عزت حسینی صفحه 3

صفحه 3

(و انسان های پاک دامن و مغزهای با غیرت و نفوس با شرافت) روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتل گاه انسان های کریم و نیک منش مقدم داریم. آن که عزیز است، استوار و شکست ناپذیر است، آن که ترس از رفتن و میل به ماندن ندارد، سربلند است؛ و حسین (ع) آموزگار چنین عزّتی است. به بیان «ابونصر بن نباته»:اَلْحُسَیْن ُ الّذی رَأَی الموت َ فی الْعِزِّ حَیاه ً وَ الْعَیش فِی الذُّل ِ قَتَلاً؛«حسین همان کسی است که مرگ با عزت را زندگی می دید و زندگی با ذلت را مرگ و کشته شدن می یافت.»ابن ابی الحدید معتزلی در این باره می نویسد:«سرور کسانی که زیر بار ذلّت نرفته اند، کسی که به مردم مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایه های شمشیر را آموخت و چنین مرگی را بر پستی و ذلت ترجیح داد، ابوعبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آن جا که نمی خواست، تن به ذلت دهد و نیز بیم آن داشت که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی ترجیح داد.» عزت حقیقی که برخاسته از عبودیت حق است، انسان را در راه حق پایدار و شکست ناپذیر می سازد و نهضت حسینی،برترین نمونه چنین عزتی است. این عزت در گام گام حماسه حسینی جلوه دارد.

جلوه های عزت مندی در نهضت حسینی

از آن زمان که «ولیدبن عتبه بن ابی سفیان» والی مدینه، مأمور شد از حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرد و امام (ع) از بیعت با یزید خودداری نمود و با این اقدام نهضت خود را آغاز کرد، تا زمانی که یارانش همه

به شهادت رسیدند و خود وارد میدان نبرد شد و پذیرای شهادت شد، پیوسته یک چیز را تکرار می کرد و آن پیام «عزت» و حماسه «عزت مندی» بود.پس مروری کنیم بر این «پیام» و «حماسه» تا راه تربیت حقیقی خود را نمایاند:1- چون خبر مخالفت امام (ع) در بیعت با یزید به گوش مردم رسید و خاندان امام پی بردند که حسین (ع) تصمیم به مقابله دارد، برخی تلاش کردند که آن حضرت را از تصمیمش منصرف کنند؛ از این رو، به سازش با باطل و ستم و کرنش در برابر مستبدان و ستمگران توصیه کردند. امام حسین (ع) محکم و استوار بر حق و عدل ایستاد. «عمر اطرف» از فرزندان علی (ع) در همان ابتدای نهضت در مدینه، نزد حسین (ع) رفت و از آن حضرت خواست تا در برابر دشمنانی چنین سفاک و مسلط نایستد و تن به بیعت سپارد.امام در پاسخ فرمودند:«حدّثَنی ابی ان ْ رسول الله (ص) اَخْبَرَه ُ بِقَتْلِه ِ و قَتْلی وَ ان َّ تُربْتَی تکون ُ بُقَرْب تُرْبَتِه ِ،فَنَظُن ُّ انَّک اعَلِمت ُ مالَم ْ اعْلَمْه ُ و انه لااُعْطی الدَّنیَّه مِن ْ نَفْسی ابداً؛ پدرم برایم حدیث کرد که رسول خدا (ص) به پدرم فرموده است که او و من هر دو کشته می شویم و قبر من نزدیک قبر او خواهد بود. گمان می کنی آنچه را تو می دانی من نمی دانم؟ حقیقت این است که هرگز تن به پستی نخواهم داد.» (و زیر بار ذلت نخواهم رفت) .2- هم چنین در پاسخ به درخواست محمدبن حنیفه فرزند دیگر امیرمؤمنان که به خدمتش رسید و از سر خیرخواهی به آن حضرت توصیه کرد، برای خودداری از بیعت بایزید به جایی دور از دسترس

یزید رود و مردم را به یاری طلبد و بدین ترتیب از جنگی نابرابر و کشته شدن بپرهیزد، فرمود:«یا اَخی! وَالله لَوْلَم ْ یکن فِی الدّنیا مَلْجَأَ و لامَاْوی لَما بایعت ُ یزید بن معاویه ابداً؛ برادرم! به خدا سوگند اگر در تمام دنیا هیچ پناه گاه و مأمنی نباشد، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد. بنا بر خبر «ابومخنف»، حسین (ع) پس از گفت و گو با «محمدحنفیه» برای چندین بار به سوی مسجد النبی رفت و در طول راه شعر «یزید بن مُفَرَّغ» را می خواند که سروده ای است برای حفظ عزت، هنگام رویارویی با خطرها:لا ذَعَرْت ُ السَّوام َ فی فَلَق ِ الصّبح مُغیراً و لادُعیت ُ یزیداًیَوْم َ اُعْطی مِن َ اَلْمَهابْه ِ صِنیماً وَالْمَنایا یَرْصُدْنَنی ان ْ اَحیداًدر سپیده دمان چوپانان از شبیخون من به هراس نیفتند و مرا یزید (بن مفرّغ) نخوانند، اگر از بیم مرگ به ستم تن دهم و زیر بار ذلت روم و خطر مرگ از راه ببرد. بدین ترتیب، با وجود همه توصیه ها در ماندن و بیعت کردن، یا رفتن و گریختن از دشمنان،حسین (ع) در حال برپا کردن نهضتی بود که برای همیشه به همگان درس عزت آموزد و راهنمای تربیت عملی باشد.3- چون خبر حرکت امام به سوی عراق منتشر شد، برخی او را از این اقدام برحذر داشتند؛ از جمله «ابن عباس»، وی نزد امام رفت و آن حضرت را توصیه کرد که با توجّه به روحیات مردم عراق درمکه بماند و اگر اصرار به رفتن دارد به یمن رود. امام حسین (ع) هم چنان استوار بر سر تصمیم خود و برپا کردن نهضت خویش ایستاد. سپس به سوی عراق حرکت کرد و در

طول راه نیز پیوسته آموزگار عزت بود. چون به عراق نزدیک شد و مردی از کوفه وی را از اوضاع و احوال مردم کوفه و خیانت آنان خبر داد، فرمود:فَاِن ْ تَکُن ِ الدّنیا تُعَدٌ نفیسَه ًفَدارٌ ثَواب ِ اللهِ اعلی و اَنْبَل ُو اِن ْ امُت ِ الامْوال للّترک جمْعْها فمأ بال متروک بالحُرّ یبْخل و اِن ْ تَکُن ِ الارْزاق قَسْماً مقدراً فقلّه ُ حِرْص الْمرء، فی الکسب اجْمل و اِن ْ تَکُن ْ الاَبْدن لِلْمَوْت ِ أنْشئت ْ فقتْل ُ امْری ِ بِالسَّیف ِ فی الله افْضل ُعَلَیْکم سَلام ٌ الله یا آل اَحْمَدٍ فَاِنّی اَرانی عَنْکُم ْ سَوْف أرْحل؛اگر زندگی، دنیایی ارزش مند است، (در نظر من) جهان ِ پاداش ِ خداوندی، برتر و گران بهاتر است؛ و اگر جمع مال و ثروت برای آن است که روزی باید از آن دست کشید،پس انسان آزاده نباید برای چنین ثروتی بخل ورزد؛ و اگر روزی ها مقدّر گشته و تقسیم شده است، پس هر چه انسان در به دست آوردن ثروت کم آزتر باشد بهتر و نیکوتر است؛ و اگر بدن ها برای مرگ آفریده شده است، پس کشته شدن انسان با شمشیر در راه خدا برتر و سزاوارتر است؛ درود بر شما ای خاندان پیامبر که من به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد.آن که عزت مند است، در بند زندگی دنیایی، مال و ثروت، جاه و مکنت و کوچ و رحلت نیست؛ و حسین (ع) برترین نمونه مدرسه پیامبر (ص) ، آموخت که چگونه باید بود و چگونه باید شد.4- وقتی «حرّ بن یزید ریاحی» فرمانده سپاه کوفه، راه را بر وی بست و از حرکت کاروان او جلوگیری کرد و او را هشدار داد که اگر دست به شمشیر بری و جنگی را

آغاز کنی،قطعاً کشته خواهی شد، فرمود:«آیا مرا از مرگ می ترسانی و آیا کار شما بدان جا رسیده است که مرا بکشید؟ من در پاسخ تو همان سخنی را می گویم که برادر اوسی به پسر عموی خود گفت، آن گاه که می خواست به یاری پیامبر (ص) بشتابد و عموزاده اش او را از کشته شدن بیم داد که به کجا می روی که در این راه کشته خواهی شد و او چنین سرود:«من به سوی مرگ می روم که مرگ برای جوان مرد ننگ نیست، اگر در جست و جوی حق باشد و در راه اسلام جهاد کند و بخواهد با ایثار جانش از انسان های صالح حمایت کند و با جنایت کاران مخالفت کند و از دشمنی با خدا دوری گزیند. من جان خود را فدا می کنم و بقای آن را خواستار نیستم و به زودی در جنگی سخت با دشمن ِ بس بزرگ، رو به رو خواهم شد. پس اگر زنده بمانم پشیمانی ندارم و اگر کشته شوم ملامت نشوم، ولی برای تو همین بس که چنین زندگی ذلت بار و ننگینی را سپری می کنی».حسین (ع) (مظهر عزت الهی) با ورود به کربلا، نگاه خود را به زندگی، مبارزه و مرگ بیان کرد تا آیندگان درس آموزند. و در آن لحظه های سخت روز عاشورا، درس عزت، شرافت و آزادی به همه انسان ها آموخت و فرمود: «لا وَالله لااُعْطیکم بِیَدی اِعْطاء الذلیل وَلا اَفِرٌّ فِرارَ العبید؛ من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بندگان فرار نمی کنم.» آنان که همراه حسین (ع) شدند به عزت رسیدند که مدرسه حسینی، ساحت عزت الهی است.

عزت مندی یاران حسین علیه السلام

شب عاشورا نمایشی بود از شکست ناپذیری آنان

که به وجود حسین (ع) عزت یافته بودند. پس از آن که دشمن آنان را تا روز بعد مهلت داد و مسلّم شد که در نبرد نابرابر روز بعد، چه روی خواهد داد، حسین (ع) در میان خاندان و یاران خویش خطبه ای خواند و چنین فرمود:«... امّا بعد، فانّی لاأعْلم ُ اصحاباً اوْلی، و لاخیراً مِن اصحابی، و لااهْل بَیت ٍ ابَرَّولااوْصَل َ مِن ْ اهل بیتی، فَجَزاکُم الله عَنّی جمیعاً خیراً؛ الا و إنّی اظُن َ یَوْمَنَا مِن ْ هَؤْلاءِ الاعْداءِ غداً، الا و إنّی قد رأیْت ُ (اَذِنْت ُ) لَکُم ْ فَانْطَلِقُوا جمیعاً فی حل ّ، لیس عَلَیْکُم ْ مِنّی ذِمام ٌ، هذا لَیْل ٌ قد غَشِیَکُم ْ، فاتخذوه جَمَلاً؛...امّا بعد، پس همانا من یارانی شایسته تر و بهتر از یارانم نمی شناسم و خاندانی نیکوتر و خویش دوست تر از خاندان خود سراغ ندارم؛ خداوند همه تان را ازجانب من پاداش نیک دهد. بدانید که می دانم، فردا کارمان با این دشمنان به کجا خواهد کشید،بدانید که من اجازه تان می دهم، با رضایت من همگی تان بروید که حقی بر شما ندارم،اکنون شب شما را در برگرفته است، پس آن را وسیله رفتن کنید.چون امام (ع) این گونه سخن گفت، خاندان و یاران وفادارش پایداری و شکست ناپذیری خود را بیان کردند و نشان دادند که هر که عزت یابد، شکست نیابد و تن به خواری ندهد و در دو عالم رو سپید ماند.نخست عباس بن علی (ع) سخن راند و چنین گفت:«لِم َ نَفْعَل ُ؟ لِنَبقی بَعْدَک؟ لااَرانا الله ذلک اَبَداً؛ چرا چنین کنیم؟ برای آن که پس از تو بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد. سپس همه بنی هاشم اظهار وفاداری نمودند. ضحاک بن عبدالله مشرقی گوید: پس از این سخنان «مسلم بن عوسجه اسدی»برخاست و گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه