دیوان بینه رحمت در مراثی قتیل امت صفحه 359

صفحه 359

هر زمانم درد دیگر میرسدزین رقیبان بر دل و جان الغیاث

التِجا بر درگهت دارد جوادای ولی حق سُبحان الغیاث

همچون حافظ صد هزاران خلق رامیبرند از راه ایمان الغیاث

یک بسوی خانقاه و دیگری‌رُو بکوی می‌فروشان الغیاث

(معارضه با این غزل که مطلعش اینست: ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی) (که او درباره شاه سفر کرده گفته و من نیز درباره امام غائب از نظر گفتم)

ای پادشه خوبان ما بنده تو مولائی‌ای جان همه امکان چونشد که نه پیدائی

جان بی تو بلب آمد دل تار چو شب آمدداد از ستم دوران وقت است که باز آئی

مشتاقی و مهجوری از غصّه چنانم کردکز دست بخواهد شد پایان شکسیبائی

فریاد که این بستان خشکید ز بی‌آبی‌ای ابر بهار دین خیز از پی سقّائی

از جور زمان ما را صدها گله میباشدامریست بود ظاهر نزفکرت سودائی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه