جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام صفحه 193

صفحه 193

مرتبه شخصیّتی را دیدم که به من فرمود: بلند شو. گفتم: قادر نیستم، فرمود: چرا، حرکت کن.

من حرکت کردم و به دنبال ایشان راه افتادم. در بیرون منزل پاهایش از زمین کنده شد، به طرف آسمان عروج کرد و من نیز به دنبالش صعود کردم.

به جایی رسیدیم که تعدادی از بزرگان جمع بودند، کسی که مرا برد، به بزرگ ترین آن جمع عرضه داشت: شفای این جوان را از خدا بخواه.

آن بزرگوار فرمود: عمرش تمام شده است.

ایشان عرض کرد: مادرِ این جوان در آشپزخانه صورتش را بر روی زمین نهاده به من متوسّل شده است. جواب او را چه کسی خواهد داد؟

آن بزرگوار که بعداً فهمیدم وجود مقدّس رسول خدا بود، فرمود: من سی سال برای او از خدا عمر گرفتم. از آن تاریخ دو سال گذشته و 28 سال از عمرم باقی است. کسی که مرا بالا برد، یک مرتبه عبایش کنار رفت و دیدم که دست ندارد.

عنایت حضرت ابوالفضل علیه السلام به یک خانواده مسیحی

1) مرحوم شیخ حسن بصیری از مرحوم شیخ حسن هاتفی نقل می کند که یک نفر مسیحی مسلمان شده بود و بالای ماشین خود نام مقدّس حضرت ابوالفضل علیه السلام را نوشته بود. از علّتش پرسیدند، گفت:

روزی با خانواده ام سوار ماشین بودم، به هنگام عبور از گردنه ی قوشجی، ماشین به طرف درّه ی بسیار عمیقی چپ شد، ما در عین ناامیدی به آن حضرت متوسّل شدیم، در این هنگام شخصی ظاهر شد و به ماشین اشاره فرمود. ماشین به سنگی برخورد کرد و متوقّف شد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه