شش گوشه بهشت صفحه 53

صفحه 53

حُرگونه به دامان آن بزرگوار بازگردیم. شایسته است اشک خویش بر آن حضرت را بهانه جلب توجّه ایشان کنیم. اینگونه، امید داریم به برکت آن حضرت گذشته زشتمان جبران شود و سعادت آینده مان تضمین گردد. به این روایت حیرت آور بنگرید که از کمّ و کیف گریستن پیامبر بر نواده دردانه شان گزارش می کند و به زوّار مقبول اباعبدالله علیه السلام مژده رستگاری می دهد:

کربلا: حریم جاودان الهی

امام سجّاد علیه السلام خطاب به یکی از دوستدارانشان می فرمایند:

هنگامی که در [صحرای] طف (کربلا) آن مصیبت ها [که می دانی] بر سر ما آمد و پدرم کشته شد و هر آنکه با او بود- از فرزندانش و برادرانش و سایر خانواده اش - کشته شد و حرم و زنانش بر کوهان های شتران برده شدند؛ می خواستند ما را به کوفه ببرند. شروع کردم به نگریستن به آن بر خاک افتادگان که اجسادشان پوشانده نشده بود. این [منظره] در سینه ام سنگین آمد و اضطراب و دلشوره ام به خاطر آنچه از ایشان دیدم، شدّت گرفت. پس نزدیک بود جانم [از تن] بدر رود. عمّه ام زینب - دختر بزرگ امیرمؤمنان- آن حالت را در من نمایان یافت. پس گفت: «چه شده که تو را می بینم داری جان می دهی باقیمانده جدّ و پدر و برادرانم!!» پس گفتم: «چگونه بی تابی نکنم و صبرم از کف نرود، در حالیکه می بینم آقایم را و برادرانم را و عموها و پسرعموها و خویشانم را که به خونهایشان تپیده اند، در صحرا به خاک غلتیده اند، لباسهایشان به غارت رفته، نه کفن شده اند و نه [جسدهاشان] پوشیده شده و نه احدی بر آنها رحم می آورد و نه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه