و دیگران را می فروزد و داخل شود در زمره غاوین در کریمه: «فَکُبْکِبُواْ فِیهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ» [85] و مشمول آیه شریفه: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنم-بِ اللَّهِ» [86] و آیه مبارکه: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ» [87] و کریمه: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» [88] و غیرها می باشد.و لقد اجاد الحافظ الشیرازی:واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنندمشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنندگوئیا باور نمی دارند روز داوری کاین همه قلب [89] و دغل در کار داور می کنند [90] .قال اللَّه تعالی: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَلاً، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا». [91] [بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم خبر بدهم؟ آنان که کوشش هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می برند که نیکوکارند.]این مطالب که ذکر شد تکالیف اهل منبر و نحو ایشان بود.
تکلیف مستمعان و بانیان مجالس
اما مطالب که مذکور شد تکلیف دیگران که از او بهرمند شوند و به فیوضات بی حد و احصا رسند. [92] چه صاحب مجلس و چه غیر او از حاضرین و مستمعین اعانت و رعایت و توقیر و اکرام و احسان و انعام است به او به مال و زبان و سایر جوارح به قدر آنچه از قوه برآید و از عهده تواند درآید و آنچه با او کنند هرگز وفا به حقی که در این عمل بر ایشان پیدا کرده نخواهد کرد چه آنچه با او کنند و به دهند از متاع دنیا تمام به یک تار جامه بهشتی
که هزارها از آن به توسط آن روضه خوان به آنها رسیده مقابلی نخواهد کرد، پس هر چه دهند کم دادند و هر چه کنند کم کردند، چنانچه سیرت مرضیه ائمه طاهرین علیهم السلام چنین بوده با این طایفه و امثال ایشان. لختی رجوع به احادیث و آثار کن ببین حضرت امام زین العابدین علیه السلام چگونه عطاها فرمود به فرزدق شاعر پس از آنکه آن قصیده معروفه را خواند. [93] .و ملاحظه کن عطای حضرت صادق علیه السلام را به اشجع سلمی پس از آنکه به عیادت آن حضرت آمد و دو بیت خواند: اَلْبَسَکَ اللَّهُ مِنْهُ عافِیَهً الخ. نزد حضرت چهار صد درهم بود به وی عطا فرمود اشجع شکرکنان گرفت و برفت حضرت او را طلبید و انگشتری به او عطا کرد که ده هزار درهم قیمت داشت. [94] .و قضیه عطای حضرت امام رضاعلیه السلام نسبت به دعبل خزاعی از پول زیاد و جبه، و به روایتی انگشتر عقیقی و پیراهن خز سبزی که هزار شب در هر شبی هزار رکعت نماز در آن خوانده بود و هزار ختم قرآن در آن نموده معروف است.و از غرر و درر سید [95] نقل شده که دعبل بن علی و ابراهیم بن العباس که با یکدیگر صدیق و دوست بودند خدمت حضرت ثامن الائمه علیه السلام رسیدند بعد از آنکه ولیعهد شده بود پس دعبل خواند:مَدارِسُ آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَهٍ وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ الْعَرَصاتِ[مدارس آیات الهی خالی از تلاوت شد و جایگاه نزول وحی به بیابان بی آب و علف تبدیل شد].و ابراهیم خوانده قصیده ای که اول آن این است:اَزالَتْ عَزاءَ الْقَلْبِ بَعْدَ التَّجَلُّدِ مَصارِعُ اَوْلادِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍصلی
الله علیه وآله[به زمین افتادن و شهادت اولاد پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از آن همه صبر و پایداری، عزای قلب را برطرف می کند].پس حضرت به آن دو نفر بیست هزار درهم بخشید از آن دراهم که اسم مبارکش را مأمون بر آنها سکه زده بود، پس دعبل نصف خود را به قم آورد و اهل قم هر درهمی از آنها را به ده دراهم خریدند، پس حصه دراهم دعبل صد هزار درهم شد. و اما ابراهیم آنها را نگاه داشت تا وفات یافت. [96] .و حضرت سیدالشهداءعلیه السلام به آنکه سوره حمد تعلیم یکی از پسرانش نمود هزار اشرفی و هزار جامه عطا کرد و دهانش را پر از مروارید کرد و می فرمود: کجا وفا کند این عطای من به عطای او. [97] .و در فصل مکارم اخلاق آن حضرت گذشت [98] که چهار هزار درهم عطا فرمود به آن عربی که خواند از برای او:لَنْ یَخِبَ الآْنَ مِنْ رَجاکَ وَ مَنْ حَرَّکَ مِنْ دُونِ بابِکَ الْحَلْقَهَ[کسی که به تو امید بندد و حلقه در خانه تو را بزند هرگز ناامید نخواهد شد].و با این همه عطا از او شرم کرد و عذر خواست و فرمود: خُذُها فَإِنّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ. [99] .و در حال حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام بیاید ان شاء اللَّه که در روز عید نوروز، آن حضرت به امر منصور در جای او نشست و مردم دیدن آن جناب آمدند و به اندازه وسع خود هر یک هدیه و تحفه آوردند و آخر همه پیرمردی فقیر آمد و عرض کرد من هدیه ای ندارم جز سه شعر که جدم در مرثیه جدت
حضرت حسین علیه السلام گفته پس آن سه شعر را خواند. حضرت فرمود: قبول کردم هدیه تو را بنشین. آن مرد نشست. حضرت فرستاد نزد منصور که این مال هایی که به عنوان هدیه و تحفه آوردند چه باید کرد؟ منصور تمام آنها را به آن حضرت بخشید. حضرت هم تمام را به آن پیرمردی که مرثیه خواند بخشید. [100] .و مورخ امین، مسعودی رحمه الله در مَرُوج الذَّهَب در بیان سبب عصبیت بین نزاریه و یمانیه که مقدمه سلطنت عباسیین و هلاکت مروانیین شده نقل کرده که چون کمیت قصیده هاشمیات را گفت به بصره آمد و نزد فرزدق رفت و آن اشعار را که اول آن این بیت است:طَرِبْتُ وَ ما شَوْقًا اِلَی الْبِیضِ اَطْرَبُ وَ لا لَعِبًا مِنّی، وَ ذُوالشَیْبِ یَلْعَبُ؟[در شادی و طرب بودم ولی دیگر اشتیاقی به زنان سفید زیبا روی ندارم و انگیزه بازی کردن با آنها هم ندارم و حال آنکه پیرِ سپید موی هم با آنها بازی می کند].بر فرزدق خواند، فرزدق او را تصدیق و تحسین کرد و امر کرد او را به اشاعه آن، پس کمیت به مدینه رفت و شبی خدمت حضرت باقرعلیه السلام شرفیاب شد و اشعار خود را برای آن جناب خواند، و چون قصیده میمیّه را شروع کرد و به این شعر رسید:وَ قَتیلٌ بِالطَّفِّ غُودِرَ مِنْهُمُ بَیْنَ غَوغاءِ اُمَّهٍ وَ طَغامٍ[و از آنهاست آن کشته ای که در سرزمین کربلا میان هیاهوی امّت و مردمان پست مورد خیانت و پیمان شکنی قرار گرفت].آن حضرت گریست و فرمود: ای کمیت اگر نزد من مالی بود تو را صله می دادیم، لکن از برای توست آن عبارتی که
رسول خدا - صلی اللَّه علیه وآله - به حسان بن ثابت فرموده: لا زِلْتَ مُؤیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ ما ذَبَّیْتَ عَنّا اَهْلَ الْبَیْتِ، پس کمیت از نزد آن حضرت بیرون شد و نزد عبداللَّه بن الحسن رفت و اشعار خود را نیز برای او بخواند. عبداللَّه گفت: همانا من ضیعه ای را که زمین و آب باشد به چهار هزار درهم خریده ام و این نوشته آن است، پس قباله آن ملک را به او داد و آن ملک را به او بخشید. کمیت گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، اگر من شعر برای غیر بگویم، برای دنیا و مال می گویم، ولکن به خدا سوگند برای شما اهل بیت جز خدا نظر ندارم. و من در ازای چیزی که برای خدا گفته ام، مال و ثمن نمی گیرم. عبداللَّه اصرار بلیغ کرد که قبول کند، لاجرم کمیت قباله آن ملک را گرفت و برفت. و پس از چند روز نزد عبداللَّه آمد و گفت: پدر و مادرم فدای تو باشد، من به تو حاجتی دارم. فرمود: هر حاجت که داشته باشی برآورده است بگو حاجتت را. گفت: می خواهم که این قباله را بگیری و ملک خود را پس گیری، آن نوشته را نزد عبداللَّه نهاد. عبداللَّه نیز قبول کرد.این وقت عبداللَّه بن معاویه بن عبداللَّه بن جعفر جامه ای از پوست برداشت و چهار گوشه آن را به دست چهار نفر از کودکان خود داد و در خانه های بنی هاشم گردش کرد و گفت: ای بنی هاشم! این کمیت است که در حق شما شعر گفته هنگامی که مردم از ذکر فضائل شما سکوت کرده اند و خون خود را نزد بنی امیه
در معرض ریختن درآورده، پس هر چه شما را ممکن شود او را صله دهید، پس هر که هر چه ممکنش می شد از درهم و دینار در آن جامه پوستی می ریخت. پس زنهای هاشمیات را نیز اعلام کرد تا آنها هم هر چه بتوانند عطا کنند. پس زنها نیز هر چه ممکن بود او را عطا کردند. حتی آنکه حلی و زیورهای خود را از بدن بیرون می کردند و برای کمیت می دادند تا آنکه جمع شد برای کمیت مقدار صد هزار درهم. پس عبداللَّه آنها را به نزد کمیت آورد و گفت: یا اَبَا الْمُسْتَهِلِ! اَتَیْناکَ بِجَهْدِ الْمُقِلِّ. همانا از تو عذر می خواهیم چه آنکه ما در زمان دولت دشمنان خود هستیم و این مقدار را جمع کردیم و در اوست زیور زنان چنانکه می بینی، پس به اینها استعانت بجو به روزگار خویش.کمیت گفت: پدر و مادرم فدای شماها، همانا زیاد عطا فرمودید، و من غرضی در مدح شماها نداشتم جز خدا و رسولش - صلی اللَّه علیه وآله - و نمی گیرم از شما چیزی، اینها را به صاحبانش رد کن. پس عبداللَّه هر چه سعی کرد که کمیت قبول کند او قبول نکرد الخ. [101] .و در روایات اهل سنّت است که صاعد مولای کمیت گفت: با کمیت خدمت حضرت باقرعلیه السلام رفتیم، و کمیت انشاء کرد برای آن جناب قصیده ای که اول آن این مصرع است: مَنْ لِقَلْبٍ مَتَیَّمٍ مُسْتَهامٌ. حضرت فرمود: أللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْکُمَیْتِ أللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْکُمَیْتِ. [102] و گفته روزی کمیت خدمت آن جناب رفت، آن حضرت هزار دینار وکسوه به او بخشید، کمیت پول ها را قبول نکرد و جامه ها را
به جهت تبرک و تیمن قبول نمود. و گفته که یک وقت نیز خدمت حضرت فاطمه بنت الحسین علیها السلام شرفیاب شدیم. فاطمه فرمود: این شاعر ما اهل بیت است و قدحی سویق برای او آورد و کمیت از آن آشامید. آنگاه امر فرمود سی دینار و مرکبی به کمیت دادند، کمیت بگریست و گفت: به خدا سوگند قبول نخواهم کرد، من با شما به جهت دنیا دوستی نکردم الخ.از این قبیل قضایا بسیار است، و این مقدار تطویل به جهت تنبیه نفوس ناقصه بعضی از صاحبان مجلس تعزیه حضرت سیدالشهداءعلیه السلام است که در ایامی که اقامه مجلس تعزیه می کنند چه اندازه توهین و تخفیف می کنند سلسله جلیله اهل ذکر و مرثیه را و گمان می کنند به جهت آن وجه جزئی که بعد از مدت مدیدی به جان کندن می دهند جان روضه خوان را خریده و طوق عبودیت بر گردن او افکنده اند. و چه بسیار اوامر و نواهی می کنند و توقعات بیجا از او دارند. به علاوه خرابی ها و مفاسد دیگر که از برای ایشان است که بسیار است و به این جزئی ها اصلاح نخواهد شد. وَ هَلْ یُصْلِحُ الْعَطّارُ ما اَفْسَدَ الدَّهْرُ؟ لکِنْ لِلعالِمِ اَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ، نَبَّهَنَا اللَّهُ وَ اِیّاکُمْ مِنْ رَقَدَهِ الْغَفْلَهِ وَ الْسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی.
پاورقی
[1] و شیخ ما در لؤلؤ و مرجان معنی دیگر نیز از برای تباکی احتمال داده و آن این است که مؤمنین یکدیگر را به کردار و گفتار و رفتار بگریانند.