عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها صفحه 564

صفحه 564

ستم کرد و مرا به صورت زنی اسیر پای تخت تو آورد، تصور نکنی من برای تو ارزشی قائلم، من تو را در حدی نمی‌دانم که مخاطب سخنانم باشی و اگر با تو سخن می‌گویم، از باب ناچاری است.

7. در آخرین بخش از سخنان خود، خداوند را بر نعمت‌های بیکرانش بر خاندان نبوت سپاس می‌گوید که با رحمت و سعادت آغاز شد و با شهادت و کرامت پایان یافت.

17- خطبه‌ای که پایه‌های کاخ یزید را لرزاند ..... ص : 604

مطابق روایتی یزید به خطیب درباری خود دستور داد بر منبر برود و معاویه را مورد ثنا و ستایش قرار دهد و نسبت به امام حسین علیه السلام و خاندانش بدگویی کند و از وضع موجود بهره‌گیری نماید، خطیب نیز چنین کرد و بسیار نسبت به امیرمؤمنان و امام حسین علیهما السلام ناسزا گفت!

ناگهان امام سجّاد فریاد برآورد: «وَیْلَکَ أَیُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَیْتَ مَرْضاةَ الَمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَکَ مِنَ النَّارِ؛ وای بر تو ای خطیب! خشنودی مخلوق را با خشم خالق به دست آوردی؟ جایگاهت در آتش دوزخ مهیا باد!».

آنگاه رو به یزید کرد و فرمود: «أَتَاْذَنَ لی أَنْ أرْقی هذِهِ الْأَعْوادَ فَأَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ فیهِ للَّهِ تَعالی رِضیً، وَلِهؤُلاءِ أَجْرٌ وَثَوابٌ؛ آیا به من اجازه می‌دهی که بر فراز این چوب‌ها «1» بروم و سخنانی بگویم که سبب خشنودی خداوند متعال گردد، و اجر و پاداشی برای این مردم در پی داشته باشد؟».

یزید در خواست امام را نپذیرفت، چرا که می‌دانست سرانجامش رسوایی اوست، ولی مردم اصرار کردند که یزید اجازه دهد، باز هم یزید نپذیرفت تا آنکه پسر یزید که معاویه نام داشت به پدرش گفت: «به او اجازه بده، زیرا وی توانایی ایراد خطبه را ندارد (و شرمنده خواهد شد)».


__________________________________________________

-1

. گویا امام علیه السلام می‌خواهد بگوید منبری که بر روی آن نسبت به علی و خاندانش علیهم السلام بد گویی‌می‌شود، شایسته نام منبر نیست، بلکه چند قطعه چوب بی‌ارزش است!!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه