گفتمان عاشورایی صفحه 17

صفحه 17

آنان دلشان فارغ از همه اغیار، و پر از اخلاص و محبت به او بود. آن حالی را که داشتند مغتنم می‌دانستند و به آن معراجی که عروج کرده بودند سرافراز و سربلند بودند.

قلب‌های تاریک

اما از آن سو، گروه یزیدیان که این منظره روحانی انصار الله در برابرشان قرار داشت، در عمق ظلمات و تاریکی‌هایی که در آن غوطه‌ور بودند و «بعضها فوق بعض» بود، آن روشنایی جهانتاب را می‌دیدند. اگر در آنها صاحب وجدانی بود غیر از خجلت، سرافکندگی و از خود بیزاری، چه احساسی می‌توانست داشته باشد؛ آنها نه دستشان به دعا بلند می‌شد و نه می‌توانستند با عالم معنویت و لذت احساس به کمال و درک حق، ارتباط برقرار کنند. آنها چه دعایی می‌توانستند داشته باشند؟ آیا می‌توانستند پیروزی بر حق را از حق طلب کنند؟ آیا واقعاً می‌توانستند از خدا بخواهند که حسین و یارانش به دست آنها کشته شوند؟ به یقین حتی عمر سعد که با این زبان به لشکرش گفت:

یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری 10]

نیز نمی‌توانست میان خود و خدا، به حسین نفرین کند، او خوب می‌دانست که بهشت و رضای خدا با کاری که او می‌خواهد انجام دهد حاصل نمی‌شود. اگر کسی در لشکرگاه عمر سعد دارای ضمیر بیداری بود و دعا می‌کرد، دعایش غیر از این نبود که: «خدایا! فردا مرا از درگیر شدن با

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه