عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها صفحه 445

صفحه 445

104- به خدا سوگند بر عمویت دشوار است! ..... ص : 482

پس از شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام حضرت عبداللَّه بن حسن که بر اساس برخی از روایات همان قاسم بن حسن است آماده پیکار شد. او نوجوانی بود که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود. هنگامی که نزد امام علیه السلام آمد و نگاه آن حضرت به او افتاد وی را در آغوش گرفت، با هم چنان گریستند که از حال رفتند.

قاسم اجازه میدان رفتن خواست، ولی امام علیه السلام نپذیرفت، آنقدر دست و پای امام را بوسه زد تا رضایت امام را جلب کرد و در حالی که اشک می‌ریخت به میدان آمد و این رجز را می‌خواند:

إِنْ تُنْکِرُونی فَأَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفی وَ الْمُؤْتَمَنِ

هذا حُسَیْنٌ کَالْأَسِیرِ الْمُرْتَهَنِ بَیْنَ اناسٍ لَاسُقُوا صَوْبَ الْمُزَنِ

«اگر مرا نمی‌شناسید بدانید من فرزند امام حسنم!

که او فرزند پیامبر برگزیده و امین خداست!

این حسین علیه السلام است که همانند اسیری است گروگان،

میان گروهی که خداوند آنان را از باران رحمت خود سیراب نکند».

چهره مبارکش همانند پاره ماه می‌درخشید، پیکار سختی کرد تا آنجا که با سنّ کمش سی و پنج نفر را بر زمین افکند.

حمید بن مسلم می‌گوید:

من در لشکر ابن سعد بودم به این نوجوان می‌نگریستم که پیراهن و لباسی بلند به تن و نعلینی به پا داشت که بند یکی پاره بود. فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود.

عمرو بن سعد أزْدی گفت: به خدا سوگند! من به او حمله می‌کنم (تا وی را از پای درآورم) گفتم: سبحان اللَّه، این چه تصمیمی است؟ به خدا سوگند! اگر این نوجوان بر من حمله کند من به سوی وی دست تعدّی دراز نخواهم کرد. همان گروهی که وی را احاطه کرده‌اند، او را بس است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه