قصه کربلا بضمیمه قصه انتقام صفحه 37

صفحه 37

امتناع حضرت را مشاهده کرد، گفت: سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست، که اگر می دانستم با گرفتن موهای سر و پیشانی تو- که باعث جمع شدن مردم در اطراف ما می شود- از نظر خود برمی گشتی، چنین گستاخی را نسبت به تو روا می داشتم! [328] و هنگامی که باز مخالفت امام را با پیشنهاد خود احساس کرد، از روی ناامیدی گفت: چشم ابن زبیر را روشن ساختی که خود به پای خود از مکه بیرون می روی و حجاز را جولانگاه او قرار می دهی چرا که ابن زبیر کسی است که با وجود تو کسی به او اعتنایی نمی کند [329] . [ صفحه 156] و نیز صاحب کتاب مناقب فاطمه علیها السلام از ابن عباس نقل کرده است که گفت: امام حسین علیه السلام را هنگامی که عازم عراق بود ملاقات کردم و به او گفتم: ای پسر رسول خدا! از مکه بیرون مروید.حضرت فرمود: مگر نمی دانی قتلگاه من و اصحاب و یارانم در آنجا خواهد بود؟ [330]

عبدالله بن عمر

عبدالله بن عمر بن الخطاب، مادر او زینب دختر مظعون است. در جنگ احد اجازه ی شرکت نیافت زیرا چهارده ساله بود. در سال 73 بعد از قتل عبدالله بن زبیر در مکه در سن 86 سالگی وفات یافت، و چون مرگش فرا رسید گفت: بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر اینکه بافئه ی باغیه (معاویه و اهل شام) نجنگیدم و علی را در این امر یاری نکردم. (الاستیعاب 950 /3).او که از جریان حرکت امام با خبر شده بود به خدمت امام آمد و از آن حضرت درخواست کرد که با گمراهان سازش کند!

و او را از جنگ و کشته شدن بر حذر داشت! امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: ای ابا عبد الرحمن! مگر نمی دانی که یک نمونه از ناچیز بودن دنیا در نزد خدای تعالی این است که سر یحیی بن زکریا بعنوان هدیه نزد زنی بدکاره از بنی اسرائیل فرستاده شد؟! آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر خدا را کشتند و بعد مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده و حرکت ناشایستی رخ نداده است، در بازارها نشسته و مشغول خرید و فروش شدند؟! خداوند در کیفر آنان شتاب نکرد و بموقع از آنها انتقام گرفت، ای ابا عبد الرحمن! از خدا بترس و از یاری من روی بر مگردان [331] [332] . [ صفحه 157]

جابر بن عبدالله انصاری

او نیز نزد امام حسین علیه السلام آمده و از آن حضرت درخواست کرد که از مکه خارج نشود، ولی امام همان پاسخ خود را که به دیگران داده بود، برای او تکرار کرد [333] .

عبدالله بن زبیر

کنیه ی او ابوخبیب و مادرش اسماء دختر ابی بکر است، در سال دوم هجرت متولد شده است. علی علیه السلام فرمود: زبیر از ما شمرده می شد تا اینکه عبدالله فرزند او بزرگ شد.در سال 64 پس از مرگ معاویه بن یزید با او به خلافت بیعت کردند و مردم حجاز و یمن و عراق و خراسان بر طاعت او گردن نهادند. در روز 17 جمادی الاولی و یانیمه ی جمادی الاخره در سن 72 سالگی در زمان حکومت عبدالملک بن مروان در مکه بقتل رسید و بدن او را به دار آویختند. (الاستیعاب 905 /3).همانطور که قبلا یادآور شدیم عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام پیشنهاد کرد که در مکه اقامت کند تا او با امام بیعت نموده و مردم نیز به پیروی از او با امام بیعت نمایند! و این کار بخاطر آن بود که از خود رفع تهمت کند و مردم این پیشنهاد را بعنوان حسن نیت و خیرخواهی او تلقی کنند!!و در نقل دیگری آمده است که: چون خبر به عبدالله بن زبیر رسید که امام حسین علیه السلام عازم کوفه است، و او که ماندن امام در مکه برایش بسیار گران تمام می شد و مردم با وجود امام حسین علیه السلام از اطاعت فرامین او سرپیچی می کردند، و هیچ چیزی ابن زبیر را بیشتر از خروج امام از مکه خوشحال نمی کرد، نزد امام آمد

و گفت: چه تصمیمی دارید؟ بخدا سوگند که من از عدم مبارزه و جهاد علیه بنی امیه بخاطر [ صفحه 158] ستمهایی که بر بندگان صالح خدا روا می دارند، بسیار بیمناکم و از عذاب الهی می ترسم!!امام حسین علیه السلام فرمود: تصمیم دارم به کوفه بروم.عبدالله بن زبیر گفت: خدا تو را موفق بدارد، اگر من هم یارانی همانند انصار و یاران تو داشتم از رفتن به آن دیار امتناع نمی کردم!ابن زبیر با وجود اینکه قلبأ از این تصمیم امام بسیار خوشحال بود ولی برای حفظ ظاهر و مصون بودن از زخم زبانها و اتهامات احتمالی، به امام علیه السلام عرض کرد: اگر شما در همین جا بمانید و ما و مردم حجاز را به بیعت با خود فراخوانید، بسوی تو خواهیم شتافت و با تو بیعت خواهیم کرد چرا که تو را به امر خلافت سزاوارتر از یزید و پدر یزید (معاویه) می دانیم! [334]

ابن عباس و عبدالله بن زبیر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه