تحریف شناسی عاشورا در پرتو امام شناسی صفحه 6

صفحه 6

خدائی حق تراست هر چه بودت داده ای اندر رهم در رهت من هر چه دارم می دهم کشته گانت را دهم من زندگی دولتت را تا ابد پایندگی [ صفحه 59] شاه گفت ای محرم اسرار ما محرم اسرار ما از یار ماگر چه تو محرم به صاحب خانه ای لیک تا اندازه ای بیگانه ای آن که از پیشش سلام آورده ای و آن که از نزدش پیام آورده ای بی حجاب اینک هم آغوش من است بی تو رازش جمله در گوش من است از میان رفت آن منی و آن توئی شد یکی مقصود و بیرون شد دوئی گر تو هم بیرون روی اولی تر است زآنکه غیرت آتش این شهپر است جبرئیلا رفتنت زین جا نکوست پرده کم شو در میان ما و دوست رنجش طبع مرا مایل مشو در میان ما و او حایل مشواز سر زین بر زمین آمد فرازوز دل و جان برد جانان را نماز [ صفحه 60] با وضوئی از دل و جان شسته دست چار تکبیری بزد بر هر چه هست گشته پر گل ساجدی عمامه اش غرقه اندر خون نمازی جامه اش بر فقیه از آن رکوع و آن سجود گفت اسرار نزول و هم صعودبر حکیم از آن قعود و آن قیام حل نمود اشکال خرق و التیام و آن سپاه ظلم و آن احزاب جور چون شیاطین مر نمازی را بدورتیر بر بالای تیری بی دریغ نیزه بعد از نیزه ای از بعد تیغ قصه کوته، شمر ذوالجوشن رسید گفتگو را آتش خرمن رسیدزآستین غیرت برون آورد دست صفحه را شست و قلم را سر شکست از شنیدن دیدن بینایست و گوش شد سخنگوی از زبان من خموش [ صفحه 61] در طریقت عرفانی آنچه اصالت دارد، «عشق»

است، پس آنچه که از حادثه عاشورا از عشق تهی باشد، تحریف شده باید دانست و مدارکی که با عشق همخوانی دارند، همان واقعه راستین عاشورا است.چنانکه حکیم الهی قمشه ای نیز به مناسبت عاشورا می گوید:ای فلک امشب شب عاشور ماست خواب مکن گر به دلت شور ماست شب نه که آرایش روز الست ساقی محفل ز می عشق مست شب نه که معراجگه مصطفی لیله اسرار سپاه وفاشب نه که در دهر بهین روز عشق روز ازل را زابد سوز عشق شب نه که آرایش صبح وصال معرکه عشق سپاه جلال شب نه که آرایش دو عالم در او جلوه گه آدم و خاتم در اوشب نه که صبح ازل از اهتزاز مشتری و زهره او دلنواز [ صفحه 62] تا آنجا که می گوید:این شب عشق است و ندای وثاق نغمه وصل است و نوای فراق نیست روا کانجم شبگرد و ماه خواب بر او دیده شاه و سپاه بر شدی از ناله زشب تا سحر نغمه عشاق به عیوق بر [51] .و نیز به مناسبت روز عاشورا می گوید:چون شب تاریک دل دیو چهر رفت و رخ افروخت فرزند مهرصبح شد و فتنه عاشور گشت طبع جهان پر ز شر و شور گشت چشمه خورشید شرر بار شد روز سیه تر ز شب تار شدبر گرهی صبح سعادت دمید بر سپهی روز شقاوت رسیدتا که می گوید:یک گره از نشئه صبهای عشق با دل و جان بر سر سودای عشق یک گره از نفس دنی با شتاب تاخت سوی دوزخ قهر و عذاب [ صفحه 63] یک گره از شوق به میدان شدند واله حسن رخ جانان شدندباری از آنجا که قضا خواستی هر گرهی

در صفی آراستی سلسله ای بسته سوء القضا باز به یک سلسله چشم رضازمره ای از باده ابلیس مست جمعی از آن ساغر سر الست [52] .می گویند: مگر امام حسین علیه السلام نمی دانست در کربلا کشته خواهد شد. پس چرا رفت و چرا وقتی که دید تنهاست، در میان آن لشگر انبوه دشمن، با دشمن صلح نکرد؟ مگر در اینجا عقل به صلح فتوا نمی داد؟ تمام این چراها در لغت عشق از بین می رود و عقل عاجز می ماند وقتی که عشق آتش به جان عاشق زند، جز معشوق هیچ چیز دیگر در نظرش مجسم نمی شود با عجله تمام می خواهد به وصال معشوق نائل آید، محو شدن در انوار معشوق برای عاشق وصال است و بس [53] .در بینش صوفیانه شهادت امام حسین علیه السلام همچون سر دار رفتن «حلاج» است و طبق این پندار مردان الهی با کشته شدن رو به دیدار خدا می روند، و به هدف خود می رسند، پس جای سرور و شادی و وجد است نه جای تأثر و گریه و از پندار آنها این نتیجه را می توان گرفت [ صفحه 64] که کشندگان مردان الهی خدمت بزرگی به آنان کرده که قفس آنان را شکسته و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پرواز در آورده اند با همین بینش، ملای رومی روز عاشورا را روز فرح و سرور و قاتلان امام حسین علیه السلام را ناجی و رستگار می دانسته است، زیرا که آنان باعث شده اند که روح آن حضرت از زندان تن خلاصی یافته به مقام شاهنشهی رسیده است، این است ابیات مثنوی در مذمت شیعه به جهت اقامه عزا به شهید کربلا:روز عاشورا همه اهل حلب باب

انطاکیه اندر تا به شب گرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم تا به شب نوحه کنند، اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلابشمرند آن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان آن غریو نعره ها در سر گذشت پر همی گردد همه صحرا و دشت [ صفحه 65] یک غریبی شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغان شنیدشهر را بگذاشت و آن سو، رای کرد قصد جست و جوی آن هیهای کردپرس پرسان می شد اندر افتقاد چیست این غم، بر که این ماتم فتاداین رئیسی رفت باشد که به مرد این چنین مجمع نباشد کار خردنام او، القاب او شرحم دهید که غریبم من، شما ای اهل دیدچیست نام و پیشه و اوصاف او تا بگویم مرثیه الطاف اومرثیه سازم که مردی شاعرم تا از اینجا برگ و لا لنگی [54] . برم آن یکی گفتش که تو دیوانه ای تو نه ای شیعه، عدوی خانه ای [ صفحه 66] روز عاشورا نمی دانی که هست ماتم جانی که از قرنی به است پیش مومن کی بود این قصه خوار قدر عشق گوش، عشق گوشوار [55] .پیش مومن ماتم آن پاک روح شهره تر باشد زصد طوفان نوح گفت آری لیک کو دور یزید کی بد است آن غم، چه دیر اینجا رسیدچشم کوران آن خسارت را بدید گوش کران این حکایت را شنیدخفته بود ستید تا اکنون شما تا کنون جامه دریدید از عزا!پس عزا از خود کنید ی خفتگان زانکه بد مرگیست این خواب گران روح سلطانی ز زندانی بجست جامه چون دریم و چون خوانیم دست [ صفحه 67] چونکه ایشان خسرو دین بوده اند وقت شادی شد

چو بگسستند بندسوی شاد [56] . روان دولت تاختند کنده و زنجیر را انداختنددور ملک است و گه شاهنشهی گر تو یک ذره از ایشان آگهی ورنه ی آگه برو بر خود گری زانکه در انکار نقل و محشری بر دل و دین خرابت، نوحه کن چون نمی بیند جز این خاک کهن ورهمی بیند چرا نبود دلیر پشت دار و جان سپار و چشم سیردر رخت کو از پی دین فرخی؟ گر بدیدی بحر کو کف سخی؟!آنکه جو دید آب را نکند دریغ خاصه آنکو دید دریا را ومیغ [57] . [ صفحه 68] طبق این نظریه صوفیانه، شهادت امام حسین علیه السلام با آن همه عظمت و جلالت پوچ و خالی از معنی و محتوی می گردد و در عین حال جلادان کشنده امام حسین علیه السلام تبرئه می شوند زیرا آنها هم نه به اراده و انتخاب خود، بلکه به مشیت الهی برای این کار از همان روز الست انتخاب شده اند و آلت اجرای اراده خداوند بوده اند و نیز نهضت عاشورا عاری از پیام می گردد و همه جباران یزیدی برای همیشه از خطر عاشورا و خاطره حسین علیه السلام مصون می مانند و جهت شهادت از مقابله با قدرتهای جور و ستم به سوی هیچ منحرف می شود.تردیدی نیست که زبان این حادثه زبان دل است و عرفان در شناختن آن نقش کلیدی دارد و اساسی ترین جنبه های قیام حسینی جنبه پاکبازی او در راه حق است، ولی باید توجه داشت عرفانی که برخاسته از کتاب و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام باشد نه عرفان مسیحی و بودائی و هندی و غیره... و به اصطلاح عرفان التقاطی پس به

اسرار صوفیانه و عارفانه مانند عمان سامانی یا صفی علیشاه و... پرداختن و ابعاد دیگر آن را نادیده گرفتن به سیمای کامل این واقعه شگفت انگیز لطمه می زند و تنها به اهل عرفان و متصوفه اختصاص پیدا می کند در صورتی که نهضت امام حسین علیه السلام برای همگان اسوه و مایه هدایت است. [ صفحه 69]

روش فقهی

یکی از ابعاد حادثه عاشورا جنبه تکلیفی یا عمل به وظیفه شرعی است. تردیدی نیست که امام حسین علیه السلام در آن شرائط، بیعت با یزید را حرام و امر به معروف و نهی از منکر را واجب می دانست و سکوت در برابر یزید را موجب نابودی اسلام تلقی می کرد. اگر وجوب تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی و جهاد علیه اهل بغی را نیز بر آن تکالیف بیفزاییم، ابعاد فقهی نهضت گسترش خواهد یافت. بررسی حادثه از جنبه یاد شده را شیوه فقهی بر عهده دارد. [58] . اگر نهضت عاشورا را بخواهیم با روش فقهی ارزیابی کنیم، خیلی از سئوالات بی پاسخ می ماند. اگر بگوئیم امام علیه السلام برای سقوط رژیم اموی و تشکیل حکومت اسلامی قیام مسلحانه کرد و شکست او از روز اول قابل پیش بینی بود و ظاهر امر هم همین را نشان می دهد، چنانکه خویشاوندان مهربان و دلسوز امام چون «محمد حنفیه» برادر امام و «عبدالله بن جعفر» همسر «زینب کبری علیهاالسلام» و «عبدالله بن عباس» و... او را به هنگام خروج، از رفتن باز می داشتند و به ماندن فرا می خواندند.چرا امام به حرف ناصحان خیر خواه گوش نداد؟! چگونه شد که امام به رأی و نظر سران و بزرگانی که او را از رفتن به عراق منع

می کردند و [ صفحه 70] صریحا کشته شدنش را مطرح می ساختند، توجه نفرمود و رأی خود را که عاقبت منتهی به شهادت شد، دنبال کرد؟ و چرا در این سفر پر خطر، اهل بیتش را همراه خود برد؟ خطر این سفر را همه پیش بینی می کردند، یعنی یک امر غیر قابل پیش بینی حتی برای افراد عادی هم نبود. لهذا قبل از آنکه ایشان حرکت بکنند، تمام کسانی که آمدند و مصلحت اندیشی کردند، حرکت دادن اهل بیت به همراه ایشان را کاری بر خلاف مصلحت تشخیص دادند. یعنی آنها با حساب و منطق خودشان که در سطح عدی بود و به مقیاس و معیار حفظ جان امام و خاندانش به اتفاق آراء به او می گفتند، آقا رفتن خودتان خطرناک است و مصلحت نیست یعنی جانتان در خطر است تا چه رسد که بخواهیم اهل بیت را به همراه خودتان ببرید، راست هم می گفتند، خود امام در روز عاشورا وقتی اوضاع و احوال را به چشم دید، فرمود: «لله در ابن عباس ینظر من ستر رقیق». «مرحبا به ابن عباس که حوادث را از پشت پرده نازک می بیند». تمام اوضاع امروز وضع مردم کوفه و وضع اهل بیت مرا در مدینه به من گفت.امام به آنها جوابی می داد که دیگر نتوانند در این باره حرف بزنند در جواب یکی از آنها فرمود: «لا یخفی علی الأمر». «مطلبی که تو می گوئی، بر خودم نیز پنهان نیست خودم هم می دانم».اگر عمل امام را مصداق «جهاد» بدانیم، باز در این صورت به [ صفحه 71] اشکال بر می خوریم زیرا با دست خالی جلو نیزه و تیغ و تیر رفتن وظیفه

شرعی نیست، بلکه از لحاظ شرعی اشکال دارد، آدم مسئول و مؤاخذه می شود به جهت فرموده حق تعالی: «و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکه».«یعنی خود را به دست خود به هلاکت میندازید». جهادی که سرنوشتش شکست و مرگ حتمی است، انتحار است. به سود کفر و ظلم است فائده ای ندارد و آن نظریه ای که می گوید: امام برای سقوط رژیم اموی و به دست گرفتن زمام حکومت و امامت مردم قیام رسمی مسلحانه کرد، منتهی در اثر خیانت مردم و حیله دشمن و کودتای کوفه و قلت نیرو شکست خورد، یعنی برای غلبه بر دشمن قیام کرد نه برای اینکه کشته شود، در اثبات منطق خود و رد نظر طرف مقابل خود، می گوید: اگر واقعا امام از مدینه بیرون آمد تا کشته شود، در این صورت این ایراد به او وارد است که پس این قیام یک قیام بی ثمر بوده است و امام خود را مفت به کشتن داده است و به جای آن بهتر بود که در مسجد می نشست و لااقل به نقل و طرح احادیث پیغمبر می پرداخت و امروز که می بینیم از حضرت امام حسین علیه السلام - برخلاف دیگر ائمه - احادیثی به ما نرسیده است، به این علت بوده که وی خود را به کشتن داده است که اگر می ماند، لااقل می توانست منشأ خدمتی در این جهت باشد که نشد.و اگر عمل امام را از باب امر به معروف و نهی از منکر بدانیم، باز هم اشکال پیش می آید زیرا از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از [ صفحه 72] منکر، اینکه بر انکار او فسادی مترتب نشود، پس هر گاه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه