دمع السجوم:( در کربلا چه گذشت) ترجمه کتاب نفس المهموم صفحه 185

صفحه 185

رفتن حضرت تا قصر بنی مقاتل

آنگاه آن حضرت رفت تا قصر بنی مقاتل و بدانجا فرود آمد خیمه ای برافراشته دید فرمود: این خیمه از آن کیست؟ گفتند: از عبیدالله بن حر جعفی است فرمود: او را نزد من بخوانید! چون فرستاده ی امام حجاج بن مسروق جعفی نزد او آمد گفت: اینک حسین بن علی علیه السلام تو را می خواند: «انا لله و انا الیه راجعون» من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین علیه السلام به کوفه آید و من آنجا باشم، سوگند به خدا که نمی خواهم او را ببینم یا او مرا ببیند، پس فرستاده نزد حسین علیه السلام بازگشت و سخن او بگفت، امام خود برخاست و نزد او رفت و سلام کرد و بنشست و او را به یاری خود خواند، و عبیدالله همان گفتار نخستین را تکرار کرد و از آن دعوت عذر خواست. حسین علیه السلام فرمود: اکنون که یاری ما نمی کنی از خدای بترس و با ما مقاتله مکن که هر کس بانگ و فریاد ما را بشنود و یاری ما نکند البته هلاک شود. عبیدالله گفت: هرگز چنین امری نخواهد بود ان شاء الله. آنگاه حسین علیه السلام از نزد او برخاست و به خرگاه خویش آمد.و در کتاب «مخزون فی تسلیه المحزون» است که: «حسین علیه السلام رفت تا در قصر ابن مقاتل فرود آمد، خیمه ای بر سر پا و نیزه ای برافراشته و اسبی ایستاده دید، پرسید: این خیمه از آن کیست؟ گفتند: از عبیدالله بن حر جعفی، آن حضرت مردی از یاران خود که حجاج بن مسروق جعفی نام داشت سوی او

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه