جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام صفحه 174

صفحه 174

می شود، به در خانه ی آل کبّه می رود، در می زند، یک مرتبه می بیند که همان جوان که اول شب او را رو به قبله کرده بودند، در را باز کرد، در حالی که چهره به کلّی عوض شده، صورتش کاملاً گل انداخته، بدن به تحلیل رفته کاملاً به حال یک هفته ی قبل برگشته است.

این داستان را یک بار مرحوم آیه اللّه حاج شیخ عبدالحسین واعظی در منزل ما بر فراز منبر گفت و یک بار دیگر مرحوم آیه اللّه حاج سید محمد کاظم قزوینی در منزل ما بر فراز منبر نقل کرد.

در هر بار جمعی از فضلای نجفی در مجلس حضور داشتند که این خانواده را می شناختند و از این داستان مطّلع بودند.

دیدار مادر و فرزند با توسّل به قمر بنی هاشم علیه السلام

صدیق ارجمند حضرت حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ غلامرضا اسدی نقل می کند که من سال ها در دزفول اقامت داشتم، در همسایگی ما زنی بود که تنها یک پسر به نام «عنبر» داشت، که جوانی زیرک بود و پدرش مشهدی محمد نقّاش نام داشت، من با این خانواده آشنا بودم و رفت و آمد داشتم.

در اوایل بلوغ عنبر پدرش فوت کرد، پس از درگذشت پدر او نیز به علّت نامعلومی از خانه رفت و دیگر برنگشت.

مادر در فراق فرزندش همواره گریان و نالان بود.

پس از گذشت بیست سال از مفقود شدن عنبر، مادرش با دو زن دیگر رهسپار عتبات شدند.

روزی این سه خانم به حرم مطهّر حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرّف می شوند، مادر عنبر ضریح حضرت را می گیرد و عرض می کند که من پسرم را از شما

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه