مقدمه
تودر آن بيابان، تنها ماندي،ليكن، اميدوار.آنها،با آن همه طلسم قدرت و نيرو، نااميد، بر روي نيزه و شمشير تكيه ميدادند.تو،يك مرد،يك چراغ،آنها،مردهها، مدفون ظلمت و تاريكي، نگهبان گور خويش.و تو، پيروزي.ظلمت، در انتظار پرتو مشعلهاست.در انتظار شعلهي بيپرواست.محرم 93 [ صفحه 11]
زندگي صحنهي پيكارهاست
اشاره
زندگي صحنهي پيكارهاست. زندگي ميدان مبارزههاست.با اين مبارزههاست كه انسان بارور ميشود و شكل ميگيرد و استعدادهايش را بيرون ميريزد. و با اين پيكارهاست كه انسان، آزادياش را مييابد و راهش را ميشناسد و خودش، در راه خودش و براي مقصد خودش، گام برميدارد.اين مبارزهها و پيكارها با:1. شكلهاي گوناگون،2. انگيزهها و زيربناهاي گوناگون،3. هدفهاي گوناگون،4. نيازها،5. و مانعها و سدهاي گوناگوني همراه هستند، و با همين هدفها و انگيزهها و شكلها و موفقيت در برابر مانعهاست كه پيكارها را نقد ميزنند.آن پيكار و مبارزهاي به ارزش ميرسد كه با هدفي بزرگ شروع شود و با انگيزهاي پاك همراه گردد و در بهترين شكلها رهبري ببيند. [ صفحه 12]
شكلها
آن جا كه دشمن، زيرك است و حتي در لباس دوست فروميرود و چهرههاي گوناگوني از خود نشان ميدهد، و هر لحظه به شكلي در ميآيد، ناچار درگيري با او هم شكل عوض ميكند.اين درگيري، گاهي در تمام جبههها و در مقابل تمام سنگرهاست، اما، ريشهاي ندارد و بر پاي محكمي استوار نيست. نيازهايش را تامين نكرده و در نتيجه مجبور است كه امتياز بدهد.گاهي در يك جبهه و در برابر يك سنگر است، اما در همين قسمت ريشهاي و عميق است.گاهي نه وسيع و گسترده است و نه عميق و ريشهدار، سطحي و يك جانبه است، همچون يورش آذرخش.گاهي از وسعت و از عمق برخوردار است، گسترده و ريشهدار است. نيازها را ميشناسد و براي تامين همهي آنها ميكوشد.فقط به داشتن هدف پاك و مقدس قانع نيست، كه راه را ميشناسد.و پاها و وسيلهها را همراه دارد، و از نقشه و طرح كلي هم، برخوردار است.اين چنين درگيري عميق و وسيعي، ناچار متحرك و پوياست، در برابر هر جبهه، جبههاي دارد و در برابر هر سنگر، سنگري، و حتي در نقطههاي ضعف دشمن سنگرهايي ميسازد و از راههاي غفلت او، وارد قلعه ميشود و دشمن را در درون خود، درگير ميسازد و سازمانش را به هم ميريزد. به اين قانع نيست كه فقط سنگرهاي او را جلوگير باشد. به اين قانع نيست كه مدافع باشد، بلكه مهاجم است و ابتكار عمل را در دست دارد.اين درگيري، ديگر در قالب اسمهاي فردي و اجتماعي و فرهنگي... نميگنجد و با يك پا راه نميرود. [ صفحه 13] اگر بخواهيم در يك كلمه براي اين درگيري وسيع و عميق و متحرك و پويا اسمي بگذاريم، از كلمهي وسيع و عميق و متحرك و پوياي «جهاد» نميتوانيم بگذريم.اين جهاد، روشنگري و فريادگري و پنهان كاري و درگيري نهايي را در خود دارد.اين روشنگري محدود نيست. در ميان دوست و دشمن، بزرگ و كوچك، زن و مرد، بايد راه بيايد، ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة. تا آنها كه نابود ميشوند از روشني و آگاهي نابود شوند و آنها كه حيات ميگيرند از آگاهي و روشني، حيات بگيرند.و فريادگري، گاهي به خاطر رسوا كردن دشمن است و متزلزل كردن او، و گاهي به خاطر به دست آوردن ياور است و ايجاد زمينه براي خود.در هر حال، اين فرياد بايد در باد نباشد و از حلقوم ناشناس نباشد كه فرياد در باد و فرياد ناشناس، سودي نخواهد داشت.و اين است كه ابوذر فرياد ميزند نه ديگري. چون اين ابوذر است كه زبانش پشتيبان دارد و رسول آن را به همه شناسانده است. و باز همين ابوذر است كه در زمان عثمان فرياد ميزند، نه در زمان شيخين، - ابوبكر و عمر - كه زمينهها آماده نيست و فريادش، فريادي در باد است. كه در اين هنگام نوبت پنهان كاري است.و پنهان كاري، در چنين دورههايي مطرح ميشود، كه فرياد ناشناس است و مجهول و تنها و در ميان گردباد و طوفان.و اين پنهان كاري را نبايد با بيكاري، اشتباه كرد، و اين سكوت را نبايد با سكون در هم ريخت، كه آنها ساكت هستند، نه ساكن، و پنهان كار هستند، نه بيكار. [ صفحه 14] و درگيري نهايي، آن وقت بار ميدهد كه هدف شناخته و شناسانده شده و راهها تا قله، ارزيابي گرديده و نيازها و وسيلهها به دست رسيده و نقشهها آماده گشته است.هنگامي كه نيازها، نيرو و نفرات و رهبري، تامين نشده باشند، ناچار هنگام درگيري بايد امتيازها داده شوند. آنها كه در موقعيت متزلزلي هستند و پايگاهي ندارند، ناچار به هر چيز چنگ ميزنند و با هر كس قرار ميگذارند.و اين است كه اگر عمري در راه تامين نيازها صرف شود، بهتر از اين است كه در انتظار قراردادها به آخر برسد و چشم به راه ديگران باشد.آنها كه نيازها را تامين نكردهاند، بر فرض اگر گل بكارند، در باغ بيگانه كاشتهاند، و اگر خرمنهايي به دست بياورند، به انبار بيگانه سرازير كردهاند. [ صفحه 15]
انگيزهها
هر درگيري و هر پيكاري، چه در سطح خانه يا محله يا شهر يا كشور يا جهان، با عاملي همراه است و انگيزهاي دارد.انگيزهي برخوردها:1. ضرورتها،2. آوازهگريها و شعارها،3. خودخواهيها،4. قدرت طلبيها،5. و زياده خواهيها ميتوانند باشند.ضرورتها، يعني ضرورت آزادي، در جنگهاي طبقاتي و آزادي بخش. و ضرورت اقتصادي در دو شكل مواد خام و مصرف. [1] .و ضرورت سياسي در همبستگيها و پيمانهاي قبيلهاي و يا ملي و آوازهگريها، يعني شعارها و تبليغات و فتنه انگيزي و به هم اندازيها.و خودخواهيها، چه فردي و چه قبيلهاي و چه نژادي و ناسيوناليزمي.و قدرت طلبي، مثل جنگهاي خشايار شاه و درگيري قهرمانها.و در برابر اين درگيريها و اين انگيزهها، درگيريهاي عقيدتي و [ صفحه 16] انگيزههاي عالي است كه در جهاد اسلامي نمونه دارد.انگيزهي اين جهاد از عاليترين انگيزههاي سابق، عاليتر است، چون درگيريهاي سابق در اوج، به خاطر آزادي و استقلال شكل ميگرفت، در حالي كه انگيزهي اول جهاد اسلامي از اين آزدي، وسيعتر و عميقتر و انسانيتر است. اين جهاد، براساس بينش و ايمان و توحيد و رشد و تجارت استوار است.1. در جهان بيني اسلام، كار انسان ميشود حركت، نه خوردن و خوابيدن و خوش بودن، چون انسان براي اينها، به اين همه استعداد نياز نداشت، و در نتيجه دنيا ميشود راه، نه آخور و عشرتكده و خوابگاه. و در اين بينش سنگهاي راه بايد برداشته شوند و راه حركت انسان بايد هموار گردد. [2] .اين سنگها در درون انسان و در بيرون از او جا گرفتهاند و بايد انسان از تمام اينها آزاد شود و بايد راه او از تمام اينها هموار گردد، حتي از آنها كه راه او را با رفاه ميبندند.اين انگيزهي اول جهاد اسلامي است كه اين گونه وسيع و عميق و انساني است.2. ايمان يعني محبت بزرگتر و عشق نيرومندتر [3] .كساني كه الله را از خود، به خود نزديكتر و مهربانتر و آگاهتر ديدهاند، به او رو ميآورند و به او ميگروند. اين ايمان و اين گرايش و اين عشق به حق، عشق به خلق و عيال الله را به دنبال ميآورد.مگر نه اين كه اينها از او هستند، و او به آنها علاقه دارد، و اينها محبوب او هستند؟ [ صفحه 17] مگر نه اين كه عشق محبوب خدا، عشق خداست؟مگر نه اين كه مجنون، سگ ليلي را ميبوسيد، كه پاسبان خانهي محبوب بوده است و شبهايي را در آن كوي به صبح رسانده؟پس با آن عشق، اين عشق ميآيد و اين عشق بياثر نيست. هر كس كه چيزي را دوست دارد رشد و بهروزي او را دوست خواهد داشت و با آنچه سنگ راه او هستند و مزاحم كار او، درگير خواهد شد و بتهايي را كه در هر رنگ و هر شكل، مانع كمال خلق هستند، كنار خواهد زد و دور خواهد انداخت [4] .اين قرآن است كه انسان را از دست رفته و خسارت ديده ميداند، مگر آن دم كه با ايمان و با سازندگي و با استقامت و با سفارش به حق و به صبر، رسيده باشد.تنها عاشق صالح مبارز صابر، از خسارت رهيده است [5] .3. آن كس كه به ايمان رسيد و از غير حق رهيد، كسي كه از عشق و آزادي سرشار شد، به توحيد ميرسد و جز الله را حاكم نميگيرد. كساني كه از خود آزاد شدهاند، ديگران را تحمل نميكنند.با آن ايمان و با اين توحيد، [6] سازشگري و بيتفاوتي كنار ميرود و با بتها، درگيري پيش ميآيد، چون هر چه جز خدا در دل ما، در اجتماع ما، حاكم باشد، بت است [7] و دشمن است و ما را محدود ميكند و ما را راكد ميسازد و ما را براي خودش ميخواهد. [ صفحه 18] اين ركود و محدوديت سرنوشت حتمي هر بتپرست بتساز است و اين سرنوشت مختوم، فاجعهي انسان و مرگ اوست.4. اكنون كه ناچار مرگ ما را انتخاب ميكند، بگذاريد ما، مرگي را انتخاب كنيم كه آبستن زندگي باشد.ما كه ناچار كم ميشويم، پس بگذار خود را بارور كنيم تا بتوانيم نيازهاي گستردهي خود را سرشار نماييم.ما كه نيازهاي زياد و مواد كم داريم، بايد اين مواد را زياد كنيم و كمها را با چه ميتوان زياد كرد؟ وقتي ميخواهيم هزار تومان را زياد كنيم، چه ميكنيم؟ جز تجارت؟ و اين است كه به دنبال خريدار و بازاري خواهيم بود. و چه خريداري بهتر از خدا، كه تمام وجود ما را خواستار است؟ كه: ان الله اشتري من المؤمنين [8] .و هل ادلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب اليم. تؤمنون... و تجاهدون... [9] و هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين [10] .ما بايد تجارتي را شروع كنيم كه در هر حال بهره بدهد و فايده برساند و يكي از دو خوبي را همراه داشته باشد، احدي الحسنين.اين ديد و شوق و آن توحيد و ايمان و بينش، انگيزههايي هستند كه جهاد اسلامي را پايه ميگذارند و آن را به دوش ميكشند.اينها و آن عوامل ضرورت و آوازهگري و خودخواهي و قدرت طلبي و زياده خواهي، انگيزهي درگيريها هستند كه تاريخ را به خون كشيدند و يا آن را از بنبست، رهايي دادند. [ صفحه 19]