مقدمه
يكي از وظايفي كه بر عهده شيعيان نهاده شده، «شناخت پيشوا و رهبر» ميباشد. در يك نگاه كلّي دو راه براي شناخت امام وجود دارد: از ديدگاه احاديث اهل تشيّع و از ديدگاه احاديث اهل تسنّن. در اين نوشتار سعي شده از ديدگاه اهل سنّت گوشهاي از شخصيت ممتاز امام زين العابدين عليهالسلام به پيشگاه شما سروران گرامي تقديم شود.
در يك نگاه
«ذهبي» دودمان آن حضرت را اين گونه مينويسد: علي فرزند حسين فرزند علي بن ابي طالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف ميباشد. [1] . كنيه ايشان ابوالحسن، ابوالحسين، ابو محمّد و ابو عبداللّه است. [2] . لقب ايشان زين العابدين، سجّاد، هاشمي، علوي، مدني، قرشي، علي اكبر [3] و برخي ايشان را علي اصغر [4] دانستهاند. به ايشان «ابن الخيرتين» نيز ميگويند، به خاطر اين كه پيغمبر فرمود: خداوند متعال از ميان بندگان خود، دو گروه را برگزيده است؛ از ميان عرب، قريش و از عجم، فارس را برگزيد. [5] پدر بزرگوار امام سجّاد از قريش و مادر ايشان از ايران ميباشد، لذا به ايشان فرزند دو خير ميگويند. «ذوالثَّفنات» لقب ديگري است كه به آن حضرت دادهاند. چرا كه ايشان بر اثر عبادت و نماز بسيار، جايگاههاي سجدهاش همانند زانوي شتر پينه بسته بود. [6] . پدر بزرگوارش حسين بن علي و مادرش دختر يزدگرد سوم ميباشد. در نام مادرش اختلاف است برخي ايشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان ناميدهاند. [7] . آن حضرت در سال 38 هجري در مدينه به دنيا آمد و در دوران خلافت وليد بن عبدالملك به شهادت رسيده و بدن مطهّرش در قبرستان بقيع كنار قبر عموي گرامياش امام حسن مجتبي به خاك سپرده شد. [8] در سال شهادت وي ميان مورّخان اختلاف است؛ برخي سال شهادت را 92 [9] ، 93 [10] ، 94 [11] ، 95 [12] ، 99 [13] و 100 [14] هجري ميدانند. سالي كه امام در آن رحلت نمود را سال «سنة الفقهاء» ناميدند به دليل اين كه در اين سال بسياري از فقهاي مدينه رحلت كردند. [15] . امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حديث، از تابعين بوده [16] و از طبقه دوم [17] ميباشد ولي برخي ايشان را از طبقه سوم ميدانند. [18] . جايگاه علمي و حديثي ايشان بدين صورت است كه تمام صحاح ششگانه (صحيح بخاري، صحيح مسلم، جامع الصحيح ترمذي، سنن ابو داود، سنن نسائي، سنن ابن ماجه) و مسانيد اهل تسنّن از ايشان حديث نقل كردهاند. بخاري در كتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضي از مسائل تاريخي [19] و مُسلم نيز در كتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فتن، ادب و ساير مسائل تاريخي از امام سجّاد عليهالسلام حديث نقل كردهاند. [20] . ذهبي مينويسد: ايشان از بسياري از بزرگان حديث نقل كرده است: از پيامبر و امام علي بن ابي طالب به صورت مرسل، از حسن بن علي، حسين بن علي (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفيّه (امّالمؤمنين)، عايشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادي چون: محمّد بن علي (امام باقر)، زيد بن علي، ابو حمزه ثمالي، يحيي بن سعيد، ابن شهاب زهري، زيد بن اسلم و ابوالزناد از وي حديث نقل كردهاند. [21] .
امام سجاد علیه السلام در كلام بزرگان
1.عبداللّه بن عباس وقتي كه امام را ميديد، چنين ميگفت: «مرحباً بالحبيب ابن حبيب.» [22] . 2. سعيد بن مسيّب (م 93 هـ.): «ما رأيتُ قطّ افضل من عليّ بن الحسين، ما رأيتُه ضاحكاً يوماً قطّ» [23] در جاي ديگر ميگويد: «ما رأيتُ اورع منه». [24] . 3. نافع بن جُبير (م 99 ه.): «كان عليّ بن الحسين رجلاً له فضل في الدّين» [25] و در جاي ديگر خطاب به امام سجّاد عليهالسلام ميگويد: «انت سيّد النّاس و افضلهم». [26] . 4. عمر بن عبدالعزيز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنين گفت: «ذهب سراج الدّنيا و جمال الدّنيا و زين العابدين». [27] . 5. طاووس (م 106 ه.): «رجل صالح من اهل بيت الخير»، «رجال صالح من اهل بيت النبوة» و «رجل صالح من اهل بيت طيب». [28] . 6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.) در يكي از ايّام، هشام بن عبدالملك (قبل از خلافت وي) به زيارت خانه خدا آمده و قصد تبرّك جستن به حجرالاسود را داشت كه بر اثر ادحام جمعيت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشهاي از حرم رفته و از دور نظاره گر خيل جمعيت بوده كه ناگهان ديدند امام زينالعابدين عليهالسلام به طرف حجر الاسود ميرود و مردم به احترامِ ايشان راه را باز كرده و امام توانست حجر الاسود را استلام كند. يكي از اطرافيان هشام كه از دمشق آمده بود و آن شخص را نميشناخت، از هشام پرسيد: اين شخص كيست؟ هشام با اين كه او را ميشناخت اظهار بي اطلاعي كرد. در اين هنگام فرزدق گفت: من او را ميشناسم و در وصف امام چنين سرود: هذا الذي تعرف البطحاء و طأته و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم هذا ابن خير عباد اللّه كلّهم هذا التّقيّ النّقيّ الّطاهر العَلَم... [29] . عبدالرّحمن جامي (898 ق.) اين جريان را چنين به نظم در آورده: پور عبدالملك بنام هشام در حرم بود با اهالي شام ميزد اندر طواف كعبه قدم ليكن از ازدحام اهل حرم استلام حجر ندادش دست بهر نظاره گوشهاي بنشست ناگهان نخبه نبيّ و ولي زين عُبّاد بن حسينِ علي در كساء بها و حلّه نور بر حريم حرم فكند عبور هر طرف ميگذشت بهر طواف در صف خلق ميفتاد شكاف زد قدم بهر استلام حجر گشت خالي زخلق راه و گذر شامي كرد از هشام سؤال كيست اين، با چنين جمال و جلال از جهالت در آن تعلّل كرد وز شناساييش تجاهل كرد گفت: نشناسمش، ندانم كيست مدني يا يماني يا مكّي است بوفراس، آن سخنور نادر بود در جمع شاميان حاضر گفت: من ميشناسمش نيكو زو چه پرسي، به سوي من كن رو آن كس است اين كه مكّه و بطحا زمزم و بوقبيس و خيف و منا حرم و حلّ و بيت و ركن حطيم ناودان و مقام ابراهيم مروه مسعي صفا حجر عرفات طيبه و كوفه كربلا و فرات هر يك آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف... [30] . 7. ابن شهاب زُهَري (م 123 يا 124 ه.) كه يكي از شاگردان امام سجّاد عليهالسلام ميباشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگي ياد ميكند؛ از جمله: «لم اُدرِك من اهل البيت افضل من عليّ بن الحسين»، [31] «ما رأيت قرشيّاً افضل من عليّ بن الحسين.»، [32] «كان اكثر مجالستي مع عليّ بن الحسين و ما رأيت احداً كان افقه منه»، [33] «كان عليّ بن الحسين من افضل اهل بيته و احسنهم طاعة»، [34] «مارأيت قرشيّاً افضل منه ولا افقه»، [35] «ما رأيت قرشيّاً اورع منه ولا افضل»، [36] «ما رأيت قطّ افضل من عليّ بن الحسين»، [37] «ما رأيت هاشميّاً اعبد منه»، [38] «ما رأيت هاشميّاً افضل من عليّ بن الحسين» [39] و «عليّ بن الحسين اعظم الناس عليّ منّةً». [40] . 8. زيد بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأيت فيهم مثل عليّ بن الحسين». [41] . 9. ابو حازم مدني (م 140 ه.): «ما رأيت هاشميّاً افضل من عليّ بن الحسين» [42] «ما رأيتُ هاشميّاً افقه من عليّ بن الحسين». [43] . 10. يحيي بن سعيد (م 143 ه.) نيز ايشان را يكي از فقهاي بنام مدينه ميدانست [44] و درباره آن حضرت ميگفت: «افضل هاشميّاً رأيته بالمدينه»، [45] «ما رأيت هاشميّاً قطّ افضل منه» [46] و «كان افضل هاشميّاً ادركته». [47] . 11.مالك بن انس (م 179 ه.): «انَّ عليّ بن الحسين كان من اهل الفضل» [48] و در جاي ديگر ميگويد: «لم يكن في اهل بيت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة». [49] . 12.محمد بن عمر واقدي (م 207 ه.): «كان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ». [50] . 13.عتبي (228 ق.) «كان عليّ بن الحسين افضل بني هاشم». [51] . 14. علي بن مديني (م 230 ه.): «يكي از اتقيا، پرهيزكاران و پارسايان، علي بن الحسين است.» [52] . 15.محمد بن سعد بصري (م 230 ه.): «و كان عليّ بن الحسين ثقة مأموناً كثير الحديث عالياً رفيعاً ورعاً». [53] . 16. ابوبكر بن برقي (م 249 ه.): «نسل الحسين كلّه مِنْ قِبَلِ ابنه عليّ الاصغر و كان افضل اهل زمانه...ما رأيت هاشميّاً افضل منه». [54] . 17.عجلي (م 261 ه.) «عليّ بن الحسين مدنيٌّ تابعيٌّ ثقةٌ و كان رجلاً صالحاً». [55] . 18.ابن قتيبه دينوري (م 276 ه.): «و كان خيّراً فاضلاً». [56] . 19. ابن واضح يعقوبي (م 284 ه.): «كان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و كان يسمّي زين العابدين و يسمّي ايضاً ذا الثّفنات لما كان في وجهه من اثر السّجود و كان يصلّي في اليوم و الليلة الف ركعة و لمّا غسل وجد علي كتفيه جُلَب كجُلبِ البعير فقيل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام في الليل يدور به علي منازل الفقراء». [57] . 20. ابن عبد ربّه اندلسي (م 327 ه.): «عليّ بن الحسين كان من افضل بني هاشم» [58] و در جاي ديگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهيزكاري متّصف ميكند. [59] . 21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و كان من افاضل بني هاشم، من فقهاء اهل المدينة و عبّادهم، سيّدالعابدين في ذلك الزّمان» [60] و در جاي ديگر ميگويد: «من فقهاء اهل البيت و افاضل بني هاشم و عبّاد المدينة». [61] . 22. ابن شاهين (م 385 ه.): «علي بن الحسين، فردي ثقه و مطمئن ميباشد ولي از وي (در كتب صحاح) حديث كم نقل شده است.» [62] . 23. احمد بن علي بن منجويه اصفهاني (م 428 ه.): «كان من افاضل بني هاشم و فقهاء اهل المدينة و عبّادهم». [63] . 24. ابو نعيم اصفهاني (م 430 ه.): «زينالعابدين و منار القانتين كان عابداً وفيّاً و جواداً حفيّاً». [64] . 25. ابن ابي الحديد معتزلي (م 656 ه.): «كان الغاية في العبادة» [65] و در جاي ديگر امام را از بزرگان و علماي بنام اهل بيت برميشمارد. [66] . 26. ابو زكريا محيي الدّين نووي (م 676 ه.): «اجمعوا علي جلالته في كلّ شيء» [67] . 27. ابن خلّكان (م 681 ه.): «عليّ بن الحسين احد الائمة الاثني عشر و من سادات التابعين...و كان من احسن الناس وجهاً و اطيبهم ارجاً». [68] . 28. شهاب الدّين نويري (733 ق.): «كان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً كثير الحديث من افضل اهل بيته و احسنهم طاعتاً». [69] . 29. شمس الدّين ذهبي (م748 ه.): «مناقبه كثيرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله» [70] و در جاي ديگر ميگويد: «و كان له جلالة عجيبة و حُقّ له واللّه ذلك فقد كان اهلاً للامامة العظمي لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و كمال عقله». [71] . 30. علاء الدّين مُغْلَطاي (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما ليس لأحدٍ». [72] . 31. يافعي (م 768 ه.): «كان من احسن النّاس وجهاً و اطيبهم ريحاً قلت بل اطيبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً». [73] . 32. ابن كثير دمشقي (م 774 ه.): «وكان عليّ بن الحسين بالمدينة محترماً معظّماً». [74] . 33. شمس الدّين محمد بن طولون، مورّخ دمشقي (م 953 ه.): «و هو من سادات التابعين و من فقهاء و اتقياء المدينة و فضائل زين العابدين و مناقبه اكثر من أنْ تحصي». [75] . 34. ابن حجر عسقلاني (م 852 ه.): «عليّ بن الحسين ثقة عابد فقيه فاضل مشهور». [76] . 35. ابن عماد حنبلي (م 1089 ه.): «سمّي زين العابدين لفرط عبادته و كان ورده في اليوم و الليلة الف ركعة الي أن مات». [77] . 36. خيرالدّين زركلي: «رابع الائمة الاثني عشر عند الامامية و احد من كان يضرب بهم المثل في الحلم و الورع». [78] .
گوشهاي از فضايل و احوالات
احترام به مادر
ابن خلّكان مينويسد: با اين كه مادر وي كنيز بوده، زين العابدين بسيار به ايشان محبت و نيكي ميكرد تا آنجا كه به ايشان گفتند: تو برترين مردمي هستي كه به مادرت نيكي ميكني ولي چرا با وي سر يك سفره نمينشيني؟ وي در پاسخ گفت: «از آن ميهراسم كه لقمهاي را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.» [79] .