- مقدمه 1
- دوران كودكي 1
- دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمومنين 1
- سه دوره مهم در حيات امام حسين 1
- حضرت سيدالشهداء انسان منحصر به فرد و نمونه 2
- امام حسين و كرامات همه انبياء 2
- ويژگيها و خصوصيات امام حسين 2
- حسين جلوه پروردگار 2
- دوره بعد از شهادت اميرالمومنين دوره غربت اهل بيت 2
- مكارم الاخلاق سيدالشهداء 3
- عزت و كرامت امام حسين 3
- مقام شكر و رضاي حضرت ابا عبدالله الحسين 3
- مروت امام حسين 3
- عظمت و شكست ناپذيري امام حسين 3
- شهادت طلبي امام حسين 4
- درسهاي عملي عاشورا 4
مقدمه
سپاس بي پايان جهان آفريني را سزاست، كه هستي را پر از اسرار قرار داده و محصول آن را موجودي اسرار آميزتر به نام انسان، ودرود فراوان بر ستوده ترين فرزندان آدم؛ يعني محمد (ص) كه بشريت را به دنياي سعادت و روشنايي جاودان رهبري فرمود، وبه ويژه جانشينان دوازده گانه اش كه هر يك به نوبه خود انسانيت را از پرتگاههاي خطرناك نجات بخشيدهاند. بالاخص فرزند برومندش حسين بن علي (ع) كه مبارزه باستمگران را به آخر رسانيد و اين مقال، درباره شخصيت ابا عبدالله الحسين و ويژگيهاي آن حضرت ميباشد.
سه دوره مهم در حيات امام حسين
اشاره
اين سه دوره، يكي دوران كودكي آن حضرت تا وفات پيامبر اكرم است؛ دوم،دوران جواني آن حضرت؛ يعني دوران بيست و پنج سالگي آن حضرت تا حكومت اميرالمؤمنين است؛ و سوم، دوران فترت بيست ساله بعد از شهادت امير المؤمنين تا حادثه كربلا است.
دوران كودكي
پيامبر اكرم دختري به نام فاطمه دارد، كه همه مردم مسلمان در آن روزگار ميدانند كه پيامبر فرمود:«إني لاغضب لغضَبِ فاطمه؛ اگر كسي فاطمه را خشمگين كند، مرا خشمگين كرده است.».«وأرضي لرضاها؛ اگر كسي او را خشنود كند، مرا خشنود كرده است».ببينيد اين دختر چقدر «عظيم المنزله» است كه پيامبر اكرم در مقابل مردم و درملا عام راجع به او اين گونه حرف ميزند، اين چيز عادي نيست.پيامبر اكرم اين دختر را در جامعه اسلامي به ازدواج كسي درآوره است كه از لحاظ افتخارات در درجه اعلاست؛ يعني علي بن ابي طالب (ع)، او جوان شجاع، شريف، از همه مؤمن تر، از همه با سابقهتر، از همه شجاع تر و در همه ميدان ها حاضر است، كسي است كه اسلام به شمشير او ميگردد. هر جايي كه همه در ميمانند، اين جوان جلو ميآيد گره ها را باز ميكند و بن بستها را ميشكند. اين داماد محبوب عزيزي كه محبوبيت او به خاطر خويشاوندي و غيره نيست، به خاطر عظمت شخصيت اوست. حالا كودكي از اين دو نفر متولد شده است و او «حسين بن علي» است.البته همه اين حرفها درباره امام حسن نيز هست، اما حالا بحثها راجع به امام حسين است. عزيزترين عزيزان پيامبر، كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعه اسلامي ومحبوب دل همه مردم، او را در آغوش ميگيرد و به مسجد ميبرد. همه ميدانند كه اين كودك، محبوبِ دل اين محبوب همه است. او روي منبر مشغول خطبه خواندناست، پاي اين كودك به مانعي ميگيرد و زمين ميافتد، پيامبر از بالاي منبر پايين ميآيد، او را بغل ميگيرد و آرامش ميكند.پيامبر درباره امام حسن وامام حسين شش ـ هفت ساله فرمود: «اينها سرور جوانان بهشتند».اينها كه هنوز كودكاند، جوان نيستند. اما پيامبر ميفرمايد، سرور جوانان اهل بهشتند، يعني در دوران شش، هفت سالگي هم در حد يك جوان هستند؛ ميفهمند،درك ميكنند، عمل ميكنند، اقدام مي كنند، ادب ميورزند و شرافت در همه وجودشان موج ميزند. اگر آن روز كسي ميگفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدونهيچ جرم و تخلفي، به قتل خواهد رسيد، براي مردم غير قابل باور بود. هم چنان كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعني چه، مگر ميشود؟».«حسين مني وانا من حسين».«بيش از شصت تن از علماي اهل سنت با مختصر اختلافي و با سندهاي مختلف اين حديث را از رسول خدا نقل كردهاند.بخاري در كتاب «الادب المفرد» از يعلي بن مره نقل كرده: روزي ما را به همراه رسول خدا (ص) به صرف غذايي دعوت كرده بودند. هنگامي كه براي صرف غذا بيرون رفتيم، ناگاه حسين را ديديم كه در راه بازي ميكرد. رسول خدا (ص) كه او را ديد، شتابان پيشاپيش مردم رفت، دستهاي خود را گشود، تا آن فرزند را در آغوش گيرد، ولي حسين به اين سو و آن سو ميگريخت و با اين كار خود، پيامبر را ميخنداند؛ تا بالاخره رسول خدا او را گرفت و يك دست خود را بر چانه او نهاد و دست ديگرش را بر سر آن كودك گذارد،سپس گونه خود را برگونه او نهاد و فرمود: «حسين منّي وَاَنا من حسينٍ، اَحب اللهُ من اَحب حسيناً، الحسَين سِبُطٌ مِنَ الاسُباط.يعني؛ حسين از من است و من از حسينم، خداوند دوست بدارد هر كس كه حسين را دوست دارد، حسين سبطي است از اسباط امام».
دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمومنين
در اين دوره، روح لطيف او رحلت پيامبر را ديده بود و بعد از آن، شهادت جانگداز مادر را و خانه نشيني پدر و غصب فدك و... در اين دوران، حسين (ع) هميشه در كنار پدر بوده و در جنگها شركت ميكرد و با ناكثين و قاسطين و مارقين به مبارزه پرداخته است.در واقعه حكميت، جنگ نهروان و ساير جريانهاي پس از جنگ صفين نيز، همه جا در ركاب پدر بوده، و آن همه بي وفاييها و سست عنصريهاي مردم را نسبت به پدربزرگوار خود از نزديك ميديد و خدا ميداند با هوش و ذكاوتي كه داشت، با چه مرارت و تلخ كامي آن مصائب را تحمل ميكرد.همه او را به عظمت و بزرگي ميشناختند، شجاعت او زبانزد عام و خاص بود، همه براي او احترام قائل بودند و در مقابل او تعظيم و تجليل ميكردند. در آن روز اگر كسي ميگفت اين جوان با عظمت، به دست همين مردم كشته مي شود، هيچكس باور نميكرد.