دیوان بینه رحمت در مراثی قتیل امت صفحه 185

صفحه 185

روا نبود که با من در ستیزیددهیدم آب و خون من بریزید

ز بس زخم جراحت بر تنم هست‌کجا دیگر امید ماندنم هست

ندارم قوّت جنگی دوباره‌نفس در سینه‌ام اندر شماره

دَمِ مردن دهید ایقوم آبم‌ز سوز تشنگی در اضطرابم

(آمدن ذو الجناح بخیمه‌ها و خبر مرگ دادن بأهل حرم)

و اسرع فرسک شاردا الی خیامک قاصدا می محما باکیا فلمّا راین النّسآء جوادک مخزیّا و نظرن سرجک علیه ملویا برزن من الخدورنا شرات الشّعود علی الخدود لاطمات و بالعویل داعیات و بعد العزّ مذ لّلات و الی مصرعک مباد رات و الشّمر جالس علی صدرک واضع سیفه علی نحرک اخذ شیبتک بیده ذابح لک بمهنّد قد سکنت حوآسّک و خفیت انفاسک و رفع علی القتلاة راسک.

دیوان بینه رحمت در مراثی قتیل امت و اهلبیت عصمت، ص: 99

(ترجمه)

شاه چو افتاد ز زین بر زمین‌اسب شه از غصّه نگون کرد زین

کاکل و یالش همَه در خون کشیدرو بسَرا پرده بسرعت دوید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه