عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها صفحه 602

صفحه 602

مدینه! یک گلستان گل اگر در کربلا بردم ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم

اگر موی سیاهم شد سپید از غم، ولی شادم که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم

اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم که پایان، خدمت خود را به نحو احسن آوردم

مدینه! یوسف آل علی را بردم و اکنون اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم

مدینه! از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن که من از کوفه پیغامِ سرِ دور از تن آوردم

مدینه! گر به سویت زنده برگشتم، مکن منعم که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم

مدینه! این اسیری‌ها نشد سدّ رهم، بنگر چه‌ها با خطبه‌های خود به روز دشمن آوردم «1»

27- ورود به مدینه ..... ص : 642

اشاره

بشیر بن حذلم (جذلم) می‌گوید: هنگامی که به مدینه نزدیک شدیم، علی بن الحسین علیه السلام دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه‌ها را برپا کرده و در آن جای گیرند. آن گاه فرمود: ای بشیر! خدا پدرت را رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز می‌توانی شعر بگویی؟

گفتم: آری، ای پسر رسول خدا، من نیز شاعرم.

فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابی عبداللَّه علیه السلام (و ورود ما را) به مردم برسان.


__________________________________________________
(1) شعر از محمد جواد غفورزاده کاشانی (شفق) است.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه