- چكيده 1
- مقدمه 1
- قيام امام حسين عليه السلام در روايات ابنعساكر 1
- موارد تحريف در تاريخ ابنعساكر 1
- نقاط ضعف و قوت پردازش ابنعساكر به قيام حسيني 2
- تحريفات و داستانپردازيهاي حسين بن حمدان خصيبي 2
- ديدگاه شمسالدين ذهبي 2
- حسين بن حمدان الخصيبي و گزارش واقعه كربلا 2
- تلاش ذهبي و ابنكثير براي تبرئه يزيد از قتل امام حسين 3
- دلائل باطل بودن ادعاي ذهبي و ابنكثير 3
- ديدگاه ابنكثير دربارهي قيام امام حسين عليه السلام 3
- نتيجه 3
- موارد تحريف قيام حسيني در البداية و النهاية 3
- پاورقي 4
چكيده
در اين مقاله برآنيم تا ابتدا تحول و تطور تاريخنگاري را در شام از صدر اسلام تا پايان سدهي هشتم هجري تشريح نموده، و سپس به بررسي ديدگاههاي چند تن از مورخان بنام و مشهور شام به عنوان نمايندگان مكاتب سياسي و مذهبي عصر خود در مورد قيام امام حسين (ع) و ريشهيابي تحريفات تاريخي اين نهضت در منابع آنان بپردازيم. دوراني كه براي اين تحول و تطور در نظر گرفتهايم بدينگونه ترسيم ميگردد:1- سدهي اول تا سدهي چهارم هجري (از دوران تسلط امويان تا پايان سلطه عباسيان).در اين دوران كه آغاز و طليعهي مكتب تاريخنگاري شام است، گرايشهاي شديد سياسي به نظام حاكم يعني امويان و تا حدودي عباسيان در ترسيم جريان تاريخنگاري اين عصر دخيل بوده است. هر چند بسياري از منابع تاريخي اين دوران از بين رفتهاند ليكن عمدتا دستمايهي كار مورخان سدههاي بعدي قرار گرفتهاند. در اين دوران به تاريخنگاري محلي توجه بيشتري شده است.2- سدهي چهارم تا سدهي ششم هجري (از پايان سلطهي عباسيان تا پايان تسلط حمدانيان و فاطميان شيعي).در اين دوران به علت تسلط حمدانيان و فاطميان شيعي، كه زمينهي آن پس از پايان دادن تسلط عباسيان به وسيلهي اخشيديان و طولونيان به وجود آمده بود، شيعه آزادي عمل بيشتري يافته، جريان تاريخنگاري شيعي رشد چشمگيري مييابد.3- سدهي ششم تا پايان سدهي هشتم (دوران تسلط ايوبيان و ممالك)در اين عصر به خاطر تسلط سلاطين ايوبي و تنازعات و رقابتهاي آنان با فاطميان شيعي و نيز به سبب ظهور يك جريان فكري مستقل از مذاهب اربعهي اهل سنت يعني عقايد «ابنتيميه» بنيانگذار فكري مكتب وهابيت و احياي عقيده ديني توسط شاگردان او از جمله ابنكثير، ابن قيم جوزي، جريان تاريخنگاري اسلامي بطور كلي مواضعي خصمانه و ستيزهجويانه نسبت به شيعه نشان داده و حملات مورخان به تشيع تشديد شده است. در اين دوران توجه مورخان بيشتر به تراجمنويسي و تاريخ عمومي اسلامي معطوف گشته است.در اين مختصر به بررسي قيام امام حسين (ع) و تحريفات وارده در آثار پنج تن از مورخان مشهور شام، كه هر يك نمايندهي يك ديدگاه فكري، مذهبي و سياسي عصر خويش هستند، خواهيم پرداخت كه عبارتند از:1- ابي عبدالله حسين بن حمدان خصيبي (م 334 ه.ق) به عنوان يكي از غاليان شيعه در عصر حمدانيان و بررسي تحريفات قيام امام حسين (ع) در كتاب «الهداية الكبري».2- ابنعساكر دمشقي (م 571 ه.ق) نماينده مورخان شافعي مذهب و بيطرف اهل سنت و بررسي قيام امام حسين (ع) در «تاريخ مدينه دمشق».3- شمسالدين الذهبي (م 747 ه.ق) به عنوان شاخص مكتب اهل سنت و بزرگترين تراجمنويس شام در سدهي هشتم و بررسي قيام امام حسين (ع) و تحريفات آن در «تاريخ الاسلام».4- ابنكثير دمشقي (م 772 ه.ق) به عنوان مظهر تاريخنگاري وابسته اموي و تداومبخش جريان فكري مذهبي ابنتيميه و بررسي تحريفات قيام امام حسين (ع) در «البداية و النهايه».
مقدمه
با فتح شام در سال هفدهم هجري و پذيرش اسلام از سوي مردم اين سرزمين، خليفه اول و دوم براي تبليغ و گسترش آيين اسلام و نيز آموزش قرآن و احكام ديني، تعدادي از صحابهي بزرگ رسول خدا (ص) و قاريان مدينه را به اين سرزمين اعزام داشتند. ديري نپاييد كه گروه صحابه و تابعان به سوي شهرهاي دمشق، حلب، حمص و حماة روان شدند. اين مسأله علاوه بر حضور بسياري از صحابه در فتح شام بود كه به گفته ابنسعد 113 نفر بودند. [1] شهر حمص در جنوب دمشق، محل ملاقات و پيوستن اصحاب رسولالله (ص) به يكديگر بود. «ابن مسلم خولاني» داخل مسجد حمص شد كه در آن سي تن از ريشسفيدان اصحاب را ديده بود و «كثير بن مرة الحضرمي» هفتاد بدري از صحابه رسول خدا (ص) را در آنجا ملاقات كرده بود. آنان مقدمه لشكر اسلامي بوده و در آموزش فقه و قرآن در اين سرزمين نقش مهمي داشتند. بسياري از تابعان در شام از «عبادة بن صامت»، «ابي درداء» و «معاذ بن جبل» فقه و از ديگران حديث آموختند. اين عده در پي درخواست اولين حاكم دوران اسلامي دمشق يعني «يزيد بن ابيسفيان»، از عمر بن خطاب خليفه وقت به اين سرزمين اعزام شده بودند. [2] علاوه بر صحابه، بسياري از فرزندزادگان ائمه بزرگوار شيعه نيز در شهرهاي شام سكونت گزيده و در طي سدههاي اول و دوم هجري در اين سرزمين به ديدار باقي شتافتند كه مزار و آرامگاه آنان همواره مورد توجه مردم قرار ميگرفت.با توجه به فراواني صحابه و زادگان ائمه و نيز احداث و ايجاد بقعههاي متبرك و ساختمانها و به دنبال آن ساخت مساجد و مدارس براي تعليم قرآن و حديث و فقه، جرياني براي ثبت شرح حال و سرگذشت اين افراد و توصيف آن بقعهها و اماكن مذهبي، يعني تراجمنويسي و تاريخ محلي، پديد آمد و همين امر بعدها باعث ايجاد مكتب تاريخنگاري گستردهاي شد كه نه تنها از مكاتب تاريخنگاري حجاز و عراق كمتر نبود بلكه گوي سبقت را نيز در بعضي از سدهها از آنان ميربود.نخستين كسي كه كوشيد، تاريخ گذشتگان و اعراب جاهلي را در اين سرزمين احيا كند، «معاويه بن ابيسفيان» بود. چون وي همواره شيفته و فريفته وابستگيهاي حسبي و نسبي خود و زنده كردن ارزشهاي قبيلهاي و قومي اعراب جاهلي و شاهان و سلاطين گذشته شبهجزيره بود؛ لذا كساني را براي خواندن تاريخ پيشينيان و ثبت و تحرير شكوه و عظمت شاهان اين سرزمين از يمن به دمشق فراخواند. به گفته سامي الدهان «عبيده بن شريه الجرهمي»، كه در سال هفتاد هجري درگذشت، از جمله محققاني بود كه براي نوشتن تاريخ عمومي اين سرزمين دعوت گرديد. متأسفانه تأليف او با عنوان «كتاب الملوك و اخبار الماضي» امروزه در دست نيست. كساني چون الاوزاعي متوفي 157 هجري و وليد بن مسلم نيز چندين اثر تاريخي نوشتند كه هيچكدام از آنها باقينماندهاند. [3] .جريان تاريخنگاري اسلامي در دوران خلافت امويان بويژه «وليد و هشام بن عبدالملك» رشد و گسترش يافت؛ اين گونه تواريخ بر اساس خواست و تمايل خلفاي اموي، كه به شدت با بنيهاشم و بويژه اهل بيت و شيعه خصومت و دشمني داشتند، به نگارش در ميآمد. هرچند كه از آن كتابها در سدههاي دوم و سوم هجري چيزي در دست نيست ولي بيشتر آثار و روايات ايشان در منابع مورخان سدههاي بعدي در دستمايه كار تاريخنگاري آنان گرديد.با انتقال خلافت به بغداد، حدود يك قرن، تاريخنگاري در شام سستي گرفت تا اينكه دوباره جاني تازه يافت ليكن تاريخنگاران اين دوران به تأليف تاريخ عمومي اسلام كمتر علاقهاي نشان داده و بيشتر به تاريخنگاري محلي پرداختند؛ كساني چون ابن زوريق تنوخي [4] ، الربعي [5] ، الخولاني، [6] ابنعديم [7] ، ابنعساكر [8] ، ابن علي جراده [9] ، ابن ابي طي [10] ، ابن ابي اياس و ابن اياس [11] در سدههاي پنجم و ششم هجري تاريخنگاري شام را چهرهاي ديگر بخشيدند. بعضي از آنان چون ابن ابي طي شيعه بوده و تاريخ تشيع در اين سرزمين را بخوبي به تصوير كشيدند.مكتب تاريخنگاري اسلامي در شام با تأليف كتاب هشتاد جلدي «تاريخ مدينه دمشق» ابنعساكر (م 571) اوج بيشتري گرفت. اين اثر شگفتانگيز، علاوه بر اهميت آن دربارهي دمشق، منبع بسيار مهمي نيز براي تاريخ اسلام تلقي ميگردد كه مجلدات مستقلي از آن دربارهي زندگي پيامبر (ص) علي بن ابيطالب (ع) و امام حسين (ع) تصحيح شده و به چاپ رسيده و بسيار قابل توجه است. ابوشامه در قرن هفتم آن را در پانزده جلد و ابنمنظور در همان سده آن را در سي جلد خلاصه كردند. ديري نپاييد كه در سدهي هشتم، جريان تاريخنگاري عمومي اسلامي در شام رشد كاملي يافت. كساني چون «الذهبي» متوفاي 748 ه ق به تأليف تاريخ حجيم و گستردهاي در سي جلد با عنوان «تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام» [12] پرداخته و بر اساس شيوهي سالنگاري به ثبت حوادث تاريخ اسلام از دوران پيامبر (ص) تا هنگام حيات خويش و نيز شرح سرگذشت و تراجم صحابه، مشاهير و بزرگان اسلامي كه در هر سال وفات يافته بودند اقدام كرد. وي در مجلد سوم كتاب خود به بررسي حوادث سال 61 تا 80 هجري پرداخت و نمايي كلي از قيام امام حسين (ع) به دست داد.مورخ مشهور ديگر اين عصر «ابنكثير دمشقي» (م 774 ه.ق) بود كه به تأليف يك تاريخ عمومي اسلامي دست زد و آن را «البداية و النهاية» [13] يعني آغاز و انجام نام نهاد. وي سلسله حوادث تاريخ اسلام را از ابتدا آغاز كرد و در چهارده مجلد منظم ساخت. در هشتمين مجلد آن هنگام ذكر حوادث سال 60 هجري مبحث مفصل و مستقلي را به قيام حسين (ع) اختصاص داد.تاريخنگاري شام در قرن هشتم و نهم و دهم دوباره به شيوه تاريخ محلي بازگشت و كساني چون اربيلي [14] ، هروي [15] ، ابنحوراني [16] ، ابنشاكر كتبي [17] ، ابن رجب حنبلي [18] ، ابن عبدالهادي [19] ، ابن طولون [20] ، ابن شحنه [21] ، ابن شداد [22] ، ابن عمري [23] ، ابن عماد حنبلي [24] ، ابن البقاء بدري [25] ، طباخ الحلبي [26] ، عظيمي الحلبي [27] ، كامل الغزي [28] ، و... به تأليف تواريخ محلي شام اقدام كردند. بعضي از آن مورخان در مباحثي كه دربارهي شرح مكانهاي مذهبي و بويژه منتسب به شيعه ارائه كردند، گزارشها و اطلاعات قابل توجهي در مورد خاندان وحي و نبوت و نيز اهل بيت امام حسين (ع) در دوران اسارت در شام، ورود سرهاي شهدا به دمشق، حضور اسيران در بارگاه يزيد، محل قرار گرفتن سرهاي شهدا، و نيز رأس الحسين (ع)، اماكن و بقعههاي متبرك منسوب به شيعه چون باب الصغير، مقبرهي زينب كبري و رقيه، مشهد المحسن و مشهد الحسين در حلب و مسائل ديگري كه با فاجعه كربلا مرتبط بود را به ثبت رسانيدند. بديهي است تأليفات گسترده و فراوان مورخان اين سرزمين، كه با افكار و عقايد مكتبي و مذهبي مخصوص به خود نگاشته شده، در مورد قيام حسيني و فاجعه عاشورا خالي از تحريف نيستند و بررسي همهي آنها نيز با آن حجم وسيع، نياز به يك تأليف گسترده و مستقل دارد. نگارنده در اين مبحث تنها به ذكر ديدگاه چهار تن از مورخان، كه هر كدام گرايش سياسي و مذهبي خاصي داشته و وابسته به تفكر خاصي بودهاند، ميپردازد؛ اينان عبارتند از:1- ابي عبدالله حمدان الخصيبي (متوفي 334 ه.ق) صاحب كتاب «الهداية الكبري» به عنوان شاخص غلاة شيعه.2- ابنعساكر دمشقي (متوفي 571 ه.ق) صاحب «تاريخ مدينه دمشق» از علماي شافعي و تقريبا بيطرف اهل سنت.3- شمسالدين الذهبي (متوفي 748 ه.ق) صاحب تاريخ الاسلام و وفياتالمشاهير و الاعلام» به عنوان شاخص مكتب اهل سنت.4- ابنكثير دمشقي (متوفي 774 ه.ق) صاحب «البداية و النهاية» به عنوان شاخص تاريخنگاري وابسته اموي و شاگرد ابنتيميه بنيانگذار فكري مكتب وهابيت
قيام امام حسين عليه السلام در روايات ابنعساكر
اشاره
ابوالقاسم علي بن حسن بن هبة الله شافعي دمشقي مشهور به ابنعساكر به سال 499 هجري در دمشق به دنيا آمد و در سال 571 هجري در همان شهر از دنيا رفت. وي از بزرگترين راويان و حافظان حديث و مورخان اسلامي است كه شهرت چشمگيري در سرزمينهاي اسلامي به دست آورد. [29] ابنعساكر در دوران حكومت ايوبيان در شام ميزيست. در اين دوران با تسلط ملك نورالدين محمود زنگي، ملك عادل و سلطان صلاحالدين ايوبي، مكتب اهل سنت سكاندار صحنهي سياست بود و تنازعاتي كه در اين دوران با فاطميان شيعي مصر وجود داشت بسياري از متفكران و علماي حديث و تاريخ اهل سنت را به ميدان كشانيد و حكومتهاي وقت نيز با حمايت خود از آنان مسير تاريخنگاري در شام را به همان گونهاي كه تمايل داشتند جهت دادند. ابنعساكر نمايندهي اين طبقه و سرآمد آنان بود ولي چندان وقعي به تمايلات حكومت نميگذاشت و به نظر ميرسد به عنوان يك مورخ منصف، به رغم جو نامساعد زماني رسالت خود را بخوبي انجام داد. وي از ائمه شيعه بويژه امام علي (ع)، حسن (ع) و حسين (ع) با احترام فراوان ياد كرده و به ذكر فضائل آنان ميپردازد. او در عرصهي علم و فقه و حديث يكهتاز ميدان بود و شاگردان و راويان فراواني داشت كه هر كدام براي خود در عالم اسلامي وزنهاي محسوب ميشدند. چنانكه تراجمنويسان گويند چهل سال از عمر خود را به تصنيف گذرانيد و بيش از 20 سال عمر خود را در مسافرتهاي علمي به مصر، بغداد، كوفه، ايران و... سپري كرد و افزون بر يكصد تأليف از خود بر جاي گذاشت. [30] .از مهمترين نوشتههاي ابنعساكر، «تاريخ مدينهي دمشق» است كه در هشتاد جلد تأليف شده است.وي تأليف خود را، كه در برگيرندهي تاريخي عمومي از سدههاي صدر اسلام بويژه دمشق است، از آغاز بناي اين شهر در تاريخ شروع كرده و پس از آن به شرح زندگي صحابهي پيامبر (ص)، تابعان، محدثان، مشاهير و علماي اسلام تا سده ششم هجري ميپردازد. شيوه كار او شباهت فراواني با تاريخ بغداد خطيب بغدادي دارد و الذهبي نيز در تاريخ الاسلام تا حدودي از او پيروي كرده است. وي يكي از مجلدات تاريخ دمشق خويش را به شرح حال امام حسين (ع) و قيام وي اختصاص داده كه توسط محمدباقر محمودي به سال 1970 در يك جلد مستقل در بيروت با عنوان «ترجمه ريحانة رسولالله الامام الشهيد حسين بن علي بن ابيطالب (ع) من تاريخ دمشق لابن عساكر» به چاپ رسيده است. اين جزء بسيار مفصل و طولاني، و قريب به 400 صفحه چاپي در قطع رحلي است. [31] .ابنعساكر به رغم تمايلات ديني و مذهبي خود، برخلاف ساير تاريخنگاران اهل سنت در شام، تقريبا قيام حسين (ع) را با بيطرفي گزارش كرده ولي نقاط ضعف و تحريفات فراواني در آن به چشم ميخورد كه در اين مبحث به آنها اشاره خواهيم كرد.
موارد تحريف در تاريخ ابنعساكر
الف - ابنعساكر ابتدا با نام و كنيهي حسين (ع) سخن خويش را آغاز كرده و اولين مسألهاي كه مطرح ميكند حضور امام حسين (ع) تحت پرچم يزيد بن معاويه در فتح قسطنطنيه است. [32] كه اين امر هم عقلا و هم استنادا قابل خدشه است؛ اما عقلا اينكه چگونه با توجه به اختلافات ريشهاي و اصولي ميان بنياميه و بنيهاشم و بويژه ميان خاندان حرب و ابوسفيان با علي (ع) و خاندان او، كه از بديهيات مسلم تايخي است، حسين (ع) به عنوان يكي از دشمنان سرسخت خاندان معاويه، حاضر به خدمت در ركاب خصم خود يزيد باشد؟! اگر به بررسي علل قيام امام حسين (ع) عليه يزيد بپردازيم يكي از علل آن را مفاسد يزيد خواهيم يافت. حال با توجه به فسق و فجوري كه يزيد داشت و در بيشتر منابع، مسأله عياشي، شرابخوارگي و هرزيگي وي ذكر شده [33] و حتي در فتح قسطنطنيه سربازان او كه از نوعي بيماري در هلاكت بودند، يزيد به عشقبازي با كنيزكي مشغول بود و هيچ احساس مسئوليتي دربارهي جان نيروها نميكرد! چگونه حسين (ع) حاضر به همكاري با چنين فرد فاسقي گردد. همچنين اگر او با چنين فردي سازگار بود، قيام او چه معنايي داشت؛ اما در مورد عدم استناد اين روايت اينكه اولا ابنعساكر بر حسب شيوهي تاريخنگاري خويش تمامي سلسله راويان خود را ذكر ميكند ولي در مورد اين روايت هيچ فردي را نام نبرده است. ثانيا در هيچيك از منابع معتبر دربارهي فتوحات از جمله فتوح ابناعثم، فتوح الشام واقدي، فتوح البلدان بلاذري و كتابهاي ديگر نامي از حضور حسين (ع) در غزوه قسطنطنيه نيست.ب - در روايت پنجم، از فضل و بخشش معاويه به حسن و حسين عليهماالسلام سخن ميگويد كه آنان به خدمت معاويه رسيدند. معاويه به آنان دويست هزار درهم بخشيد و گفت: آن را بگيريد، من فرزند هند هستم هيچكس قبل و بعد از من چنين صلهاي نداده و نميدهد [34] اين باره بايد گفت ابنعساكر تاريخ ملاقات را ذكر نميكند ولي آن طور كه از روايت برميآيد مسأله در بارگاه او در دمشق بوده است. تا قبل از صلح امام حسن (ع) هيچگونه رابطه و ملاقاتي ميان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و معاويه نبوده و پس از صلح نيز در هيچيك از منابع گزارش نشده كه اين دو بزرگوار به اتفاق يا بطور مستقل به دمشق رفته باشند و علاوه بر اينها به علت دشمني كه معاويه با خاندان علي (ع) داشته و دشنام دادن به پدر آن دو بزرگوار را بر منبرها رسم كرده بود، اين روايت نميتواند به هيچ روي مستند و قابلپذيرش باشد.ج - در روايت ششم از سخنراني امام حسين (ع) در مقابل معاويه در مسجد (جامع اموي) گفتگو ميكند كه ايشان بر روي منبر از معاويه تمجيد و تجليل كرده و حديثي از رسولالله روايت ميكند كه شيعهي آل محمد در بهشت است. وقتي معاويه از حسين (ع) سؤال ميكند كه شيعهي آل محمد كيست؟ او ميگويد كسي است كه ابابكر، عمر، عثمان، پدر علي و تو را اي معاويه دشنام ندهد [35] جعلي و ساختگي بودن اين روايت به قدري روشن است كه ابن عساكر خود نتوانسته آن را بپذيرد و در پايان روايت ميگويد اين حديث منكر است و سلسلهي اسناد آن به حسين (ع) نميرسيد.د- ابنعساكر پس از ذكر مختصري از شرح حال حسين (ع) وارد ماجراي قيام ايشان و چگونگي خبر يافتن رسول خدا (ص) از مقتل حسين (ع) توسط جبرئيل (ع) را تشريح ساخته و 27 روايت مشابه در اين زمينه ذكر ميكند [36] آنگاه از خروج امام به سوي مكه و از آنجا به سوي عراق و نيز از مخالفتها و نصيحتهاي بزرگان مكه براي عدم خروج او از اين شهر سخن ميگويد [37] .وي چندين روايت از عبدالله بن عمر و ديگران ذكر ميكند كه او را از رفتن به عراق نهي كرده و ميگويند خداوند رسول خدا را بين دنيا و آخرت مخير كرد و او آخرت را برگزيد و تو پارهي تن او هستي، به دنبال دنيا مباش [38] در عين حال كه وي اين روايات را در پي هم ذكر ميكند هيچيك از گزارشهايي را كه هدف خروج حسين (ع) به مكه را بيان ميكند ارائه نميدهد لذا از اين روايات چنين برداشت ميشود كه حسين (ع) به دنبال حكومت دنيوي و مادي رفته و آن را بر آخرت ترجيح داده است و در حقيقت علت اصلي قيام پنهان مانده و تلاش براي احراز قدرت دنيوي است ميگردد.ه- روايت قابل توجه ديگر، نامهي مروان بن حكم به عبيدالله بن زياد است كه او را از خروج امام حسين (ع) به سوي عراق آگاه ساخته و ميگويد اين حسين فرزند فاطمه فرزند رسول خداست. هيچكس از مسلمانان نزد ما محبوبتر از حسين (ع) نيست؛ خود را آماده كن براي برخورد با كسي كه هيچ مانع او نيست. [39] اين روايت در حالي است كه هنگام حضور امام (ع) در مقابل حاكم كوفه، مروان بن حكم به عمرو بن سعيد ميگويد يا از او بيعت بگير و يا سرش را از تن جدا كن زيرا اگر از بارگاه تو بيرون رود هرگز به او دست نخواهي يافت [40] مشخص نيست در اينجا چگونه مروان، دشمن و معاند امام (ع)، دلسوز او شده و عبيدالله را به مدارا با او سفارش ميكند. لازم به ذكر است كه مروان از هنگام ظهور در صحنه سياسي به عنوان مشاور عثمان و سرانجام با دستيابي به قدرت و خلافت در دمشق، همواره شنيعترين برخوردها را با شيعيان و خاندان علي (ع) داشته است.و- مسأله درخواست ملاقات و بيعت امام حسين (ع) با يزيد كه در هنگام گفتگوي عمر بن سعد و مكاتبهي او با عبيدالله عنوان ميشود يكي ديگر از نكات تحريفي است كه در تأليف ابنعساكر و نيز بسياري از منابع مورخان شامي ديگر چون ابنكثير و شمسالدين ذهبي گزارش شده [41] و متأسفانه بعضي از منابع شيعي نيز آن را بدون تجزيه و تحليل و بررسي عميق، در منابع خود ذكر كردهاند [42] اين دسته از مورخان گفتهاند كه عمر بن سعد پس از گفتگويي با امام حسين (ع)، به عبيدالله بن زياد نامهاي نوشته و اين شروط را از جانب حضرت ابا عبدالله (ع) عنوان ميكند:1- اجازه دهند از همانجايي كه آمده برگردد.2- به يكي از مرزها برود و نظارهگر امور باشد.3- اجازه دهند نزد يزيد رفته و دست خود را در دستان او گذارد تا هر چه خواهد حكم كند. [43] .اين روايت از لحاظ استناد و عقل قابل خدشه است اما استنادا اينكه:1- شروط مذكور به صورتهاي مختلفي ثبت شده، گاهي يك شرط و گاهي دو يا سه شرط و حتي در روايتي مسأله بيعت با يزيد از جانب حسين (ع) مطرح شده است.2- سلسلهي اين روايات و اسناد آن به حسين (ع) نميرسد يعني به همان فردي كه چنين شرايطي را خواسته، لذا در ابتداي كار، اين روايت منكر و ضعيف است.3- اين نامه را عمر بن سعد به عبيدالله نوشته نه شخص امام (ع) و احتمال دارد او از جانب خود براي ختم غائله چيزهايي بدان افزوده باشد.4- اين روايت ابتدا در منابع اهل سنت گزارش شده و منابع شيعي نيز شرط سوم يعني بيعت با يزيد را بالاتفاق ذكر نكردهاند.5- طبري روايتي نقل كرده كه ميتواند بخوبي اين شرط را زير سؤال برد. او از قول «عقبة بن سمعان» كه در صحنه كربلا حضور داشته است، نقل ميكند كه وي از ابتدا تا انتها همراه حسين (ع) بوده و هيچ سخني نبوده كه از او نشنيده باشد. در ادامه او سوگند ميخورد كه حسين (ع) در سخنانش با مردم هيچگاه چنين حرفي يعني بيعت با يزيد و گذاشتن دست در دستان او نزد. [44] .6- چنانكه بعضي از منابع گويند، گفتگوي عمر بن سعد و حضرت ابا عبدالله (ع) سري بوده [45] پس چگونه ميتوان به طور قطع گفت كه شرايط امام حسين (ع) چه بوده است.7- عبيدالله در نامههايي كه به عمر بن سعد مينويسد از او ميخواهد يا حسين (ع) را به بيعت با يزيد مجبور سازد يا اينكه سر او را به نزد وي بفرستد [46] .در حقيقت با اين شروط مقصود عبيدالله تأمين ميشد. اما عقلا اينكه:1- اگر امام حسين (ع) راضي به بيعت با يزيد بود چرا در همان ابتداي كار در دارالامارهي حاكم مدينه «وليد بن عتبه» چنين نكرد؟ و اين همه رنج سفر و مسافرت را بر خود پذيرا شد؟2- اگر او به بيعت با يزيد راضي بود پس قيام او چه معنا و انگيزهاي داشت؟3- آيا مورخان وابستهي اموي كه خود عدم بيعت با يزيد را در دارالامارهي وليد بن عتبه ذكر كردهاند [47] نخواستهاند در اذهان چنين تداعي كنند، تا آنجا كه مسأله جان و درگيري نظامي در كار نبود امام حسين (ع) بيعت نكرد و گريخت، اكنون كه در نزديكي كربلا، سپاهيان عبيدالله راه را بر او گرفتهاند و قطعا جان او و خاندانش در معرض خطر جدي قرار گرفته است به اصطلاح از موضع خود برگشته و از ترس جان، خواستار ملاقات و بيعت با يزيد شده است!؟4- آيا با اين شرط (ديدار با يزيد) نخواستهاند چهرهي محبوبتري از يزيد نسبت به عبيدالله نشان داده و چنين القا نميكنند كه حسين (ع) نسبت به يزيد خوشبين بوده و از اين چهرهي مصلح و باعطوفت! برخلاف عبيدالله انتظار بخشش و عفو داشته ا ست؟ز- ابنعساكر پس از ختم ماجراي حسين (ع) و يارانش به ذكر معجزات و غرايبي ميپردازد كه پس از قتل آن حضرت در عاشورا اتفاق افتاده است. وي 32 روايت از سلسله راويان خود نقل كرده و در آنها تغييرات و دگرگونيهايي را كه در نظام هستي هنگام قتل حسين (ع) رخ داده برميشمرد؛ از جمله اينكه:1- آسمان بر حسين (ع) همانند يحيي بن زكريا گريست.2- از آسمان خاكهاي سرخي فروريخت.3- ستارگان هنگام روز پديدار شدند.4- هيچ سنگي از روي زمين برداشته نشد مگر آنكه از زير آن خون تازه بيرون آمد.5- آسمان مدت هفت روز در تاريكي به سر برد.7- خورشيد هر صبح و شام شعاعهاي خونيني بر ديوارها ميتابانيد.8- در آسمان چيزي همانند خون ديده ميشد.9- ستارگان به يكديگر برخورد ميكردند.10- فردي كه مردم را به كشته شدن حسين (ع) بشارت ميداد كور شد.11- از آسمان باران خون ميباريد.12- از ديوار دارالاماره خون سرازير ميشد.13- ديوارهاي بيتالمقدس خونين شدند.14- در روز حادثه هر شتري در اردوگاه كشته ميشد ميان گوشت آن آتش بود. [48] .در مورد اين روايات بايد گفت قبل از آنكه در منابع شيعه ديده شود بيشتر در منابع اهل سنت به چشم ميخورد. كساني چون هيثمي [49] ، ترمذي [50] ، ابنحنبل [51] ، ابنسعد [52] ، ابنعساكر [53] ، الذهبي [54] كه از نخبگان و سرآمدان مورخان و محدثان قنام و متعصب اهل سنت هستند نيز اين روايات و امور غريب را ذكر كردهاند.در اين ميان دو تن از آن مورخان مشهور شامي يعني ابنعساكر و الذهبي با وجوديكه گزارشهاي مستند و قابل توجهي دربارهي مقتل حسين (ع)، كه عمدتا حاكمان اموي را زير سؤال برده و چهرهي آنان را رسوا ميسازد، ذكر نكرده و بطور گذرا از آن گذشتهاند ولي روايات فراواني در مورد اينگونه امور غريب و حوادث غيرطبيعي و خارقالعاده به دنبال هم رديف ميكنند. اگر واقعا به دور از تعصب به اين مسائل بنگريم چگونه ميتوانيم توجيه كنيم مورخان ياد شده كه چندان تمايل و گرايشي به ائمه سلام الله عليه و نيز امام حسين (ع) نداشته و بيشتر، جانب حاكمان اموي و دشمنان اهل بيت را مراعات ميكنند به ثبت اينگونه روايات پرداخته و تمايل بيشتري نشان دادهاند؟ آيا ذكر غرايب ياد شده نميتواند چهرهي شيعه و اعتقادات آنان را زير سؤال ببرد؟! آيا آن مورخان نخواستهاند واقعه عاشورا و هدف قيام حسين (ع) را تحت الشعاع اين مسائل قرار دهند؟ آيا اين سخن پيامبر (ص) در جواب مردمي كه ميانديشيدند با مرگ فرزند او ابراهيم كسوف پديد آمد، در منابع شيعه و سني ثبت نشده است كه فرمود: ستارگان و كواكب به خاطر مرگ هيچ احدي كسوف و يا خسوف نميكنند؟ [55] آيا تاكنون انديشيدهايم كه آوردن اينگونه گزارشها در منابع اسلامي يعني به هم خوردن ستارگان، طلوع نكردن خورشيد، باريدن خون از آسمان و غيره، مسلمانان و بويژه شيعه را در نظر مردم جهان افرادي كوتهفكر، خرافي و عاري از عقل معرفي مينمايد؟ آيا آنان نخواهند گفت اگر چنين حوادثي رخ داده بود امروز ديگر از نظام هستي اثري نبود؟ و نيز اينكه اگر اين معجزات الهي پس از شهادت امام حسين (ع) رخ داد چرا قبل و يا هنگام شهادت ايشان چنين نشد و خداوند كمكهاي خود را از حضرت ابا عبدالله (ع) دريغ فرمود؟ آيا وقتي علياصغر شهيد شد، امام سر به آسمان بلند نكرد كه خدايا اگر كمك خود را از ما بازداشتهاي اين مصيبتها را ذخيرهاي براي آخرت ما قرار بده [56] و نيز اگر كسي با گفتن خبر شهادت حسين (ع) با شادي به وسيله شعاع ستارگان كور ميشود چرا قاتلان او كه با چنين بيرحمي او يارانش را كشته و با اسب بر او تاختند، چنين نشدند؟ نكتهي آخر اينكه چرا اينگونه حوادث طبيعي را قبل از آن در تاريخ اسلام نميبينيم؟ آيا حضرت حمزه عموي بزرگوار رسول خدا (ص) و بزرگترين حامي اسلام در كارزار احد به گونهاي مظلومانه مثله نشد و توسط پليدترين مشركان سينهاش از هم ندريد و جگرش پاره پاره نشد؟ آيا علي (ع) به گونهاي مظلومانه در محراب به شهادت نرسيد؟ آيا حسن (ع) جگرش پاره پاره نشد؟! در هر حال قضاوت را به عهده خوانندگان ميگذاريم كه خود بينديشند و قضاوت كنند.ابنعساكر سپس چند روايت از امسلمه مبني بر خبر يافتن از شهادت حسين (ع) از سوي رسول خدا (ص) و نيز گرفتن تربتي از قتلگاه او و گذاشتن آن در شيشه كه در هنگام شهادت تبديل به خون شد و همچنين شنيدن صداي جنيان توسط او و مردم ديگر كه در مرگ حسين (ع) عزاداري ميكردند ارائه ميكند كه اين روايات را در مبحث بعدي مورد تجزيه و تحليل قرار خواهيم داد.تأليف اين محقق مشهور در مورد امام حسين (ع) با ذكر رواياتي دربارهي تاريخ، روز و سال شهادت حسين (ع)، سن آن حضرت هنگام شهادت و چند خبر ديگر پايان ميپذيرد.