هفت شهر عشق : نگاهی نو به حماسه کربلا صفحه 69

صفحه 69

چه خوب پاسخ دادی ای علی‌اكبر! سخن تو آرامش را به قلب پدر هدیه كرد. پدر تو را نگاه می‌كند و در چشمانش رضایت و عشق موج می‌زند.

ــ پسرم، خداوند تو را خیر دهد.

كاروان حركت می‌كند. منزلگاه بعدی ما كربلاست.

دریای عطش

امروز پنجشنبه دوم محرّم است و آفتاب سوزان صحرا بر همه جا می‌تابد. سربازان حُرّ خسته شده‌اند و اصرار می‌كنند تا فرمانده آنها امام را دستگیر كند و نزد ابن‌زیاد ببرد.

حُرّ با امام سخن می‌گوید و از آن حضرت می‌خواهد تا همراه او نزد ابن‌زیاد برود، ولی امام قبول نمی‌كند.

بعضی از سربازان حُرّ به او می‌گویند: «دستور جنگ را بدهید». ولی حُرّ آنها را به یاد پیمانی كه با امام حسین علیه‌السلام بسته است، می‌اندازد و می‌گوید: «من پیمان خود را نمی‌شكنم».

آنجا را نگاه كن! اسب سواری، شتابان به این سو می‌آید. او نزدیك می‌شود و می‌گوید كه نامه‌ای از ابن‌زیاد برای حُرّ آورده است.

همه منتظرند. حالا دیگر از این سرگردانی نجات پیدا می‌كنند. حُرّ نامه را می‌گشاید: «از ابن‌زیاد به حُرّ، فرمانده سپاه كوفه: زمانی كه این نامه به دست تو رسید سخت‌گیری بر حسین و یارانش را آغاز كن. حسین را در بیابانی خشك و بی‌آب گرفتار ساز، تا جایی كه هیچ پناهگاه و سنگری نداشته باشد».158

او نامه را نزد امام می‌آورد و آن را می‌خواند و می‌گوید: «باید این‌جا فرود آیید». این‌جا بیابانی خشك و بی‌آب است و صحرایی است صاف، مثل كف دست.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه