گشود از آغوشي به آغوش ديگر كه سرشار از مهر و محبت بود ميرفت. ميتوان گفت در آن روزگار در سراسر جزيره هيچ كودكي از چنين محيط پر محبت و عاطفهاي برخوردار نبوده است، آغوش مادرش حضرت زهرا (س) دسته ـ دسته گلهاي محبت و عاطفه بود، زيرا او دختر پدرش محمد (ص) بود؛ بزرگواري كه در وجود يگانه دخترش محبت را با محبت، عشق را با عشق، خشنودي را با خشنودي، آبياري ميكرد، گويي او آسمان است كه جز در آسمان فرو نميآيد يا اشتياقي است كه جز به ذات خود عيان نميشود، يا شعلهاي است كه جز با آتش زنه خود شعلهور نميشود.باورم اين است حضرت فاطمه اگر پاره تن و جزيي از مأموريت و رسالت پدر نميبود بايد مانند خواهرانش فقط دنبال زندگي عادي دنيا ميرفت كه به خانه بخت رفتن منتهي ميشد، اما فاطمه با محبت و عواطف بي مانند و بي حد پدر عجين گشته بود؛ آن گونه كه جزيي از فداكاريهايي گرديده بود كه پدر براي حيات انسانهاي روي كره زمين متحمل ميگرديد؛ حتي پيوند ازدواج او با امام علي (ع) به خاطر آرماني بزرگ بوده است؛آرماني كه از ذات و جوهر رسالت نشات گرفته بود؛ رسالتي كه با جان امام علي، اراده و عزم او و شوق او براي تكامل امت آميخته شده بود؛ امتي كه او نيز يكي از آنان بود؛ امتي كه بايد روي زمين سر مشق و راهنماي ساير امتها باشد.به اين ترتيب، مسئوليت سرپرستي امر رسالت، با فاطمه و امام علي است و اكنون رسالت به تنهايي در وجدان اين نور ديدگان است. فاطمه در ديدگان پيامبر پاكترين زني است كه ميتواند شايستهترين فرد را براي ميراث نامحدود رسالت به دنيا آورد و امام علي نيز تنها مردي است كه سزاوار اين ابوت با شكوه است و آنرا آشكارا تحقق ميبخشد و رسالت سزاوار است كه چنين آمادگيها و آينده نگريهايي را داشته باشد. رسالت براي وحدت اين ملت و باز گرداندن به حقيقت وجود ارزشمند انساني بعد از قرنها عقب ماندگي و جهالت، از آسمان فرود آمد تا تمام راههايي كه بر صيانت و محافظت آن استوار است در برگيرد و تمام انسانها بتوانند به قله كمال صعود كنند.رسالت آن خورشيد درخشنده در ميان نسلهاي جاهلي متولد شد؛ نسلهايي غرق نا اميديها، بخلها و كينه توزيهاي مردمي كه از انگشتانشان خون ميچكيد.رسالت خورشيد و زمين را به نور خود روشن ميساخت، معجزاتش تحقق يافت و بساط جاهليت را در نور ديد.آري، براي حفظ رسالت، آينده نگري بزرگي انجام شده بود كه در آن مردي محكم بنيان، يعني امام علي (ع) ذخيره شده بود؛ مردي كه نه تنها پيامبر او را كشف كرده بود بلكه بنيان او را نيز ساخته بود. هنگامي كه پيامبر او را ديد در پيشانيش درخشش نور نجابت، استواري، حكمت و عظمت را مشاهده كرد، در او انساني كامل با تمام زيباييهاي كمال ديد، آنچه در چشمان جذاب او ميدرخشيد شادابي، كرامت نفس، افقهاي بيكران، بزرگواريها و عظمتها بود. كمالات بي انتهاي او سبب شد آنچنان مجذوب و شيفتهپيامبر عظيم گردد كه گويي به او اتصال يافته و عضوي از اوست. هميشه با پيامبر كريم بود، جانش مشتاق پيامبر بود. مشتاق بود تا زيباييهاي عقل و كمال كه در ذات انسان در طول حيات تجلي ميكند تحقق يابد. كمالاتي كه فيض عظيم پروردگار رحمان ورحيماست.اين گونه بود داستان امام علي (ع) و پيوند شكوهمندش به پيامبري عظيم و بزرگوار كه آماده ميشد تا رسالت اسلام در سايه طلوع او نور افشاني كند و بعد از اين حادثه مهم ازدواج حضرت زهرا (س) بود كه ازدواج اين دو شكوهمندي و زيبايي ويژهاي را نشان ميداد از اين دو نور پاك و درخشان كه در جهان درخشيدند نور تازه ديگري تولد يافت، اين نور در پيشاني فرزندانش امام حسن و امام حسين (ع) جاي گرفته بود، اين نور براي هميشه ميدرخشد.رياستهاي سنتي جاهلي در جزيره، جمود و خشكي بود و در خواب گران غير قابل برگشتي فرو رفته بود. با انتقال نبي اكرم به ملا اعلي، ناگهان آشكار شد كه آنان آيندهنگري پيامبر (ص) و سفارشهاي موكد او را در مورد حفظ و صيانت رسالت تصديقنكردهاند و خلافت كاملترين مردي كه رسالت او را منصوب كرده و رسالت را با تمام جانباور داشته و در تحكيم آن در جان مردم با پيامبر مشاركت داشته نپذيرفتهاند. هر چند اجتماع سقيفه آن مردي كه ركن استوار خط رسالت و پايداري آن به شمار ميرفت را دوركرد اما چشمان لوچ سقيفه توان خاموش كردن نوري را كه در چشمان امام علي (ع) ميدرخشيد نداشت و نيز ياراي پنهان كردن آن درك و آگاهي كه اهلبيت (ع) با آنروزگار ميگذراندند را نداشت. اهل بيتي كه مربي بزرگوارشان آنان را گرد آورد و در زيركسايش آنان را به خود چسباند تا با عطوفت و مهرباني خود آنان را حرارت و گرما بخشد و آنان را از هر پليدي و عيب پاك و مبرا كند، آنان را براي فرداها آماده سازد.آري، آنان را براي رهبري آينده آماده نموده آيندهاي بس بزرگ كه در استمرار رسالت است، رسالتي كه انسان را به حقيقت رشد، حقيقت ساختن اجتماعي يكپارچه آراسته به آگاهي و حق، باز ميگرداند.مقصود از جامعه در حقيقت همان جامعه اهل بيت است اما آن وعده بزرگ به خاطر بستر سازي و آماده نمودن و نزديك ساختن زمان آن بود. به همان دليل خون اهلبيت ريخته شد و ايشان شهادتها را پذيرفتند. تحقق يك جامعه سالم در هر جاي زمين تنها با وجود اين گونه افراد امكانپذير است.آنان اهل بيت نبوتاند كه ادعايي هم نداشتند. تاريخ آن معمار راست گفتار، خانهاي را كه رسول كريم (ص) در شهر مدينه بنا نهاد براي ما چنين توصيف ميكند:در نيمي از آن پيامبر عظيم (ص) اقامت گزيد و نيم ديگر را به نور چشم خود دخترش فاطمه (س) پس از به ازدواج در آوردن او با امام علي (ع) اختصاص داد. ازدواجي كه در آن پاسداري از رسالت پيش بيني شده بود تا اين اميد مبارزه با فتنهها و مصيبتهاي آينده تحقق يابد.اين همان «خانه» كوچك است كه آن دو مرد بزرگ ـ بعد از هر تلاش و كوشش كه به خاطر تثبيت رسالت و نقش آن در معدن انسان انجام ميدادند ـ باگنجي سرشار از تحقيق به آن باز ميگشتند تا فقط در اين خانه ذخيره شود. در درون ديوارهاي اين «خانه» نواي جان بخش اين دو بزرگوار كه از حق و وجدان لبريز بود شنيده ميشد.گفتيم ـ آن دو مرد بزرگ، مگر آن دو جز پيامبر اكرم كه آميخته به آن جوان است، فرد ديگري است ـ بهتر بگوييم آميخته به همسنگ شبيه خود، از نظر منطق، صداقت و گوهر ذات.در اين خانه به ظاهر كوچك، اما در معنا خانهاي بس بزرگ، جولان آرزوها آنگاه كامل شد و جلوه خود را نشان داد كه دو كودك بزرگوارشان، راه رفتن را آغاز كردند. جد بزرگوار اين دو كودك فرمود: سر آن دو را بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند. تا براي اطعام درماندگان و بينوايان صرف شود تا نام اين دو كودك براي هميشه در صفحه تاريخ امت ثبت شود.در اين خانه آغوش ديگري براي امام حسين (ع) گشوده شده بود كه تلاش ميكرد با دستان كوچك خود، برادر كوچكتر را در آغوش گيرد و آن آغوش امام حسن (ع) بود.برادري كه تنها ده ماه از او بزرگتر بود تا آن كه جد بزرگوارش او را در داماني گذارد تا آرام آرام براي او تفسير اين آغوشها را كه در كودكي، او را در برميگرفت باز گو كند و او را از هر جهت آماده سازد تا خود آغوشي گردد كه رسالت در دامان وي جاي گيرد و از سينه آكنده از كمالات روحي خود، در آن روحي جان بخش بدمد.رسالت در حالي كه ذاتاً از حقيقت خود دفاع ميكند، در همان حال از انسان نيزدفاع ميكند. و به همين لحاظ است كه آن بيت رسالت و افرادآن؛ يعني آن اعضاي مخصوص، با آن ذات و جوهر پاك و استوار خود، براي پاسداري از رسالت و تعهد به آن انتخاب گرديدند تا رسالت هم چنان فعال و پرحركت باقي بماند و برنامه آن كه همانا گسترش و عموميت بخشيدن به رشد و كمال در جهان است تحقق يابد.و بدين گونه بود كه اين حماسه، به خاطر تثبيت دلاوريهايش بر روي زمين انجام گرفت...اما «بيتي» كه در معناي خود خفتهاست بيتي است كه آن رسالت ساخته است و آن شخصيتي كه هم اكنون در آن «بيت» فرود ميآيد همانا امام علي (ع) است. ورود او به آن «بيت» به خاطر آن نيست كه خويشاوند است ورگهاي خون او به آن «بيت» پيوند خورده است بلكه به خاطر آن است كه «رسالت» با او پيوند خورده است و او از رسالت و در محضر آن دلاور بزرگ، آن رسول كريم (ص) شكوفه كرده است.تفسير تاريخ از «اهل بيت» شباهت كاملي به تفسير آن از نظام قبيلگي در دوران جاهليت دارد كه روابطي چون نسب و خون بر آن حاكم بود، در حالي كه پيامبر عظيم (ص) جامعه را موحد و يكپارچه نموده و از اينگونه عوامل پاك و رها ساخت و معيار را بر اساس تقوي قرار داد و «بيت» را رمز آن خانه كبير، آن خانه يكدست و مؤمن و آن خانه تازه گذارد.هدف و مقصود از وصيت پيامبر، اهل بيتي بوده است كه ميراث نبوت متعلق به آنان است. اين ميراث جز رسالت آميخته به يك كارزار حقيقي نيست، كه چشمان زمين مانند آن را نديده است، امام حسن و امام حسين (ع) تمام اميد آينده «بيت»اند؛ اميدي كه از وجدان مملو از شوق و آرزو سر برآورده است، آن دو از صلب اين وجدان هستند، كه عظمت رسالت را در جان خود احساس نموده است و مادرش چون شمعي مقدس، در برابر ديدگان همسرش، در محراب عبادت، ذوب ميگردد و آن دو كودكاني هستند كه در صحن مسجد بازي ميكنند كه جز از كوثر محض، آب نمينوشند، تا ميراث رسالت يعني وصايت و امامت را تحقق بخشند و وعده جاودان بودن (رسالت) را محقق سازند، رسالتيكه بقاي آن هم چنان در گير كارزار است تا اسلام كره خاك، در محضر پروردگار مهربان و بخشندهاش به حيات خود ادامه دهد.
نسب شناسي امام حسين عليه السلام
ما اكنون حسين را از روزگاران رشد اوليه و در پيشگاه نبوت، در دامان كمال و بالندگي ميبينيم. او در روزگاراني تولد يافت كه پيامبر اكرم (ص) پيوسته از پايگاههاي خود بالا ميرفت و جايگاههاي والا و بلند مرتبه خويش را به سوي تعالي ميپيمود. به عبارت روشنتر پيامبر (ص) همانند پرتو خورشيد قسمتي از فضا را از نور سرشار كرده بود، پيوسته از افق فراز ميشد تا اينكه كران تا كران جهان را كاملاًدر بر گيرد و سپهر و كناره هايش را با رشتهاي نور پر كند و همه جا را به هم پيوند زند.پيامبر در چنين بالا رفتن و نور گستري و پرتو افكني بود كه حسين را زير پر و بال خود گرفت، فطرت تازه و شاداب او چون عدسي نورگير است كه هر پرتوي بر آن بتابد آن را نگه داشته به حقيقت ديگر خود در وجود ديگري ميتاباند.پيامبر را، به صورت معنا، در صفحه درون ترسيم ميكرد، به گونهاي كه اين چهره سراسر جانش را پر كرده بود، اين صورت براي او ذات و معنا به شمار ميرفت و به اين ترتيب پيامبر را در وجدان و جان و همه جاي روان خود زنده نگه داشته بود.ايمان هر كس به اندازه تأثيري است كه زندگي پيشوا و اسوهاش بر وجود او گذاشته باشد، اسوه و سرمشق نميميرد بلكه به صورت روحانيتي گويا و زنده در ذات مؤمني در ميآيد كه نمود ديگري از زندگي اسوه خود ميباشد. بنابر اين سرمشق در وجود زندگي يك بار در وجود خودش كه راهنماي فلاح و هدايت ديگران به سوي خويش است، بار ديگر در وجود مومني كه نمونه هدايت و همانندي از آن تربيت است، تجلي مييابد.بدين ترتيب با جذب نور از منبع فياض نبوت، فيضي عظيم بر وجود ياران پيامبر اكرم تابيد كه بر وجود هيچ شخص ديگري نتابيده است. در واقع اينان شبيه به چراغهاي برقي هستند كه از منبع نيرو نور و روشنايي ميگيرند، نبوت براي آنان مانند منبع نور و پرتو افكني بود كه تا وقتي سيمهاي روابط نفسانيشان سالم و متصل بود نور و پرتو هم به آنان ميرسيد راز قداست ياران و وجه شبه اين تشبيه همان گفتار پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود: «اصحابي كالنجوم» ياران من همچون ستارگان هستند.ايمان براي انسان تولدي دوباره است، همان گونه كه با تولد نخست، زندگيش آغاز ميشود با ايمان هم انسانيت را آغاز ميكند.هر بشري چون ديگر همنوعان خود با گذشت زمان طبيعت ماده و خويهاي حيواني بر او چيره ميگردد، ليكن بشرهاي برگزيدهاي هستند همانند حسين (ع) كه هر دو تولدشان همراه با يكديگر است، او در همه روزگاران زندگي انسان بود، طبيعت بر او چيره نشد، اوبر طبيعت چيره بود، وسايل زندگي مادي اورا مطيع خود نساختند، آنها فرمانبردار او بودند در نتيجه طبيعي است كه او بشري از نوع ديگر، و بسي از همنوعان خود، برتر باشد.پيامبر اكرم هم از موضع نبوت به او محبت ميورزيد و هم از موضع عاطفي او را در درياي محبت خود غرقه ساخته بود و از سرچشمه عشق خود وي را سيراب ميكرد به گونهاي كه ميتوان اورا لفظي مقدس دانست براي يك معناي مقدس، او به آن چنان جايگاه والاي آرماني رسيد كه هر انساني سخت در آرزوي آن است و جز در خواب و خيال بدان نميرسد. ابو هريره داستاني بسيار شگفتانگيز از رفتار آرماني پيامبر اكرم (ص) باحسين روايت مي كند و ميگويد: هر دو چشمم ديدند و گوشهايم شنيدند كه رسول خدادو دست حسين را گرفته، دو پايش روي پاهاي رسول خدا بودند پيامبر ميگفت: «ترقّ ترقّ عين بقّه؛ بيا بالا بيا بالا چشم كوچولو» بچه تا آنجا بالا ميرفت كه دو پايش را رويسينه رسول خدا گذاشت، سپس رسول خدا گفت دهانت را باز كن چون باز كرد دهانش را بوسيد و بعد گفت: خدايا دوست بدار او را كه من اورا دوست دارم.پيامبر اكرم با سپردن جان بزرگ خويش به وسيله آن بوسه محبت آميز، در جان آن كودك، ختم شده است و هنگامي كه دعا ميكند و ميگويد: خدايا دوست بدار او را كه من او را دوست دارم، گويي با اشاره به فرزندش به مردم ميگويد كه وجود من در وجود او خلاصه شده است.محبت هنگامي محبت است كه با گزينش و چكيدهگيري همراه باشد در غير اين صورت، مقداري از سرريزههاي عاطفه است و برايش فرق نميكند در كجا قرار گيرد.پيامبر اكرم (ص) حقيقتاً حسين را دوست ميداشت، زيرا برگزيده او بود، خدا او را دوست ميدارد، چون نبوت همانند شفقي كه به خط سرخ غروب رسيده او را رها كرده است.پيامر اكرم با بيان اين عبارتها به صورت مضارع مؤكد به معني حال، گويي زمان حاضر را از جاي بركنده آن را در برزخ ميان دو زمان بر پا داشته ميفرمايد: «من او رادوست دارم» كه بيدار كننده گذشته باشد و شنوا و سازنده آينده يا گويي بدون در نظر گرفتن زمان آن را به سوي ابديت روانه ميكند، تا كلمهاي معنوي از آن برانگيزد، يا موجي پيوسته پرتو افكن از آن به راه اندازد كه بر هر نسلي در هر عصري گذشته در ژرفاي نامتناهي بيارامد و هر كس داراي دريافتي دقيق و حساس است، همچون روان و دستگاه گيرنده آن در يابد.محبت پيامبر اكرم چيزي مانند دوست داشتن نيست، چيزي است مانند مغناطيس كه معنايي والاتر و نمونه هايي برجستهتر در ديگري به جاي ميگذارد و اين محبت تنها هنگامي صورت ميگيرد كه در چيزي به گونهاي خاص منتقل ميشود و آن گونه خاص را در دو چيز قرار دهد. لذا كلمه دوست داشتن، گوياي اين حقيقت نيست بلكه ميتوان آن را وحدت معنا در وحدت نمودها، در وحدت وجود دانست و اين سه وحدتاست كه مفهوم حديث «حسين مني و انا من حسين؛ حسين از من است و من ازحسينم» را به روشني مينمايد. اين حديث را معنايي است كه نميدانم چگونه مرزبنديش كنم ليكن شايسته است كه در فهم آن سخت بكوشيم و به خود رنج دهم تا بدان وسيله لحن و آهنگ نبوت را در حروف آن نمايان سازم. چنين سخن گفتن نوعي بيان مطلب است كه منظور از آن در زبان عربي، رسانيدن مفهوم در آميختگي و يكتايي است، گويي حضرت از وجود حسين در دو پديدار زيست ميكند: پديداري به عنوان يك پيامبر و پديداري به عنوان مسلمان، در پديدار نخست شكل كسي را دارد كه از آسمان آمده است و در پديدار دوم شكل كسي است كه به آسمان باز ميگردد.حسين به اقتضاي چنين رشد و تربيت مبارك، به صورت انساني بسيار والا مرتبه در ميآيد و به كمال انسانيت پا مينهد و جاي شگفتي نيست، زيرا در دامان پيامبر و تحت نظارت خدا پرورش يافته است. ابو هريره نقل ميكند كه «حسن و حسين در نزد رسول خدا بودند و شب شده بود پيامبر به آنان گفت برويد پيش مادرتان» ميگويد: آنان از تاريكي شب ميترسيدند، ناگهان برقي در فضا درخشيد و آن دو در تابش برق راه افتادند و به نزد مادرشان رفتند.پس حسين فرزند نيروهاي معنوي است، به وسيله روح و معنا ياري گرديده درتيرگيهاي ماده، وجودي غريب و كمياب پديدار شده است، علاوه بر اين، منطق نيروها رانميتوان تا درجه زيادي، پديدهاي عادي به شمار آورد.
فرزندان امام حسين عليه السلام
در تعداد فرزندان حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) ميان مورخان اختلاف است؛مرحوم شيخ مفيد و عدهاي فرزندان آن حضرت را شش نفر دانسته است: چهار پسر و دو دختر، پسران: 1-حضرت علي بن حسين الاكبر زين العابدين، مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر يزدجرد، آخرين پادشاه ساساني 2- علي بن الحسين الاصغر، كه در كربلا همراه پدر به شهادت رسيد، مادرش ليلي دختر ابي مرق بن مسعود ثقفي ميباشد3- جعفر بن حسين كه در زمان حيات امام حسين وفات كرد مادرش زني از قبيله بنيقضاعه است 4- عبدالله بن حسين، (علي اصغر) كه در شير خوارگي در كربلا به شهادت رسيد.دختران: 1- سكينه بنت الحسين كه مادر او و عبدالله رضيع (علي اصغر) رباب دختر امر القيس بن عدي كلبي است. 2- فاطمه بنت الحسين، مادرش ام اسحاق دختر طلحه ابن عبيدالله تميمي است كه در روز عاشورا امام وصيتنامه خود را به او سپرد تا به علي بن حسين (ع) بسپارد.ديگران مانند كمال الدين طلحه، ده فرزند براي امام ذكر كرده كه در مقام تفصيل از نه نفر نام برده است: شش پسر: 1- علي اكبر 2- علي اوسط (زين العابدين) 3- علي اصغر 4- محمد 5- عبدالله 6- جعفر و از دختران 1- سكينه 2- زينب 3- فاطمه كه علياكبر در كربلا جنگيد تا كشته شد و علي اصغر نيز در آغوش پدر بود كه با تير دشمن شهيد گرديد و گفته شد كه عبدالله نيز شهيد شده است.توضيح: در اين كه ميان فرزندان امام حسين سه نفر به نام علي بودهاند ترديدينيست اما اينكه آيا علي اكبر شهيد است و امام زين العابدين علي اوسط است. چنان كه ابن طلحه گفته است يا علي اكبر زين العابدين است چنانكه مرحوم مفيد و بعضي ديگر گفتهاند اختلاف است و چنانكه قبلاًاشاره كرديم علي اكبر را از آن جهت اكبر گفتهاند كه بزرگتر از علي شهيد بوده است. در حقيقت بين دو شهيد او اكبر است و ديگري اصغر و اين كه در بيشتر تواريخ نام طفل شيرخوار را «عبدالله» ذكر كردهاند دليلش همين است، زيرا كساني كه براي حضرت چهار پسر نام بردهاند چارهاي ندارند كه بگويند رضيع بوده است و آنها كه شش پسر ذكر كردهاند علي اصغر را شير خوار به حساب آورده و شهادت عبدالله را به صورت احتمال بيان داشتهاند، و محتمل است كه زينب دختر ابيعبدالله همان رقيه خاتون باشد كه در شام مدفون گرديده است.
خصوصيات اخلاقي و سيره رفتاري امام حسين
خدا ترسي
اولياء الله به خاطر شناخت و معرفتيكه به ذات مقدس الهي دارند بيش از ديگران ترسانند حسين (ع) اينچنين بود كه ابن شهر آشوب در مناقب آورده است از حسين (ع) پرسيدند: ما اعظم خوفك من ربك؛ چه زياد از خدا ميترسي» فرمودند: لا يأمن يوم القيامة الا من خاف الله في الدنيا، «از عذاب خدا در قيامت ايمن نيست مگر كسي كه در دنيا از خدا بترسد.»از دعاي آن حضرت در روز عرفه ميزان شناخت و ترس او را از خدا مييابيم كه با چشمي گريان و دلي بريان پس از بيان اوصاف باريتعالي و كيفيت آفرينش جهان هستي و شخصيت شخيص خود، آنچنان خدا را در همه احوال حاضر و ناظر اعمال خويش ميداند كه گويي او را به چشم بصيرت ميبيند آنجا كه ميگويد: «كور باد چشمي كه تو را مراقب خود نبيند و در زيان و خسران باد، بندهاي كه نصيب و بهرهاي از عشق و محبت خود در او قرار ندادهاي»دور نكردهاي كه شوم طالب حضور غايب نگشتهاي كه هويدا كنم تو را