عاشورا صفحه 2

صفحه 2

هدف‌ها

هدف‌ها [11] و آرمان‌هايي كه مردان مبارز تاريخ را به راه كشيد و گام‌هاي آنان را محكم و استوار ساخت، گذشته از خودنمايي‌ها و تامين ضرورت‌ها و رسيدن به نان و عدالت و استقلال و آزادي محدود، مي‌تواند هدف‌ها و آرمان‌هايي باشد كه جهاد اسلامي را بارور مي‌سازد و مجاهد مسلم را نيرو مي‌دهد و مردان و قهرمانان اسلام را به خود مي‌خواند.1. انسان مي‌تواند رشد خود را آغاز كند و شكل خود را بيابد، اما عواملي در درون و در بيرون، او را مسخ مي‌كنند و او را در شكلي دلبخواه درمي‌آورند. اينها آن گونه كه مي‌خواهند انسان را مي‌سازند، نه آن گونه كه بايد.انسان بايد براساس استعدادهايش شكل بگيرد، نه براساس هوس‌هايش. و با اين ديد، كسي مي‌تواند به شكل دادن انسان دست بزند كه از استعدادهاي او، و از قلمرو استعدادهايش، آگاهي داشته باشد [12] .و اين است كه هدف جهاد مي‌شود، آزادي دادن، به خاطر شكل گرفتن و به خاطر رشد كردن، آن هم شكل و رشدي هماهنگ با استعدادها و برابر با [ صفحه 20] قلمرو وسيع و راه بلند انسان. [13] و هدف جهاد مي‌شود در آوردن ريشه‌ها و پاك كردن زمينه‌ها؛ ريشه‌هايي كه به رشد سرطاني آنها و تضعيف اندام انساني ما مي‌انجامد. يريد الله ليحق الحق و يقطع دابر الكافرين [14] .2. پس از به دست آوردن آزادي، مرحله‌ي شكل گرفتن و شكل دادن فرا مي‌رسد.هدف تنها آزادي نيست كه حتي از آزادي، آزاد كردن و بر آزادي مسلط كردن و از آزادي به عبوديت رساندن است.در آن لحظه كه انسان از هستي‌اش آزاد مي‌شود و شور رفتن مي‌گيرد، در آن لحظه كه پايش در زمين است و روحش مشتاق پرواز، در اين لحظه آزادي است، كه بايد از اين آزادي هم آزاد بشود و بماند. روح‌هايي كه از انجماد يخ زدن، به گستردگي تبخير رسيده‌اند و ظرف‌ها برايشان تنگ شده است و از محدوده‌ها آزاد گشته‌اند، اينها بايد پس از آزادي، مهار شوند و سرپوش‌ها آنها را كنترل كنند و از آزادي آنها، حركت و نورها به دست بيايد.اينها پس از آزادي از شكل‌ها و ظرف‌ها، پس از تبخيرها، دوباره مهار مي‌شوند، و اين بار، رسالت مي‌يابند و نور و شور و حركت مي‌آفرينند.بارها گفته‌ام، عبد، آزاده‌اي است كه مهار شده و كنترل گرديده. عبد آزاده‌اي است شكل گرفته نه اسيري در زنجير.و اين شكل ايده‌آل، همان دين است. و جهاد به خاطر شكل دادن، مي‌شود همان جهاد به خاطر جايگزين كردن دين، كه دين شكل ايده‌آل رشد انسان است. و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله [15] . [ صفحه 21] با آنها بجنگيد. تا فتنه‌اي نماند و دين براي خدا باشد. اوست كه بهترين شكل رشد انسان را مي‌شناسد و بر استعدادها و قلمرو استعدادهايش آگاهي دارد [16] .3. آن عواملي كه مانع آزادي و شكل گرفتن انسان بودند، پس از رسيدن انسان به اين دو مرحله، بي‌كار نمي‌مانند و اين است كه جهاد مي‌شود دفاع از شكل ايده‌آل رشد انسان. و جهاد مي‌شود پاسداري از دين و نگهباني از آن. و جهاد مي‌شود درگيري با عامل‌هايي كه از درون و بيرون تهديد مي‌كنند و ضربه مي‌زنند [17] .4. آنها كه شكل خود را انتخاب كرده‌اند، و دين را فراگرفته‌اند و به آن چنگ زده‌اند، بايد در كنار حادثه‌ها آبديده شوند و همراه سختي‌ها، خود را سرشار و بارور كنند. چون در هنگامه‌ي سختي‌ها و ضربه‌ها و رنج‌هاست، كه ضعف‌ها آشكار مي‌شوند و كمبودها مشخص مي‌گردند.در نتيجه، آنها كه مي‌خواهند بر روي خود، كاري شروع كنند، به نتيجه مي‌رسند.آزمايش، به محنت افتادن - امتحان - به اين خاطر است كه نقطه‌هاي ضعف، معلوم شوند و كسري‌ها در دست بيايند. و اين است كه جهاد، با اين هدف و براي بارور كردن و آماده كردن شروع مي‌شود و آغاز مي‌گردد [18] .5. آنها كه جز قدرت، جلوگيرشان نيست، بايد قدرت جلوگيرشان باشد، ترس آنها را نگه دارد، و خشونت آنها را به خود بياورد [19] . [ صفحه 22] 6. با اين ترس و در اين زمينه، روح‌هاي فراموشكار و فراري مي‌توانند به خود بيايند و فراموش شده‌ها را به ياد بياورند و از راه‌هاي به بن‌بست نشسته، بازگردند [20] .7. هنگامي كه يك قدرت در زمين سر بلند مي‌كند، و فشار او و قدرت او انحراف‌هايي به وجود مي‌آورد، براي جلوگيري از انحراف و براي ايجاد زمينه‌ي براي انتخاب انسان، بايد درگيري به وجود بيايد تا تعادل‌ها برقرار گردند و انسان، امكان انتخاب داشته باشد [21] .8. حتي اگر امكان تعادل نبود، ايجاد تزلزل مطلوب است. اگر درگيري به آن شكل نمي‌شد، ضربه زدن به اين گونه مطلوب است [22] .9. هر كس، مسئول دفاع از خويش است و پاسدار وجود خويش. پيش ار آن كه حصار قبر، او را در خود بپيچد، پيش از آن كه قدرتي خونش را بريزد، او بايد با خونش از خودش نگهباني كند و خودش، خودش را دريابد [23] . [ صفحه 23]

نيازها

هر درگيري، احتياج به نيرو و نفرات و رهبر دارد، و اين رهبر است كه بايد افرادش را بسازد و نفراتش را تربيت كند و به آنها نيرو برساند.هر چقدر هدف عميق‌تر و پخته‌تر باشد، اين رهبري سنگين‌تر و دقيق‌تر خواهد شد. براي رسيدن به نان و دستيابي به قدرت مي‌توان از زد و بند و غارت هم استفاده كرد، اما هدف‌هاي آزادي و توحيد... با پاي اسارت و با دست شرك به جايي نمي‌رسند.براي ساختن مجاهديني در سطح پايين مي‌توان از دردها و رنج‌ها و محروميت‌ها بهره گرفت و مي‌توان از خفقان‌ها و فشارها نردباني ساخت، اما براي هدف‌هاي بالاتر از رفاه و آزادي و عدالت، نمي‌توان با اين پاها راه رفت و بر اين دست‌ها تكيه داد.هر چقدر هدف‌ها عالي‌تر و عميق‌تر و وسيع‌تر باشند، رهبر بايد در تهيه‌ي نيرو و ساختن نفرات، رنج‌ها و صدمه‌هاي زيادتري ببيند و تمام كار را خود به عهده بگيرد. و از زد و بندها و ائتلاف‌ها بپرهيزد، مگر هنگامي كه در سطح برتر و پايگاه محكم‌تري قرار گرفته باشد، و بتواند بهره برداري كند.رسول صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه هنگامي با يهود، ائتلاف مي‌كند كه دارد از آنها، جزيه مي‌گيرد و آنها در دست او و محكوم او هستند، نه در آن هنگام كه اسير و زبون و جزيه پرداز آنهاست. [ صفحه 24] آنها كه در راه هدف‌هاي بلند، هدف‌هايي بالاتر از آزادي و عدالت و رفاه، هدف‌هايي در سطح رشد و توحيد و از آزادي آزاد شدن، آنها كه در راه اين هدف‌ها خود كار نمي‌كنند و پاها را نمي‌سازند، ناچار طعمه مي‌شوند. گفتم آنها كه نيازها را تامين نمي‌كنند مجبورند كه امتياز بدهند.اين رسول صلي الله عليه و آله و سلم بود كه سيزده سال كوشيد تا پاهاي بلند كه او را تا آن قله‌ها مي‌رسانند، فراهم كند.و اين علي عليه‌السلام بود كه بيست و پنج سال براي تهيه‌ي نفراتش كوشيد تا اين كه از دل دشمنش فرزندها بيرون آورد. از ابوبكر، محمد را و از سعد بن عباده قيس را.و اين هم رهبران ديگر بودند، مادام كه خود پاي خويشتن را نساختند، گام برنداشتند. اگر چه قرن‌ها بر آنها گذشت و آوار روزها و ماه‌ها و سال‌ها، بر سرشان ريخت كه اين آوار، سبك‌تر آز آوار انتحار است و اين راه، آسان‌تر از مرگ احمقانه است، كه مهم رسيده نيست، مهم در راه بودن و درست رفتن است.اين رهبران در اين سطح، هدفشان دنيا طلبي نبود، هدفشان خوب شدن مردم نبود، كه هدفشان ايجاد زمينه براي انتخاب انسان بود تا اگر بخواهند خوبي را انتخاب كنند و خود به پا بايستند و با ميكروب‌ها و طاعون‌ها درگير شوند و آنها را كنار بريزند.و همين تغيير و همين تفاوت در هدف بود كه آنها را از ضعف اعصاب و سل سينه و زخم معده نجات داد و راهشان را به نور بست. آن كس كه مي‌خواهد مردم خوب بشوند و مي‌سوزد و خوبي را نمي‌بيند، خواه و ناخواه، تمام مي‌شود. اما آن كس كه مي‌خواهد زمينه‌ها را فراهم كند و براي آنها كه مي‌خواهند راهي بگذارد و تضادي را به وجود بياورد، اين چنين روحيه‌اي هميشه موفق است و همراه با مقصود.آن هدفي كه بزرگ‌تر است، نيروها و نفرات ساخته شده‌تري مي‌خواهد و [ صفحه 25] به پاي خويش نيازمندتر است، كه با پاي بيگانه نمي‌توان راه رفت و با چراغ آنها نمي‌توان به مقصد رسيد، كه چراغ آنها، راه خودشان را روشن مي‌كند و در نتيجه آنها كه در هدف و در راه و در روشن ساختن افراد، با آنها تفاوت دارند، نمي‌توانند از آنها بهره بگيرند كه بهره‌ي آنها خواهند گرديد.براي اين هدف‌هاي بزرگ، رهبر بايد انگيزه‌هاي بزرگ را به وجود بياورد و مانع‌هايي را كه در روحيه‌ي سربازانش خانه گرفته‌اند بيرون بريزد، كه اين مانع‌ها سخت مزاحم هستند و جاي پاي مزاحم‌هاي خارجي هم مي‌گردند و دستاويزي براي آنها هم خواهند شد. [ صفحه 27]

مانع‌ها

اين مانع‌ها، مانع‌هاي بزرگي هستند، عشق به زندگي، عشق به دنيا و جلوه‌ها، ضعف‌ها، ترس‌ها، گرفتاري‌ها و مشكلات، منفعت طلبي‌ها و حيرت‌ها... اينها، روحيه‌هاي بزرگ و آماده را درهم مي‌شكنند. مخصوصا آن جا كه رهبر مي‌خواهد افرادش با تفهيم و انتخاب شروع كنند، نه با تلقين و انضباط و سختگيري. و اين است كه بايد به جاي كوچك كردن مشكلات، دل آنها را بزرگ كند و به جاي تضعيف كردن و كم شمردن دشمن، اينها را زياد بنمايد. تا دشمن با تمام قدرت‌هايش چشم آنها را نگيرد و دلشان را نلرزاند.1. انسان بيش از هر چيز، خودش را مي‌خواهد. تا عشق بزرگتري در او ننشيند، تا نزديك‌تر از خودش را نبيند، نمي‌تواند از خودش بگذرد و جانش را بدهد.البته مي‌توان با تلقين‌ها و شعارها، افرادي را تحريك كرد و به راه انداخت و به پيشباز مرگ فرستاد، حتي سربازان آلمان نازي، با كمربند باروت روي ريل‌هاي قطار دشمن مي‌خوابيدند و واگون‌هاي تسليحات او را به هوا مي‌فرستادند. اينها سربازاني بودند كه نه به خاطر آزادي و عدالت، بلكه به خاطر تبليغات نژاد پرستي و شعارهاي گرم، به جوش آمده بودند و جان خود را به روي دست گرفته بودند.آنها كه نمي‌خواهند از ديگران پل بسازند، بلكه مي‌خواهند هر كس با [ صفحه 28] مرگش براي خودش نردباني بسازد و از مرگش بهره‌اي بردارد و در مرگش ادامه بيابد، اينها بايد با شناخت‌ها و عشق‌هاي بزرگ‌تري افراد خود را همراه كنند و با اين ديد آنها را بسازند. در اين سطح آنها كه مي‌بينند در اين چند ساله پالايشگاه كثافت بوده‌اند و آخر سر هم طعمه‌ي خاك، به خود مي‌آيند كه از خود بهره بگيرند و خويشتن را در راهي بگذارند كه مرگش زندگي است و فنايش بقا، و نيستي‌اش، آغاز هستي‌ها...الف: اينها با انتخابشان ادامه مي‌يابند و اين است كه مرگي ندارند. كساني كه مرده‌ها را انتخاب كرده‌اند، مرده‌اند هر چند كه نفس بكشند، و آنها كه زنده‌ي حي قيوم را خواسته‌اند، زنده‌اند و حيات دارند گر چه نفسي نداشته باشند [24] .ب: اينها با جان خويش تجارت مي‌كنند و اين گونه كم‌هاي محدود به هفتاد ساله را زياد مي‌نمايند و بارور مي‌سازند [25] .ج: اينها مي‌بينند اگر مرگ را انتخاب نكنند، مرگ انتخابشان مي‌كند و اين است كه بازيچه‌ي مرگ نمي‌شوند و از مرگ بازيچه مي‌سازند. و از مرگ نردباني براي عروج، عروجي تا اوج‌ها [26] .2. آنها كه از خويش گذشتند، ديگر دنيا و جلوه‌هايش، جلوگيرشان نيست. اين دل‌هايي كه درياها در ميانش قطره‌اي است، اسير اين قطره‌ها و اين سراب‌ها نخواهد گشت.الف: اينها خود را شناخته‌اند و عظمتشان اسير حقارت‌ها نيست.ب: اينها وسعت هستي را ديده‌اند و دنيا را از بالا نگاه كرده‌اند و اين است [ صفحه 29] كه دنيا هم برايشان يك توپ است [27] كه بچه‌هاي بزرگ‌تر مشغولش هستند و توپ بازي در فضا را شروع كرده‌اند و اسيرش شده‌اند. به جاي اين كه حاكم بر آن باشند، محكومش شده‌اند و بازيچه‌ي بي‌قرارش.ج: اينها عشق بزرگتري دارند و اين است كه از دنيا نمي‌گذرند، كه با دنيا تجارت مي‌كنند. نمي‌گويند دنيا بد است، كه دنيا برايشان كم است، نياز عظيم آنها را برآورده نمي‌كند و اين است كه مي‌خواهند زيادش كنند، از آن بهره بستانند [28] .اينها با اين تجارت از دنياي به سختي پيچيده، دنياي راحتي مي‌سازند. و با اين گذشت و بهره برداري، به نشاطها و لذت‌هايي هم دست مي‌يابند.3. ترس نتيجه‌ي عشق و وابستگي است. آنها كه به عشق بزرگ‌تر رسيده‌اند و از عشق‌هاي كوچك آزاد شده‌اند فقط ترسشان از اوست. ترسشان از جدايي اوست. از چيز ديگر نمي‌ترسند، كه به چيزي ديگر دل نبسته‌اند [29] .قدرت‌ها با تمام عظمتشان از اين روح‌هاي عظيم چه مي‌توانند بگيرند و به اينها چه مي‌توانند بدهند. و با اينها چه مي‌توانند بكنند؟. اينها كه مرگ برايشان ابتداست و به گفته‌ي جادوگران فرعون، مرگ برايشان انقلاب [30] است، ديگر از چه چيز وحشت خواهند داشت و از چه چيز خواهند ترسيد؟ [ صفحه 30] بگذر از اين كه ترس براي اينها ايجاد قدرت مي‌كند، آنها كه از چيزي مي‌ترسند، در برابرش مسلح مي‌شوند و براي درگيري با آن آماده مي‌گردند.4. ما هنگامي كه مي‌خواهيم با پاي خودمان اين همه راه برويم و با دست ضعيف خودمان مي‌خواهيم سنگ‌هاي بزرگ را برداريم، ناچار عقب مي‌نشينيم و كنار مي‌رويم و اگر جلو هم بتازيم، ضربه مي‌خوريم و خرد مي‌شويم، اما هنگامي كه با دست حق و با نصر او و با فتح او همراهيم ديگر ضعفي نيست.هنگامي كه ما در راه هستيم، ناچار از تمام هستي مدد مي‌گيريم و تمام هستي كمك ماست. هيچ گاه ميان انسان و طبيعت و الله، مرز بسته نمي‌شود. هنگامي كه انسان در راه بود، از تمام اينها مدد مي‌گيرد. و اين است كه نيرومند مي‌شود و ضعفي نمي‌بيند. با اين توضيح ديگر معجزه‌ها و كمك‌هاي الهي مسئله‌اي نيست، كه انسان، در راه از تمام بهره‌ها استفاده مي‌كند.آنها كه با قانون‌هاي حاكم بر هستي هماهنگ‌اند، از تمام آنها بهره برمي‌دارند، و معجزه‌ها به راحتي توضيح مي‌يابند. تمام طبيعت معجزه‌اي است كه با آن مأنوس شده‌ايم و تمام معجزه‌ها طبيعت‌هايي هستند كه با آن انس نداشتيم.معجزه، طبيعت نامأنوس است و طبيعت معجزه‌ي مأنوس.5. هر كس در هر راهي با مشكلاتي رو به روست. مگر خوردن و خوابيدن، خود مشكلاتي ندارند؟ اكنون كه در هر راه، رنجي هست، بگذار رنجي را بپذيريم كه سودي داشته باشد و بهره‌اي بياورد.براي آنها كه در بن‌بست نيستند، فشارها و سختي‌ها، سرعت مي‌آفريند. براي آنها كه آماده‌ي ورزشند، فشارها و وزنه‌ها ورزيدگي مي‌آورد و قدرت مي‌سازد و اين است كه رنجي نيست و صدمه‌اي نيست. در دنباله گيري اينها نبايد سستي بورزيد. اگر شما رنجي مي‌بينيد آنها هم همانند شما رنج [ صفحه 31] مي‌بينند، اما شما از حق اميدي داريد كه آنها ندارند [31] .آنها رنج دارند و اميد ندارند. شما اميدي داريد و رنجتان مباد.6. آنها كه منفعت‌ها را مي‌خواهند و جايگاهش را نمي‌دانند، به حيرت مي‌افتند و عقب مي‌ايستند. اگر بهره‌اي بود، مي‌سوزند و اگر صدمه‌اي بود، زبان به شماتت مي‌گشايند. [32] هنگامي كه بهره‌ها مشخص شدند و راه‌ها به مقصد رسيدند. و سود و زيان، سود بود و ضرري نبود.... برد و باخت، برد بود، باختي نبود، ديگر منافق منفعت طلب هم كه باشي به حيرت نمي‌افتي و راه را مي‌شناسي.اينها مانع‌هايي بودند كه فرا راه مجاهد مي‌ايستادند و او را به خود مي‌گرفتند و دستاويزي براي مانع‌هاي بيرون و مزاحم‌هاي شيطان مي‌شدند.و اين است كه بايد رهبر با آگاهي درمانشان كند. و فقط به تلقين‌ها و شعارها تكيه ندهد، كه تلقين‌ها، مسخ شخصيت انسان و نفي انتخاب او هستند. [ صفحه 35]

پيكار حسين

اشاره

اي ماه،اي ماه بي‌شكيب،امشب بيا تا من و تو، گفت و گو كنيم.ده روز پيش، ديدم از آن گوشه سر زدي.آن روز،در انتهاي غروب، زار و ناتوان،از رنگ سرخ شفق، شرمگين شدي.ده شب گذشته از آن روز،اما هنوز مضطرب و سرشكسته‌اي.آن روز، خون شفق، پيغام مرگ داشت.اين اضطراب تو، آيا پيغام ديگري است؟اي ماه،گويا از انتهاي چشم سياهت، اشك سفيد مي‌جوشد.اي ماه، با من سخن بگو.آيا، اين اشك هم پيغام ديگري است؟ [ صفحه 36] با من بگو از آنچه در آن روز ديده‌اي.روزي كه دست شفق بر تو خون كشيد.روزي كه پشت تو هم چون كمان خميد.روزي كه از سياهي چشم بزرگ تو، يك قطره اشك ريخت.اي ماه،اي ماه بي‌شكيب،گر چه زبان تو در انتهاي حنجره است، تاب خورده است.ليكن پيداست در عمق چشم تو، سري نهفته است.من، در ميان مردمك چشم تار تو،مي‌بينم آن چه را كه زبان تو، لال از اوست.من از نگاه خسته‌ي تو، مي‌خوانم آن سر نهفته را.گر چه نگاه چشم تو، تار و شكسته است.اي ماه،از نگاه تو پيداست.خون عبيط.با نعش‌هاي شهادت.با خيمه‌هاي به آتش كشيده‌ي مبهوت.اي ماه،در نگاه تو پيداست،اندوه مبهم آوارگان مرگ،با غربت مسلم آن كاروان خون، [ صفحه 37] در وسعت مكدر آن دشت سوگوار.اي ماه،در نگاه تو پيداست،اشك فرات،و چشمهاي پر از حرف!با نيزه‌هاي پر از بار.اي ماه،اينها در انتهاي چشم تو پيداست.بيخود نكوش تا پلك‌هاي سنگي خود رابر روي چشم‌هات بغلطاني.من، در ميان مردمك چشم تار تو،مي‌بينم آن چه زبان تو، لال از اوست.من در ميان آينه‌ي چشم‌هاي تو، مي‌خوانم.راز شفقراز اضطرابراز يك قطره اشك را...محرم 93 [ صفحه 39]

تصوير

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه