سیره پیامبرانه شهدا صفحه 73

صفحه 73

«روزی که خانه نبودم، او از جبهه آمده و لباس های شسته نشده ای را در گوشه حیاط دیده بود. تشت و آب را برداشته و با همان لباس ساده بسیجی و دست مجروح، لباس ها را شسته بود. چه قدر هم تمیز شسته بود! وقتی به خانه برگشتم و لباس های شسته شده را دیدم، به او گفتم: الهی بمیرم مادر. تو با  یک دست چه طوری این همه لباس را شستی؟ در جوابم گفت: مادر جان، اگر دو دست هم نداشتم، باز هم وجدانم قبول نمی کرد. من اینجا باشم و تو در زحمت باشی! _علی_ اهل کمال بود. هر وقت خانه بود در کارها هر جور که می توانست، مرا یاری می کرد».(1)

سردار شهید مهدی زین الدین

«چند روزی بود که مریض شده بودم. هیچ کس هم خانه نبود. نه حاج آقا و نه بچه ها. خبری هم ازشان نداشتم. یک روز که چشمم به در بود، یک باره در باز شد و مهدی با لباس خاکی و عرق کرده آمد خانه. تا دید رخت خواب پهن است و خوابیده ام، یک راست رفت آشپزخانه. صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می آمد. چند لحظه ای بعد دیدم برایم آش پخته، ظرف های مانده را هم شسته و همه جا را مرتب کرده. همیشه این توجه را به من و پدرش داشت».(2)


1- [1] . مرتضی سرهنگی، نماز، ولایت، والدین، کرمان، لشکر 41 ثارالله، 1377، چ 1، ص 83 .
2- [2] . مجله گدای آشنا ویژه نامه دانشجویی، بسیج دانشجویی دانشگاه های تهران، اسفند 1381 _ فروردین 1382.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه