اصلاح سوگواری صفحه 1

صفحه 1

مقدمه

این مقاله از منتهی الآمال؛ شیخ عبّاس قمی، تحقیق ناصر باقری بیدهندی. چاپ اوّل: قم، انتشارات دلیل ما، 1379، گرفته شده است.مخفی نماند که آنچه متعارف است بحمد اللَّه در بلاد شیعه از اقامه تعزیه و ماتم جناب سیدالشهداء - علیه آلاف التحیه و الثناء - و اجتماع در مجالس و نشر اَعلام و نصب خیام و تعطیل اسواق در روز عاشورا و راه افتادن دسته و نوحه گری کردن و مرثیه خواندن و بکاء و ابکاء و غیر اینها از آنچه در شرع مطهر نهی از آن نشده و محذوری ندارد، از عبادات مشروعه و راحجه است و برای آن ثواب های جلیله و اجرهای جمیله است.این مطلب از غایت وضوح محتاج به دلیل نیست، و بر متتبع خبیر و ناقد بصیر مکشوف است که اخبار متواتره وارد شده بر استحباب بکاء بر آن حضرت و تذکر مصائب او و ابکاء یعنی گریانیدن و تباکی [1] یعنی گریه بر خود بستن و به صورت و هیئت باکی درآمدن، نه آنکه مراد ریای در گریه باشد؛ چه بکاء بر حضرت سیدالشهداءعلیه السلام عبادت است و ریاء در عبادات مثل قیاس در ادله و رباء در معامله جایز نیست. و همچنین اخبار کثیره وارد شده در احیاء امر ائمّه و فضل مجالسی که احیای امر ایشان می شود و آنکه ائمّه علیهم السلام این نحو مجالس را دوست می دارند و ملائکه در آن مجالس حاضر می شوند.همچنین در اخبار متعدده وارده شده که جزع در همه چیز مکروه است مگر جزع

بر سیدالشهداءعلیه السلام. [2] .و در اخبار کثیره وارد شده که ایام عاشورا ایام مصیبت و حزن اهل بیت است.و هم روایت شده که به حزن ما محزون شوند و به سرور ما مسرور، و اخبار بی شمار وارد شده که ائمّه علیهم السلام شعراء را امر می کردند به خواندن مراثی و گوش می کردند و می گریستند و ایشان را جایزه می دادند و فضیلت این کار را بیان می فرمودند.و در کافی و تهذیب از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود پدرم ابوجعفرعلیه السلام فرمود وقف کن برای من کذا و کذا از برای زنانی که بر من ندبه کنند در منی ایام منی. [3] .هم در تهذیب مروی است که خالد بن سدیر از حضرت صادق علیه السلام سؤال کرد که چگونه است آدمی بر پدر یا مادر یا برادر یا قریبی دیگر شق ثوب کند؟ فرمود: باکی نیست در شق جیوب به درستی که موسی بن عمران بر برادرش شق ثوب کرد. و در ذیل حدیث می فرمود: «وَ لَقَدْ شَقَقْنَ الْجُیُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الفاطِمیّاتُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیّ علیه السلام وَ عَلی مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُّ الْجُیُوبُ». [4] .و در چند روایت وارد شده که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام یک زن از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و سرمه نکشید و شانه نزد و در خانه های ایشان دود از مطبخ بلند نشد تا پنج سال که عبیداللَّه بن زیاد لعین کشته شد و سر نحس او را مختار برای ایشان روانه کرد. [5] .ابن اثیر و بسیاری از علمای عامه و اهل سیر نقل کرده اند که چون رسول خداصلی الله علیه وآله از غزوه احد مراجعت

کرد به مدینه صدای نوحه زنان انصار را بر کشتگان شنید، فرمود: لکِنَّ حَمْزَهَ لابَواکِیَ لَهُ، یعنی کشتگان انصار گریه کننده دارند ولکن حمزه گریه کننده ندارد، انصار چون این شنیدند و دانستند که رسول خدا - صلی اللَّه علیه وآله - دوست دارد گریستن بر عموی بزرگوارش را، امر کردند زنان را که بر حمزه ندبه کنند، پیش از ندبه کردن بر کشتگان خود. [6] .واقدی گفته که این عادتی شد بر اهل مدینه که در هر مصیبت ابتدا می کنند به گریه بر حمزه تاکنون. [7] .و معلوم است محبت رسول صلی الله علیه وآله با حمزه بیش از محبت با سیدالشهداءعلیه السلام نبوده و اگر گریه بر او مأمور به باشد، البته، بلکه به طریق اولی گریه به حضرت حسین علیه السلام مامور به است و هر گاه سیرت اهل مدینه طیبه بر آن قرار گرفت که در هر مصیبتی اول بر حضرت حمزه ندبه و گریه کنند به جهت مواسات با حضرت رسول - صلی اللَّه علیه وآله - و ادای حق کلمه آن جناب که فرمود: لکِنَّ حَمْزَهَ لابَواکِیَ لَهُ با آنها سال های زیاد از شهادت حمزه گذشته و احدی هم انکار بر اهل مدینه بر این عادت و سیرت نکرده اولی آنست که مخالفین به علاوه آنکه شیعیان را در عزاداری و سوگواری بر حضرت سیدالشهداءعلیه السلام ملامت نکنند ایشان نیز اقامه ماتم نموده و در حزن اهل بیت علیهم السلام با ایشان مواسات و شرکت کنند.فَیا لَلَّهِ لِقَلْبٍ لا یَتَصَدَّعُ لِتِذْکار تِلْکَ الأُْمُورِ، وَ یا عَجّبًا مِنْ غَفْلَهِ أَهْلِ الْدُّهُورٍ، وَ ما عُذْرُ اَهْلِ الإسْلامِ وَ الإِْیمانِ فی اِضاعَهِ اَقْسامِ الأَْحْزانِ؟ اَلَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ مُحَمّداًصلی

الله علیه وآله مُوْتُورٌ وَجیعٌ وَ حَبیبُهُ مَقْهُورٌ صَریعٌ؟ وَقَدْ اَصْبَحَ لَحْمُهُ علیه السلام مُجَرَّداً عَلَی الرِّمالِ، وَ دَمُهُ الشَّریفُ مَسْفُوکًا بِسُیُوفِ اَهْلِ الضَّلالِ، فَیالَیْتَ لِفاطِمَهَ وَ اَبیها عَیْنًا تَنْظُرُ اِلی بَناتِها وَ بَنِیها وَ هُمْ ما بَیْنَ مَسْلُوبٍ وَ جَریحٍ وَ مَسْجُونٍ وَ ذَبیحٍ.وَ اَمّا ما جاءَ فِی الصَّحیحَیْنِ مِنْ اَنَّ الْمِیِتَ یُعَذَّبُ بِبُکاءِ اَهْلِهِ عَلَیْهِ، وَ فی رِوایَهٍ بِبُکاءِ الْحَیّ، وَ فی رِوایهٍ یُعَذَّبُ فِی قَبْرِهِ بِما یُناحُ عَلَیْهِ، فَاِنَّهُ خَطَأٌ مِنَ الرّوای بِحُکْمِ الْعَقْلِ وَ النَّقْلِ.فَعَنِ الفاضِلِ النَّوَوِی [8] قالَ: هذِهِ الرِّوایاتُ کُلُّها مِنْ رِوایَهِ عُمَرَ بْنِ الخَطّاب وَ ابْنِهِ عَبْدِاللَّهِ، قال: وَ اَنْکَرَ عایِشَهُ عَلَیْهما وَ نَسَبَتْهُما اِلَی النِّسْیانِ وَ الإِْشْتِباهِ، وَ احْتَجَّتْ بِقَوْلِهِ تَعالی: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی» [9] انتهی.قالَ صاحِبُ الْمَجالس الفاخِرَه: وَ اَنْکَرَ هذِهِ الرِّوایاتِ اَیْضاً عَبْدُاللَّهِ بْنِ عَبّاس، وَ احْتَجَّ عَلی خَطَأِ راویها، وَ التَّفْصیل فِی الصَّحیحَیْن و شُرُوحِهِما. وَ ما زالَتْ عایِشَهُ وَ عُمَرُ فِی هذِهِ الْمَسْألَهِ عَلی طَرَفَیْ نَقیضٍ حَتّی اَخْرَجَ الطَّبَرِی فی حوادثِ سنهِ 13 مِنْ تاریخِهِ بِالاِسْنادِ اِلی سَعیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ قالَ: لَمَّا تُوُفّیَ اَبُوبَکْر اَقامَتْ عَلَیْهِ عائِشَهُ النُّوَّحَ (ای النائحات) فَاَقْبَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ حَتّی قامَ بِبابِها فَنَهًاهُنَّ عَنِ الْبُکاءِ عَلی اَبِی بَکْرٍ فَأَبَیْنَ اَنْ یَنْتَهینَ، فَقالَ عُمَرُ لِهِشامِ بْنِ الْوَلیدِ: اُدْخُلْ فَاَخْرِجْ اِلَیَّ ابْنَهَ اَبی قُحافَهُ فقالَتْ عائِشَهُ لِهِشامٍ - حینَ سَمِعَتْ ذلِکَ مِنْ عُمَرَ -: اِنّی اُحرِّجُ عَلَیْکَ بَیْتِی، فقالَ عُمَرُ لِهِشامٍ: اُدْخُلْ فَقَدْ اَذِنْتُ لَکَ.فَدَخَلَ هِشامُ فَاَخْرَجَ أُمَّ فَرْوُهِ اُخْتِ اَبی بَکْرٍ إِلی عُمَرَ فَعَلاها بِالدِّرَّهِ فَضَرَبَها ضَرَباتٍ، فَتَفَرَّقَ النُّوَّحُ حَینَ سَمِعُوا ذلِکَ.قُلْتُ: کَأَنَّهُ لَمْ یَعْلَمْ تَقْریرَ النَّبِیّ صلی الله علیه وآله نِساءَ الاَْنصْارِ عَلَی الْبُکاءِ عَلَی مُوْتاهُنَّ، وَلَمْ یَبْلُغْهُ

قَوْلُهُ صلی الله علیه وآله: «لکِنَّ حَمْزَهَ لابَواکِیَ لَهُ» وَقُوْلُهُ: «عَلی مِثْلِ جَعْفَرِ فَلْتَبْکِ الْبواکِی»، وَ لَعَلَّهُ نَسِیَ نَهْیَ النَّبِیّ صلی الله علیه وآله اِیّاهُ عَنْ ضَرْبِ البَواکِی فِی یَوْمِ وَفاتِ رُقَیَّهَ. وَ فِی مَقامَیْنِ آخِرَیْنِ نَتْلُوا خَبَرَهُما عَلَیْکَ.اَخْرَجَ الإِمامُ اَحْمَدَ مِنْ مُسْنَدِهِ مِنْ جُمْلَهِ حَدیثٍ ذُکِرَ فیهِ مَوْتُ رُقَیَّهَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ بُکاءُ النِّساءِ عَلَیْها قالَ: فَجَعَلَ عُمَرُ یَضْرِبُهُنَ بِسَوْطِهِ فقالَ النَّبِیّ صلی الله علیه وآله: «دَعْهُنَّ یَبْکِینَ». ثُمَّ قالَ: مَهْما یَکُنْ مِنَ الْقَلْبِ وَ الْعَیْنِ فَمِنَ اللَّهِ الرَّحْمَهُ» وَقَعَدَ عَلی شَفیرِ الْقَبْرِ وَ فاطِمَهُعلیها السلام اِلی جَنْبِهِ تَبْکی، قالَ: فَجَعَلَ النَّبِیّ صلی الله علیه وآله یَمْسَحُ عَیْنَ فاطِمَهَ بِثَوْبِهِ رَحْمَهً لَها.وَ اَخْرَجَ اَیضاً حَدِیثًا فیهِ أَنَّهُ مَرَّ عَلی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله جَنازَهٌ مَعَها بَواکی، فَنَهَرَهُنَّ عُمَرُ، فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله «دَعْهُنَّ فَإِنَّ النَّفْسَ مُصابَهٌ وَالْعَیْنَ دامِعِهٌ» اِلی غَیْرِ ذلِکَ. [10] .[پناه به خدا از قلبی که از یادآوری این امور تأثیر نمی پذیرد! شگفتا از غفلت مردمان این روزگار!اهل اسلام و ایمان از نادیده انگاشتن اقسام حزن و غمی که بر اهل بیت وارد آمده چه عذری دارند؟ آیا ندانسته اند که آل پیامبرصلی الله علیه وآله دردناکانه خونشان ریخته شد و حسین او مغلوب بر زمین افتاد و بدنش برهنه بر روی شن ها قرار گرفت و خون شریفش با شمشیرهای گمراهان ریخته شد؟!ای کاش فاطمه و پدرش به پسران و دختران خود که گرفتار و مجروح و زندانی و مقتول شدند می نگریستند!و امّا اینکه در صحیح مسلم و بخاری نقل شده که «میّت با گریه اهل بیتش یا گریه زنده ها بر او معذّب می شود» یا «در قبرش به خاطر

گریه های بر او عذاب می بیند» چنین پنداری به حکم عقل و نقل خطاست.فاضل نووی در شرح بخاری می نویسد: همه این روایات از عمر و فرزندش عبداللَّه نقل شده است در حالی که عایشه آنها را نپذیرفته و آن دو را به فراموشی و اشتباه در فهم حدیث متّهم نموده و با آیه «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی» [11] با آنها به احتجاج و استدلال برخاسته است.صاحب کتاب المجالس الفاخره گفته است: عبداللَّه بن عبّاس نیز این گونه روایات را نپذیرفته و راوی آن را متّهم به خطای در فهم حدیث نموده که تفصیل آن در شروح صحیحین آمده است. آری، عایشه و عمر در این مسئله همیشه با هم نزاع داشتند. حتی طبری در تاریخش در حوادث سال 13 هجری قمری از سعید بن مسیّب نقل می کند که: آنگاه که ابوبکر درگذشت، عایشه، زنانی را به گریستن بر او واداشت. عمر بن خطاب به درِ خانه عایشه آمد و آنها را از گریستن بر ابوبکر نهی کرد و از آنان خواست که از گریه دست بکشند، سپس عمر به هشام بن ولید گفت: داخل خانه شو و دختر ابوبکر را پیش من بیاور! عایشه چون این سخن را از عمر شنید به هشام گفت: من اجازه نمی دهم که تو وارد خانه ام شوی و تو را از این کار منع می کنم، امّا عمر به هشام گفت: برو به داخل خانه که من به تو چنین کاری را اجازه داده ام!آنگاه هشام داخل خانه شد و امّ فروه دختر ابوبکر را به سوی عمر بیرون کشاند و با تازیانه ضرباتی بر او فرود آورد، و چون گریه کنندگان چنین

دیدند همگی پراکنده گشتند.مرحوم شیخ عبّاس قمی گوید: گویی عمر تقریر رسول خداصلی الله علیه وآله را مبنی بر تصدیق گریه زنان انصار بر مردگانشان نفهمیده و سخن آن حضرت که «حمزه گریه کننده ای ندارد» و یا سخن دیگرش «گریه کننده ها بر مثل جعفر باید گریه کنند» در نیافته، و شاید فراموش کرده بوده که رسول خداصلی الله علیه وآله او را از زدن گریه کنندگان در روز وفات رقیّه نهی کرده بود! و در این دو مقام خبرهای دیگری را نیز خواهیم آورد:1. امام احمد حنبل در مسندش داستان مرگ رقیّه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله و گریه زنان بر او را نقل کرده و گفته است:عمر با تازیانه اش آنها را می زد در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: بگذار که آنها گریه کنند، و سپس فرمود:هر چه از قلب و دیده باشد رحمت الهی است، و آنگاه بر کناره قبر نشست در حالی که فاطمه علیها السلام در کنارش گریه می کرد و پیامبرصلی الله علیه وآله از روی مهر به او اشک هایش را با دستمالش پاک می نمود.2. باز در مسندش نقل کرده که: گذر پیامبرصلی الله علیه وآله بر جنازه ای افتاد که عدّه ای بر آن می گریستند و عمر شدیداً آنها را از گریه نهی نمود. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: آنان را به حال خود واگذار، زیرا آدمی در معرض مصیبت است و چشم ها نیز اشک ریزانند. و باز هم روایاتی در این باره نقل گردیده است].بالجمله اخبار این باب بسیار است و این مختصر را گنجایش بیش از این نیست. پس شایسته است که شیعیان عموماً و ذاکرین خصوصاً ملتفت

شده در این سوگواری و عزاداری بر وجهی سلوک کنند که زبان نواصب دراز نشود و اقتصار بر واجبات و مستحبات کرده از استعمال محرمات از قبیل غناء که غالباً نوحه های لطمه خالی از آن نیست و از اکاذیب [11] مفتعله [12] و حکایات ضعیفه مظنونه الکذب که در جمله ای از کتب غیر معتبره بلکه نقل از کتبی که منصف آنها از متدینین اهل علم و حدیث نیست احتزار نمایند و شیطان را در این عبادت بزرگ که اعظم شعائر اللَّه است راه ندهند و از معاصی کثیره که روح عبادت را می برد بپرهیزند. خصوصاً ریا و کذب و غناء که در این عمل ساری و جاری است و کمتر کسی از او مصون است. و صواب چنان است که در این مقام چند خبری در بزرگی عقاب هر یک مذکور شود، شاید اگر کسی خدای نخواسته مبتلا باشد، مرتدع [13] شود.اما ریا: پس در کتاب و سنّت آیات و اخبار بسیار وارده شده بر مذمت و وعید بر آن، و در حدیثی نبوی - صلی اللَّه علیه وآله - است که ادنی ریا شرک است. و نیز از آن حضرت مروی است که آتش و اهل آتش صیحه و فغان می کشند از اهل ریا، عرضه داشتند: یا رسول اللَّه آتش نیز به فغان می آید، فرمود: بلی از حرارت آتشی که ریاکاران به آن معذب باشند. و نیز فرمود که: ریاکار را روز قیامت به چهار نام ندا کنند، می گویند: ای کافر، ای فاجر، ای غادر، ای خاسر، گمراه شد کوشش تو و باطل شد اجر تو و نصیبی نیست ترا، بطلب مزد خود را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه