دیوان بینه رحمت در مراثی قتیل امت صفحه 184

صفحه 184

بده مهلت که تا یکبار دیگربگیرم توشه زان بی یار و یاور

بده مهلت بباید خواهرانش‌ببیند بار دیگر دخترانش

(یضا)

تو ای شمر ستمگر رو کناری‌که آیم بر سرش با آه و زاری

دم مردن ببندم چشمهایش‌کشانم سُوی قبله دست و پایش

بیکبار دگر بینم عذارش‌بریزم اشک حسرت در کنارش

سرشرا بر سر زانو نشانم‌بکامش قطره آبی رسانم

(طلب آب کردن انحضرت در دم اخر)

پی اتمام حجّت شاه مظلوم‌چنین میگفت با آن لشکر شوم

در این آخر که من در احتضارم‌امید زندگی دیگر ندارم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه