توفان کربلا صفحه 1

صفحه 1

درآمد

عاشورا رویدادی ماندنی است که تفسیر تمامی آنچه را در برگرفته بیرون از توان می نماید، و سخن گفتن از لحظه های این روز تاریخی نیز دشوار.عاشورا کتابی است گران و گرانسنگ که با پاکترین خون بر چهره تاریخ نوشته شده است و برگ برگ، سطر سطر و واژه واژه آن درس ایثار و استقامت و خداجویی و عرفان و، در یک کلمه، همه فضیلتهاست.بدین سان کسانی در طول تاریخ به وقایع نگاری عاشورا پرداخته اند و مردمان نیز از این نگاشته ها بهره ها برده اند. آنچه در واقعه نگاری عاشورا نوشته شده در نزد ارباب فن به مقتل نامور شده است - سوکمندانه - این چیزی است که ما در مجالس خود از آن کمتر بهره می بریم.امید که هر روز برگی از یک مقتل فراروی نهیم، که ذکر مصیبت سنتی است که از همان عاشورا و از هنگامی که زینت - سلام الله علیها - بر بالای تل زینبیه رفت آغاز شده است.

کربلا نزدیک است

حسین - علیه السلام - رفت تا به قصر بنی مقاتل رسید و در آن جا فرود آمد. در آن جا چادری زده بود.پرسید: این از آن کیست؟گفتند: از عبیدالله بن حرّ جعفی.فرمود: او را نزد من بخوانید.چون فرستاده آن حضرت، حجاج بن مسروق جعفی به او گفت: حسین بن علی علیه السلام تو را می خواند. گفت: انا لله و انا الیه راجعون به خدا من برای کناره جستن از حسین بن علی علیه السّلام از کوفه بیرون آمدم. به خدا دوست ندارم او را دیدار کنم و او مرا ببیند.فرستاده امام پاسخ او را به امام رساند

و آن حضرت برخاست، نزد او آمد، سلام داد و نشست و او را به همراهی خود دعوت کرد. جعفی همان پاسخ را داد و عذر خواست.امام حسین علیه السّلام فرمود: اگر ما را یاری نکنی مباد با ما بجنگی. به خداوند هر که فریاد ما را بشنود و ما را یاری ندهد هلاک شود.گفت: همراهی با دشمنان شما هرگز شدنی نیست.حسین علیه السّلام برخاست و به خیمه گاه خویش بازگشت.در آخر شب، حسین علیه السلام فرمود تا آب برداشتند و از قصر بنی مقاتل کوچیدند.عقبه بن سمعان گوید: با آن حضرت روانه بودیم که بر پشت اسب خود به خوابی سبک رفت.سپس بیدار شد و سه بار گفت: انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین.پسرش علی بن الحسین سوار اسب نزد او رفت و پرسید: از چه روی حمد خدای گفتی و استرجاع کردی؟فرمود: پسرم، به خوابی کوتاه رفتم و سواری بر پشت اسبم نمودار شده می گفت: این جمع می روند و مرگ نیز به سوی آنها می آید. دانستم که آن روح ماست که از مرگ ما خبر می دهد.پسر پرسید: پدرم، خدای برایت بد نیاورد. مگر ما برحق نیستیم؟فرمود: به حق آن که بندگان نزد او بازگردند، چرا.گفت: اگر چنین است ما را از مرگ باکی نیست.حسین علیه السلام دعا کرد که خداوند بهترین پاداشی که پدر می تواند به پسر دهد به تو دهاد.سپیده دمید و امام نماز صبح خواند و پس از آن شتابان سوار شد. او آهنگ رفتن به سمت چپ و نیز قصد آن داشت که یاران خود را بپراکند، اما هر بار حرّبن

یزید ریاحی می آمد و او را با اصحابش برمی گردانید و چون بسختی آنان را به سمت کوفه برمی گرداند سرباز می زدند و عقب می کشیدند. بر همین شیوه پیش رفتند تا هر دو سپاه به نینوا رسیدند، جایی که حسین علیه السلام در آن اردو زد.ناگاه سواری سلاح دار و کمان بر دوش سوار بر اسبی راهوار از جانب کوفه بدان سوی آمد. همه ایستادند و به او نگریستند. چون به آنان رسید به حرّ و یارانش سلام کرد، ولی بر حسین علیه السلام و یارانش سلام نداد. او نامه ای از عبیدالله بن زیاد به حرّ داد که در آن چنین نوشته بود:اما بعد، چون نامه من به تو رسید و فرستاده ام نزد تو آمد بر حسین [علیه السلام] سخت بگیر و او را در سرزمینی برهنه بازداشت کن که نه قلعه ای داشته باشد و نه آبی. به فرستاده ام دستور داده ام با تو همراه باشد تا به من خبر دهد که دستور مرا اجرا کرده ای. والسلام.حرّ چون نامه را خواند به آنان گفت: این نامه امیرعبیدالله بن زیاد است و به من دستور داده که هر جا نامه اش به دستم رسید شما را بازداشت کنم. این هم فرستاده اوست که مأمور بازرسی چگونگی اجرای فرمان اوست.ابوالشعثاء کِنْدی به فرستاده ابن زیاد نگاهی افکند و گفت: تو مالک بن غیر هستی؟ گفت: آری، او یکی از مردم کِنْدِه بود. گفت: مادرت بر تو بگرید، چه دستوری آورده ای! گفت: چه دستوری آورده ام؟ از امام خود فرمان بردم و به بیعت خود وفا کردم!ابوالشعثاء گفت: پروردگار

خود را نافرمانی کنی و پیشوایت را فرمان بری و خویشتن را به هلاکت افکنی؟ چه بد پیشوایی داری! خدای عزوجل فرماید: برخی از آنان را پیشوایانی کردیم که به دوزخ فراخوانند و در روز رستاخیز یاوری نیابند (قصص /41) پیشوای تو از آنهاست.حرّ سپاه امام علیه السلام را واداشت در همان جایی که نه دهی بود و نه آبی منزل کنند.امام علیه السلام فرمود: وای بر تو! بگذار در این ده نینوا یا غافریه یا در این ده شفیه منزل کنیم.حرّ گفت: به خداوند سوگند، نمی توانم چنین اجازه ای دهم، این مرد بازرس من است.حسین علیه السلام در همان نقطه منزل کرد، و این در روز پنج شنبه دوم محرّم سال 61 هجرت بود.ب_ر دف_تر م_صائب ع_الم قلم زنند هر گ_ه که از مصیبت آن شه رقم زنندیک عمر عالمی گر از این غم رقم زنند ن_ت_وان دهند شرح یکی از ه_زار راه_ر سال از هلال م_حرّم ع_لم زنند ب_ر ب_ام آسم_ان پ_ی تجدید این ع_زابر سر به روز واقعه دست ن_دم زنند آن_ان که دست ظلم و تط_اول ف_داختندکی روز حشر دست تأسف به هم زنند آنان که می زنند به سر دست از این المدر ه_ر گذر که تعزیه داران قدم زنند از م_رتبت به دوش م_لای_ک نهند پایزین غم کشیده جبّه خود آسمان به نیل همرنگ خون شفق شده از بهر این قتیلدفتر مصائب متین اصفهانی

بار بگشایید، این جا کربلاست

اشاره

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه