عظمت حسینی صفحه 26

صفحه 26

بن علی که قسم خورده ام شکسته نشوم [ صفحه 176] آنجماعت را بروز کار بدر و کارزار صفین و جمل یادآوری می نمود و دیده ی سیر و تاریخ و اخبار و آثار هماره بذکر شجاعت حسینی با حالت شگفتی و غرابت نگران ماند چه حالاتی در وجود آن رادمرد یگانه و جوانمرد فرزانه گرد آمده بود که هر یک از آن نائبات برای یک پهلوان رشیدی قابل تحمل نتواند بود چه رسد که یک فرد تحمل تمام آن تواند کرد از جمله تشنگی در وجودش بحد افراط فراهم و زنان حرمش به بیم و تهدید دچار و ابدان تمام دوستان و عزیزان و ارحامش در برابر نظرش بخاک هلاک افتاده و خود غریب و یکه و تنها در بین هزاران دشمن خونخوار واقع گشته بود ولی شبل علی (ع) همه اینها را به هیچ می پنداشت و در چنین حالت هولناک مرگ را از آنچه منافی شرافت و مخالف دیانت و مباین انسانیت باشد به هیچ می انگاشت - بخدا سوگند معجزه ی بشر همین و احدی الکبر همان و در هر حمله ای این ابیات انشاد می فرمود:اذا کانت الابدان للموت انشئت فقتل امرء فی الله اولی و افضل... الخ(چنانچه بدنها برای مرگ آفریده گشته پس کشته شدن مرد در راه خدا بهتر و برتر از مرگ طبیعی میباشد) باری آن بزرگوار هماره آن قوم را دسته بدسته در آن زمین پهناور از پیش خود میراند تا کار بجائی رسید که احوال و افکار آنمردم خونخوار بر این قرار گرفت که در کشاکش و کر و فر آنحضرت را در دائره ی تپه های حایر محصور ساخته و از هر سو

راه بیرون شدن را بر او ببندند و لذا چهار فرقه شده از چهار جهت بر وی حمله ور گشتند. [ صفحه 177] فرقه ای که به او نزدیکتر بودند با شمشیرها و فرقه ای که در دور او میگشتند با نیزه ها و فرقه ای که در بالای تپه ها بودند با تیرها و فرقه ی چهارم پیاده هائی که در اطراف سواران بودند با سنگها و بدین هیئت بدن سبط پیمبر (ص) را بجراحات خونین (که بیشتر از قسمت پیش رو وارد گشت) مجروح ساخته و پوست بدنش از فزونی تیرها مانند خار پشت گردید. هر زمان که بدن مبارکش مایل به افتادن بزمین می شد اسبش (که از اسبان نیک نژاد بود) تعادل را نگهداشته و نمیگذاشت که آن بدن شریف بزمین افتد تا اینکه آن حیوان نیز از زیادتی زخم ناتوان گردید و بدن نازنین از بالای زین بر زمین افتاد و اسب او همهمه کنان و شیهه کشان بطرف خیمگاه روانه گردید خواهرش زینب کبری از سراپرده بیرون شد انگشتان دستها بر سر نهاده فرمود: (لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل - کاش آسمان بزمین می افتاد و کاش کوهها پاره پاره شده با دشت برابر میگشت) سپس رو به پسر سعد نموده گفت: (یا عمر ایقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه - ای عمر آیا ابوعبدالله را میکشند و تو به او می نگری) دیدگان عمر گریان شده و سرشک بر ریش او روان گردید لکن رو را از زینب برگردانید. اما شمر بجانب حسین (ع) رو کرده و لشگر را بکشتن آن حضرت دلیر می نمود و حسین نیز بر آنها حمله کره و آنها را از

نزد خود میراند و چنین میفرمود: (اعلی قتلی تجتمعون. و ایم الله انی ارجو ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشرون. اما و الله لو قتلتمونی لا لقی الله باسکم بینکم ثم لا یرضی بذلک حتی یضاعف لکم العذاب الالیم - آیا بر کشتن [ صفحه 178] من اجتماع میکنید بخدا سوگند امیدوارم که خداوند مرا بخواری شما گرامی دارد و از جائیکه گمان نبرید از شما انتقام مرا بکشد - قسم بخدا چون مرا بکشید خداوند در بین شما بینوائی و جدائی اندازد و باینهم اکتفا نکرده به دو چندان عذاب دردناک دچارتان سازد) و همواره آنانرا از خود دور کرده و چون سواره ی دلاوری با حالت پیادگی با آن قوم در کارزار و پیکار بود لکن گاه میافتاد و گاه برمیخاست و پیادگان نیز از پیش روی او گریزان شده و دوباره برگشته بر او میتاختند.

بخاک افتادن و کشته شدن امام

در اثنای گیر و دار و در کشاکش کارزار و در حین کمک بیاران و دور ساختن لشکریان از حرم و کسان از حملات بر پهلوانان و جدال با شجاعان بر پیکر پسر پیغمبر (ص) زخمهای فراوان رسیده و خون زیاد از آنها جریان یافت و چون بکنار نهر رسید ناگهان ابن نمیر تیری بسوی او روانه ساخت و ما بین دهان و زنخ آنحضرت را بشکافت.در این حال دو کف را از خون دهان پر کرده خدا را سپاس گفت و عرض کرد: (اللهم احصهم عددا و لا تبق منهم احدا لا نرض الولاه عنهم ابدا - بارالها شماره ی آنها را نگاهدار و یکان یکان آنها را از زمین بردار و از

آنان کسی باقی مگذار و هرگز [ صفحه 179] امیران آنها را از ایشان خشنود مدار) - سپس کندی شمشیری بر سرش فرود آورد و برنس (شب کلاه بلند) او را دریده بسر رسید و برنس را پر از خون ساخت و در آنحال چنین فرمود: (لا اکلت بیمنیک و حشرک الله مع الظالمین - با این دست چیزی نخوری و خداوندت با ستمکاران محشور سازد) و برنس را افکنده و قلنسوه بر سر نهاد - سپس ابوالحتوف خارجی سنگی بینداخت و پیشانی آن بزرگوار را بشکافت و خون بر روی مبارکش جریان یافت و دسته های سوار و پیاده بطرف فرودگاه امام هجوم آور شده و شمر با دسته ای که در فرمان داشت بین حسین و اردوگاه او فاصله انداخت و رجاله ی لشکر چون چنین دیدند فرصت یافته افتادن آنحضرت را برای یغما و چپاول آنچه در سراپرده ها و نزد اهل حرم بود غنیمت شمردند و اهل البیت که در این ساعت خود را بی حمایتکار دیدند عنان شکیب و آرام از دست داده و صدای ناله و فغان آنها حواس حسین (ع) را که از کثرت تعب و زحمت سکونتی یافته بود بجنبش آورده سر را برداشته و چشم را باز کرده اراذل قوم را نگریست که از بالای تپه ها برای تطاول و چپاول بطرف خیمگاه روانند - دیدن این منظره ی اسفناک غیرت حسین مجد و جلال را برانگیخته و روح تازه ای در آنحضرت دمیده بسر زانو بحرکت آمده صدا برداشت که: «یا شیعه آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون یوم المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم و راجعوا احسابکم و انسابکم

ان کنتم عربا - ای پیروان آل ابی سفیان اگر شما را دینی نیست و از روز واپسین پروائی نباشد در دنیای خود آزادگان باشید و [ صفحه 180] اگر عرب هستید بحسب و نسب خودتان برگردیده و بگذشتگان خودتان تأسی نمائید؟)شمر فریاد زد: (ما تقول یابن فاطمه؟ - ای پسر فاطمه چه میگوئی؟) امام بپاسخ فرمود: (اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فارجعوا بطغاتکم و جهالکم عن التعرض لحرمی- میگویم من با شما میجنگم و شما با من میجنگید زنان را که گناهی نیست سرکشان و نادانان خود را از تعرض بحرم من بازدارید.) گفتند: ذلک لک باین خواهشت رفتار کنیم - و برگشتند.امام همچنان افتاده و بجراحات خونین خود پرداخته بود و مردم از کشتنش پرهیز می نمودند و هر یک اقدام بقتل او را از دیگری منتظر بودند ناگهان شمر به آنها عتاب کرده چنین گفت: (ویحکم ماذا تنظرون بالرجل اقتلوه ثکلتکم امهاتکم - وای بر شما چه انتظاری برای کشتن این مرد میبرید مادرانتان بر شما بگریند بکشید او را) آنمردم بی آئین چون این بشنیدند بر حسین (ع) حمله ور شدند و دور او بگرفتند زرعه شمشیری بر شانه ی مبارکش بزد و در اینحال پسرکی از خاندان آن بزرگوار نزدش بیامد و در پهلویش بایستاد ابن کعب شمشیری فرود آورد آن طفل بانگ زد: (یابن الخبیثه اتقتل عمی؟ - ای ناپاک زاده میخواهی عمویم بکشی) و دست بجلوی شمشیر گرفت شمشیر دست آن طفل را بپوست آویخت آن کودک به (یا اماه - ای مادر) ندا برداشت. حسین (ع) او را ببغل گرفت و فرمود: «صبرا یا ابن اخی علی

ما نزل بک فان الله سیلحقک بابائک الطاهرین الصالحین برسول الله و بعلی و بالحسن - ای برادر [ صفحه 181] زاده ام از آنچه بر تو رسید شکیبا باشد باین زودی خداوند بپدران پاک و نیکوکارت رسول خدا و علی و حسن پیوسته ات خواهد ساخت) سپس بدر گاه باری عرضه داشت: (اللهم امسک عنهم قطر السماء و امنعهم برکات الارض اللهم ان متعتهم الی حین ففرقهم فرقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض عنهم الولاه ابدا فانهم دعونا لینصرونا فعدوا علینا یقتلونا - خدایا ریزش آسمان از آنها بازدار و برکات زمین از آنها بازگیر - پروردگارا اگر آنان را زنده گزاری از یکدیگرشان پراکنده ساز و در بینشان جدائی انداز و هرگز بزرگان و موالیان آنها را از ایشان خشنود مساز چه آنها ما را خواندند که یاورمان باشند پس از آن بر ما دشمنی کرده و ما را کشتند).سپس پیادگان و سواران دو چندان شدند و بر بدن پاک حسین (ع) حمله ور گشتند. سنان به نیزه ای کارش بساخت و رو به خولی کرده گفت سر از بدنش جدا ساز. خولی بلرزید و نتوانست شمر (بنا بروایت ارشاد ص 223) رو به او کرده گفت: (خداوند دستت بشکند) و با این گفتن فرود آمده و سر از بدن آن بزرگوار جدا ساخت و آن سر مبارک بخولی تسلیم نمود و پس از آن به برهنه ساختن آن تن شریف پرداختند و آنچه در تن حسین (ع) بود حتی پیراهن و نعلینش ببردند - سپس بطرف خیام حرم رو نمودند و از غارت و چپاول چیزی فروگذار نکردند حتی مقنعه و روپوش از سر

دخترکان برکشیدند و لباس از دوش زنان برگرفتند و گوشواره از گوش و دست برنجن از دست و خلخال از پای زنان جوان بکندند و پوست تخت از زیر بیمار ببردند. [ صفحه 182] ابن سعد اصحابش را خطاب کرده گفت: [90] (من ینتدب الی الحسین فیوطئی الخیل صدره و ظهره) - کیست که درباره ی حسین جواب مرا بدهد و اسبان بر سینه و پشت او بتازد) ده نفر سوار جواب گفتند و با سم اسبان خود جنازه ی امام را پایمال نمودند و استخوانهای سینه ی آن بزرگوار بشکستند - پسر سعد بر کشتگان لشکر خود نماز خوانده و بخاک سپرد و ابدان پاک شهداء صالحین را در آن بیابان گذاشته و گذشتند (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) [91] .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه