- كتاب لؤلؤ و مرجان 1
- انواع تحريف 1
- مقدمه 1
- معني تحريف 1
- تحريف از نظر موضوع 1
- غناي حادثه كربلا از نظر نقلهاي معتبر 2
- نمونههايي از تحريفات در شكل اين حادثه 2
- عوامل تحريف 2
- اشاره 2
- دو مسؤوليت بزرگ مردم 2
- تمايل بشر به اسطوره سازي 3
- اغراض دشمنان 3
- ملا حسين كاشفي و كتاب روضة الشهداء 3
- استفاده از وسيله نامقدس براي هدف مقدس 3
- عامل خصوصي 3
- ملا آقاي دربندي و اسرار الشهادة 4
- پاورقي 4
مقدمه
اين مقاله از حماسه حسيني؛ مرتضي مطهّري، تهران و قم، انتشارات صدرا، گرفته شده است.موضوع بحث ما «تحريفات در واقعه تاريخي كربلا» است. ميخواهيم در اطراف اين مطلب بحث كنيم كه در نقل و بازگويي واقعه بزرگ تاريخي عاشورا تحريفاتي صورت گرفته است؛ لهذا بحث خودمان را در چهار فصل خلاصه ميكنيم:فصل اول در اطراف معني تحريف و انواع تحريفهايي كه در دنيا وجود دارد و اشاره به اينكه انواع اين تحريفها در حادثه تاريخي عاشورا واقع شده است.بحث دوم ما درباره عوامل تحريف است؛ يعني به طور كلي در ساير قضاياي دنيا كه تحريف صورت ميگيرد، به چه علت صورت ميگيرد؟ چرا بشر حوادث و قضايا و احياناً شخصيتها را تحريف ميكند؟ و مخصوصاً در نقل حادثه كربلا چه عواملي دخالت داشته است كه تحريفاتي در اين قضيه واقع بشود؟فصل سوم عبارت است از توضيحي درباره خصوص تحريفهايي كه در همين داستان و حادثه تاريخي صورت گرفته است.بحث چهارم ما در اطراف وظايف ماست اعم از علماي ما و توده مسلمان ما.
معني تحريف
اما بحث اول درباره معني تحريف كه تحريف يعني چه؟ تحريف كه از ماده «حرف» در زبان عربي است، يعني متمايل كردن يك چيز از آن مسير اصلي و وضع اصلي كه داشته است يا بايد داشته باشد. به عبارت ديگر، تحريف نوعي تغيير و تبديل است، ولي تحريف مشتمل بر چيزي است كه كلمه «تغيير» و «تبديل» نيست. شما اگر كاري بكنيد كه يك جملهاي، يك نامهاي، يك شعري، يك عبارتي آن مقصودي را كه بايد بفهماند نفهماند، يك مقصود ديگري را بفهماند، اينجا ميگويند شما اين عبارت را تحريف كردهايد. مثلاً شما گاهي يك مطلبي را به يك نفر ميگوييد، بعد آن شخص سخن شما را در جاي ديگري نقل ميكند، بعد كسي به شما ميگويد كه فلاني از قول تو چنين چيزي نقل كرد؛ شما ميبينيد آنچه كه شما گفتهايد با آنچه كه او نقل كرده خيلي متفاوت است، او در سخنهاي شما كم و زياد كرده است، قسمتي از گفتههاي شما را كه مفيد مقصود شما بوده حذف كرده است و يك قسمتهايي از خودش بر آنها افزوده است و در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيز ديگري از آب در آمده است. آنوقت شما ميگوييد: خير، من گفتهام، اما اين آدم حرف مرا تحريف كرده است. مخصوصاً اگر كسي در سندهاي رسمي قلم ببرد، دست ببرد، ميگويند كه تحريف كرده است. كلمه «تحريف» بيش از اين احتياج به توضيح ندارد.
انواع تحريف
تحريف انواعي دارد و از همه مهمتر اين است كه تحريف يا لفظي است و يا معنوي. تحريف لفظي اين است كه ظاهر يك چيز را عوض كنند. مثلاً شخصي سخني به شما گفته است، شما يك چيزي از گفته او كم كنيد، يا يك چيزي روي گفته او بگذاريد، و يا جملههاي او را پس و پيش كنيد كه معنياش فرق كند. بالاخره در ظاهر و در لفظ سخن او تصرف كنيد؛ اين را ميگويند «تحريف لفظي».اما تحريف معنوي اين است كه شما در لفظ تصرف نميكنيد، لفظ همين است كه هست، ولي اين لفظ را طوري ميشود معني كرد كه همان معني صاف و راست و مستقيم آن است، مقصود گوينده هم همين بوده است، و طور ديگري ميتوان معني كرد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است. وقتي كه ميخواهيد اين كلام را براي او شرح بدهيد آن را طوري معني كنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصد اصلي گوينده. اين را ميگويند «تحريف معنوي».در قرآن كريم كلمه «تحريف» [به كار رفته است،] مخصوصاً در مورد يهوديها كه اينها قهرمان تحريف در جهاناند، نه امروز، از وقتي كه تاريخ يهوديت در دنيا به وجود آمده است. نميدانم اين نژاد چه نژادي است كه تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف كردن دارد و لهذا هميشه كارهايي را در اختيار ميگيرند كه در آن كارها بشود حقايق را تحريف و قلب كرد. من شنيدهام بعضي از همين خبرگزاريهاي معروف دنيا (داعي ندارم اسم ببرم) كه راديوها و روزنامهها هميشه از اينها نقل ميكنند، منحصراً مال يهوديهاست، چرا؟ براي اينكه بتوانند قضايا را در دنيا آن طوري كه دل خودشان ميخواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره اينها حرف ميزند! اين خصيصه يهوديگري كه تحريف است، در قرآن به صورت يك خصيصه نژادي شناخته شده است.در يكي از آيات قرآن در سوره بقره ميفرمايد: «أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ» مسلمانان! شما طمع بستهايد كه اينها به شما راست بگويند؟ اينها همانها هستند كه با موسي ميرفتند، سخن خدا را ميشنيدند، از همان جا كه برميگشتند، در ميان قومشان كه ميخواستند نقل كنند، زير و رويش ميكردند. «أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَ قَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَمَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُو مِنم بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ» [1] تحريف هم كه ميكردند نه از باب اينكه نميفهميدند و عوضي بازگو ميكردند؛ نه، ملت باهوشي هستند، خوب هم ميفهميدند. در عين اينكه خوب ميفهميدند مع ذلك سخنان را كج ميكردند، برعكس براي مردم بيان ميكردند. تحريف همين است؛ پيچ دادن، كج كردن يك چيز، آن را از مسير اصلي منحرف كردن. اينها در كتابهاي الهي تحريف كردند. قرآن بسياري از جاها كلمه «تحريف» را [آورده]، يا اين كلمه را هم نياورده به صورت ديگري مطلب را بيان كرده است، ولي مفسرين ذكر كردهاند كه تحريفي كه قرآن ذكر ميكند، اعم است از تحريف لفظي و تحريف معنوي؛ يعني بعضي از اين تحريفها كه صورت گرفته است، در لفظ بوده است و بعضي در تفسير و معني نه در لفظ، كه چون از مطلب خيلي خارج ميشوم، نميخواهم در اطراف اين مطلب زياد بحث بكنم.پس تحريف لفظي داريم و تحريف معنوي. الآن چيزي يادم افتاد، بد نيست عرض بكنم. يك نفر از علماي تهران در ايام جوانياش نقل ميكرد، ميگفت: يك مداحي از همين تهران آمده بود مشهد؛ روزها ميآمد داخل مسجد گوهرشاد، در صحن ميايستاد و شعر و مديحه ميخواند. اين شخص رفته بود آن بيچاره را دست انداخته بود. ميگفت آن غزل معروف منسوب به حافظ را ميخواند:اي دل غلام شاه جهان باش، شاه باش پيوسته در حمايت لطف اله باشتا آنجا كه:قبر امام هشتم و سلطان دين رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باشرفته بود به او گفته بود چرا اين شعر را غلط ميخواني؟ (حالا آن بيچاره درست ميخواند.) گفته بود: مگر چطور بايد بخوانم؟ گفته بود: نه، اين شعر اين طور است:قبر امام هشتم و سلطان دين رضا از جان ببوس و بر در آن بارِ كاه باشگفت: بارِ كاه باش يعني چه؟ گفت: يعني وقتي رسيدي به دم در حرم، فوراً خودت را مثل يك بارِ كاه كه از روي الاغ مياندازند زمين، بينداز زمين. گفت: عجب! معنايش اين است؟ گفت: آري. ديگر بعد از اين، اين شعر به اينجا كه ميرسيد، اين مداح بيچاره ميگفت «چون بارِ كاه باش» و خودش را هم ميانداخت. اين را ميگويند «تحريف».
تحريف از نظر موضوع
گذشته از اينكه تحريف لفظي داريم و تحريف معنوي، تحريف از نظر موضوع نيز فرق ميكند. يك وقت هست تحريف در يك سخن عادي است؛ ما دو نفر با همديگر حرف ميزنيم، حرف عادي، يك كسي نقل ميكند، تحريف ميكند.يك وقت هست تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعي است. مثلاً تحريف كردن در شخصيتها. شخصيتهايي هستند كه قولشان حجت است، عملشان براي مردم حجت است، خُلقشان براي مردم نمونه است. يك كسي تحريف ميكند، سخني به عليعليه السلام نسبت ميدهد كه نگفته است يا مقصودش چيز ديگر بوده است. اين ديگر خيلي خطرناك است. خُلقي، خويي را به پيغمبر، به امام - كه مردم از آنها پيروي ميكنند - نسبت ميدهد در صورتي كه خُلق او جور ديگري بوده است. تحريف در يك حادثه تاريخي كه اين حادثه از نظر اجتماع يك سند است، سند اجتماعي است، پشتوانه اخلاق است، پشتوانه تربيت است؛ اين ديگر چقدر اهميت دارد! واي به حال آنكه تحريفات، چه تحريف لفظي و چه تحريف معنوي، در موضوعاتي صورت بگيرد كه آن موضوعات موضوع عادي نيست. حالا يك وقت كسي در شعر حافظ يك تحريفي ميكند، البته نبايد بشود. نبايد در يك كتاب ادبي باارزش كسي تحريف كند. در موش و گربه هم نبايد تحريف كرد. يادم هست يكي از استادها مقالهاي درباره همين كتاب موش و گربه نوشته بود. اتفاقاً خود اين كتاب از نظر ادبي بسيار كتاب باارزشي است. ثابت كرده بود كه به قدري مردم در همين موش و گربه دست بردهاند، شعرهايش را كم و زياد و كلمهها را عوض كردهاند كه حد ندارد. بعد نوشته بود كه به نظر من قومي در دنيا به اندازه قوم ايراني بيامانت نيست، كه اينهمه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريفهاي بيجا بكند. البته اينها نبايد بشود، اما اينها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نميزند، در مسير اجتماع انحرافي ايجاد نميكند. ولي آن چيزهايي كه به اخلاق و تربيت و دين مردم بستگي دارد، تحريف در اينها خطرناك است.در مثنوي هم نبايد تحريف بشود. ولي مگر نكردند؟ اينقدر شعر الحاقي در مثنوي هست كه خدا ميداند! يك شعري در مثنويهاي اصل بوده است، و چه شعر عالياي، راجع به اثر محبت؛ گفته است:از محبت تلخها شيرين شود وز محبت مسها زرين شودحرف حسابي است. محبت و عشق، چيزي است كه تلخها را شيرين ميكند، محبت حكم كيميا را دارد، مس وجود انسان را تبديل به زر ميكند. بعد ديگران آمدند مرتب الحاق كردند، بدون اينكه اصلاً تناسب داشته باشد، مثلاً گفتند از محبت مار موري ميشود، از محبت سقف ديوار ميشود، از محبت خربزه هندوانه ميشود. اينها ديگر ربطي به موضوع ندارد. ولي واي به آنجايي كه در اسناد و پشتوانههاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد. مقدمات را مجبورم كوتاه كنم.حادثه كربلا براي ما مردم خواهي نخواهي يك حادثه بزرگ اجتماعي است؛ يعني اين حادثه در تربيت ما، در خُلق و خوي ما اثر دارد، حادثهاي است كه خود به خود، بدون اينكه هيچ قدرتي ما مردم را مجبور كرده باشد، ميليونها نفر و قهراً ميليونها ساعت براي شنيدن و استماع قضاياي مربوط به آن صرف ميكنيم. ميليونها تومان پول براي اين كار صرف ميشود. اين قضيه را ما بايد همان طوري كه بوده است، بدون كم و زياد تلقي كنيم و اگر كوچكترين دخل و تصرفي از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد، حادثه را منحرف ميكند، بهجاي اينكه ما از اين حادثه استفاده كنيم قطعاً ضرر خواهيم كرد.حال بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ما هزاران تحريف وارد كردهايم، هم تحريفهاي لفظي - يعني شكلي و ظاهري - راجع به اصل قضايا، مقدمات قضايا، متن و حواشي مطلب، و هم [تحريفهاي معنوي كه] در تفسير اين حادثه ما تحريف كردهايم. با كمال تأسف اين حادثه، هم دچار تحريفهاي لفظي است و هم دچار تحريفهاي معنوي، هر دو. و باز تحريفهايي كه ميشود، گاهي لااقل هماهنگي با اصل مطلب دارد، ولي گاهي تحريف نه تنها كوچكترين هماهنگي ندارد بلكه قضيه را مسخ و بهكلي واژگون ميكند، به شكلي درميآورد كه به صورت ضد خودش درميآيد. باز هم با كمال تأسف بايد عرض كنم تحريفهايي كه به دست ما مردم در اين حادثه صورت گرفته است، همه در جهت پايين آوردن و مسخ كردن قضيه بوده است، در جهت بيخاصيت كردن و بياثر كردن قضيه بوده است و در اين امر، هم گويندگان و علماي امت تقصير داشتهاند و هم مردم. همه اينها را ان شاءاللَّه براي شما توضيح ميدهم.نمونههايي از بعضي تحريفهايي كه در لفظ و ظاهر شده است، يعني در شكل قضيه، در چيزهايي كه نسبت دادهاند، ذكر ميكنم. مطلب آنقدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست. اگر بخواهند روضههاي دروغ را جمع كنند، روضههايي كه ميخوانند و دروغ است، شايد چند جلد كتاب پانصد صفحهاي بشود، من فقط به طور نمونه عرض ميكنم، و عرض خواهم كرد كه من اينها را از چه كتابي در همين مطلب استفاده كردهام.