ارزیابی حرکت امام حسین (ع) صفحه 2

صفحه 2

شهادت امام پایه‌های دولت بنی‌امیه را سست و ناپایدار کرد و سپس اساسش را از بین برد و امام حسین جاودانه ماند زیرا برای حق زیست و با حق بود و در راه حق به شهادت رسید.

رد انگیزه سیاسی، غیبی، قبیله‌ای و شخصی‌

حرکت امام حسین از مکه به عراق، حرکتی است که به آسانی نمی‌توان با معیارهای حوادث عادی، آن را ارزیابی کرد و نسبت به آن حکم نمود، زیرا از نادرترین جنبش‌های دینی یا فراخوان سیاسی تاریخ است که هر روز تکرار نمی‌شود، و هر کس نمی‌تواند بدان قیام کند، و اگر رهبر نهضت راه درست را پیمود، به اتفاق نظر فقط به یک علت باشد یا اگر بپذیریم به راه اشتباه رفته است، همگان به یک دلیل معتقد باشند. گاه پیمودن درست‌ترین یا نادرست‌ترین راه برای جنبش، بسته به فرقی کوچک است که به هدف دست یابد یا نه. لذا مستعدّ است که به نقیض خود بیانجامد. جنبشی چنین، گونه‌ای از ماجراجویی ماجراجویان سیاست یا قرارهای گفتگوگران تجارت یا ابزاری برای دست‌یابی به دنیا نیست که به حکم دین تن دهد یا دنیا تن به حکم و خواسته آن دهد، بلکه وسیله‌ای برای معتقد ساختن خود و دنیا به یک دیدگاه میان دیدگاهها است. دیدگاهی که رهبر نهضت به آن ایمان دارد و می‌داند آن مردمان آن راه را باور ندارند. اما به هر رو او به قیام و عمل خود ایمان دارد، چه مردم بپذیرند، چه نپذیرند. برای او کشته شدن در راه هدف با مردن طبیعی برابر است و چه بسا به کشته شدن رغبت بیشتر داشته باشد. بنابر این قضاوت در باره درست یا نادرست بودن نهضت حسینی نمی‌تواند توسط مزدوران چاپلوسی انجام شود که از شمشیر حکومت می‌هراسند و در پی عطا و بخشش آن هستند، چنان که دیگر مزد بگیران که از چیزهای دیگر جز تیغه حکومت می‌ترسند یا برخوردار از پاداش و بخشش غیر درباری‌اند، حق قضاوت و داوری ندارند. داوری در باره درستی یا نادرستی قیام حسینی، بسته به دو امر است که با اوضاع مختلف زمان و حکومت‌داران دگرگون نمی‌شود. این دو امر، یکی انگیزه‌های درونی است که بسته به طبیعت ثابت آدمی است، دوم: دستاوردهای قابل مشاهده است که همگان آن را می‌پذیرند. اگر جنبش حسینی بر ضد یزید را با این دو معیار بسنجیم، خواهیم گفت او به راه درست رفته است. این انگیزه‌هایی است که امام را به کاری وا داشت که انجام داد. دیگران نیز اگر این انگیزه‌ها را داشتند، جز به راه امام نمی‌رفتند. برای آدمی‌زاده هزاران بار بهتر است که کرداری مانند حسین داشته باشد که یزید بن معاویه را به خشم آورد، تا این که بر خُلق و خویی باشد که موجب خشنودی یزید شود. نخستین مطلبی که شایسته است برای درک انگیزه‌های درونی امام در آن وضع محنت‌بار و دردناک بدانیم، این است که بیعت با یزید نمی‌توانست پا بر جا بماند یا ادامه یابد، زیرا هر حاکم و خلیفه‌ای می‌باید خردمند باشد و خُلق و خویی درست داشته، از سلامت تدبیر برخوردار باشد، که یزید چنین نبود. وی آنچه را که هر دولتی به شدت بدان نیازمند بود، به شوخی می‌گرفت، و امیدی به صلاح و اصلاح وی نبود. گزینش وی برای ولایت‌عهدی، معامله‌ای آشکار بود که هر کس بدان راضی شده، بها و پاداش موافقت و همراهی خود را گرفته و هر که به یاری یزید برخاسته یا کارگزار و مزد بگیر او شده، آشکارا مال و منال ستانده بود. بسیار شگفت خواهد بود از حسین بن علی بخواهند با چنین کسی بیعت کند و نزد مسلمانان درستکارش بخواند. حسین [(ع)] یا می‌بایست بیعت و یاری یزید را بپذیرد یا خروج و قیام کند، زیرانمی‌گذاشتند خود را کنار بکشد، چه به سودش باشد و چه بر ضررش. برخی مورخان شرق شناس و شرقیان کج فهم، حقیقت فوق را فراموش می‌کنند و به هنگام ارزیابی‌نهضت حسینی، بهای لازم را به وضعی که امام با آن رو در رو بود نمی‌دهند! شایسته بود اینان به یاد می‌داشتند مسئله عقیده دینی از نظر حسین [(ع)]، شوخی یا معامله بردار نیست. او مردی بود که به شدت به احکام اسلام ایمان داشت و باور بسیار داشت که اجرا نکردن حدود دینی، بزرگ‌ترین بلا برای دین و دینداران و برای همه امت عربی در حال و آینده است. امام مسلمان و زاده محمد [(ص)] بود و اگر اسلام کسی هدایت درونی باشد، هدایت حسین، درونی و به سبب آن بود که از خاندانی والا می‌باشد.

دستاوردهای حرکت‌

در مورد دستاوردهای جنبش - اگر نگاهی فراگیر بدان بیفکنیم - خواهیم فهمید بیش از نتایج و ثمره‌های بیعت است. امام در همان سال که قیام کرد، کشته شد و یزید در کمتر از چهار سال بعد مُرد. شش سال از قتل امام نگذشته بود که قاتلان کربلا به سزای عمل خود رسیدند و دولت بنی‌امیه پس از این حتی به اندازه عمر یک انسان پایدار نماند و بیش از شصت و اندی سال نپایید. قتل حسین، درد کُشنده‌ای بود که بر پیکره دولت اموی نشست تا آن را از پا در آورد و پیام حسینی، ندا و نوای هر دولتی شد که به دلها و جسم‌ها راه داشت. فشرده سخن آن که: خروج حسین، از حجاز به عراق جنبش توانمندی بود و انگیزه‌هایی داشت (که هر کس را به قیام وا می‌داشت) اما به آسانی نمی‌توان این انگیزه‌ها را نگاشت یا آن‌ها را بر شمرد. این جنبش به نتایج تأثیرگذار خود رسید، زیرا نهضتی فراتر از افراد است و نسل‌ها را فرا خواهد گرفت. شهید چه کسی است جز انسانی که می‌خواهد خلق و خوی زشت روزگار را دگرگون کند و گواه وجود خیر در طبیعت انسانی است، در وقتی که خیر و خوبی، نایافت‌ترین چیز در دنیاست؟! امام (ع) در زمانی در پی خلافت راشدین [!] بود که دیگر نام و نشانی از خلافت راشدین نمانده بود. درگیری میان حسین [(ع)] و یزید، نخستین تجربه از نوع خود، پس از زمان پیامبر و خلفای بعد از وی است. که حسین در این نبرد، جان خود را نثار کرد، چون شهادت، از جان گذشتگی است، با هدف دست یابی بر آنچه از زندگی پایدارتر است. وی پدر شهیدان و سرچشمه شهادت است که هنوز می‌جوشد و در تاریخ بشر، کسی با او برابری نخواهد کرد.

انگیزه عقیدتی‌

بی‌تردید قیام حسین با عقیده بیشتر پیوند دارد تا با سیاست و جنگ، زیرا پس از آن که در زمان خلافت معاویه، ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها مسخ و دگرگون شد، امام در پی آن بود که بسیاری از مسائل عقیدتی را اصلاح کند. معاویه سلطنت خود را فقط با زور و قدرت حفظ و پشتیبانی نمی‌کرد؛ وی از ایدئولوژی مدد می‌گرفت که در عمق عقیده مسلمانان ریشه کرده بود. معاویه به مردم می‌گفت: او و علی [(ع)] در این که چه کسی شایسته خلافت است، داوری را به خدا واگذار کردند و خدا به نفع او و بر ضد علی [(ع)] رأی داد! [3] چنان که وقتی می‌خواست برای فرزندش یزید از مردم حجاز بیعت بستاند، اعلان کرد: انتخاب وی برای خلافت، قضا و قدر بوده، مردم در انتخاب رهبران و حاکمان خود، اختیاری ندارند. اندک اندک ذهن مسلمانان بدین سو می‌رفت که هر چه خلیفه دستور دهد، حتی اگر بر خلافت طاعت الهی باشد، قضای خداست که برای بندگان نوشته و خواسته است!

قیام دینی‌

ماربین، شرق شناس آلمانی، قیام حسین را فقط جنگی [میان دو قبیله بنی‌هاشم و بنی‌امیه نمی‌داند، به رغم آن که برخی شرق شناسان در این باره حکم و قضاوتی سطحی‌کرده‌اند؛ وی معتقد است: امام از آغاز تدبیر داشت و هنگام ثمربخشی قیام را می‌دانست. بنابر این جنبش حسین بر ضد یزید، تصمیم راسخ انسانی دریادل بود که بر وی مشکل بود تن به سازش دهد. چنان که به دنبال پیروزی عاجل و کوتاه مدت نبود. وی با اهل و عیالش قیام کرد تا پس از مرگش به پیروزی پایدار و دراز مدت دست یابد و ارزش‌هایی را زنده کند که جز با قیام و شهادت احیا نمی‌شدند. گویا [4] حسین جز قیام، راهی برای خود نمی‌دید و به توصیه و صلاحدید دیگران بی‌اعتنا بود. او به یمن نرفت تا جنگ به درازا نکشد و خون‌ریزی نشود، مبادا وی را به فتنه‌انگیزی و شکستن طاعت [و وحدت متهم کنند، در نتیجه درستی حرکت و اقدامش مخدوش گردد، چنان که با یاران حجازی‌اش، در آن جا قیام نکرد، مبادا آنان که مشروعیت قیامش را [به دلیل هتک حرمت حرم نمی‌پذیرفتند، با وی به نبرد برخیزند، در نتیجه امام به هدفش نرسد.

به همراه بردن زن و فرزند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه