دیوان بینه رحمت در مراثی قتیل امت صفحه 443

صفحه 443

علیِ اکبَرش مقتول شمشیرگلُوی اصغرش شد پاره از تیر

علمدارش دو دست از تن جدا شددو دستش مشک آبی را بها شد

زنان و دختران و خواهرانش‌اسیر کوفیان و شامیانش

مگو دیگر جواد از آن حقیری‌که بر ایشان رسیدی در اسیری

ایضا در تظلّم و شکوه‌

ای امام عصرای سلطان دین‌تا بکی دست خدا در آستین

دیوان بینه رحمت در مراثی قتیل امت و اهلبیت عصمت، ص: 223 تا بکی در پرده هستی از نظروقت عدل است ای امام منتظر

دین و دنیا و جهان گردیده تاروقت آن شد تا بر آری ذو الفقار

من نمیدانم که آنشه چون بودآنقدر دانم دلش پُر خون بود

گاه از جور و جفای دشمنان‌گاه از کردار زشت دوستان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه