هدایتگران راه نور (زندگانی باقرالعلوم امام محمدباقر علیه السلام) صفحه 31

صفحه 31

ص: 60

«هشام بن معاذ می گوید: عمر بن عبد العزیز به مدینه آمده بود و ما نزد او نشسته بودیم. مُنادی خلیفه جار زده بود که هر کس شکایت یا تظلّمی دارد به درگاه آید. پس محمّد بن علی یعنی باقر علیه السلام به درگاه آمد. مزاحم، پیشکار عمر، نزد وی آمد و گفت: محمّد بن علی بر در است. عمر گفت: او را داخل کن. در حالی که عمر داشت اشک چشمش را با دست پاک می کرد، امام محمّد باقر داخل شد و از وی پرسید:

ص: 82

اشاره

در نخستین روز از ماه رجب سال 114 هجری، خاندانش گرد بستر او جمع آمده بودند. زهری که از طریق زینی که بر آن می نشست در بدن وی نفوذ کرده بود، هر لحظه بیشتر و بیشتر تأثیر خود را آشکار می ساخت در این حال آن حضرت، به فرزند و وصی برومندش امام صادق علیه السلام نگریست و بدو فرمود:

پس فرمود: فرزندم بریزش. چون آن را ریختیم نا گهان دیدیم که در آن موشی است».

آن حضرت وصیّت کرد که قبرش را به اندازه چهار انگشت بالاتر از سطح زمین

آورند و بر آن آب بپاشید و از اموالش به قدری وقف کنند که زنان نوحه گر بیست سال در منی نوحه گری کنند.

«مردی چندین مایل از مدینه دور بود. او در خواب دید که به او گفته می شود. برو و بر ابو جعفر [امام باقر] نماز بگزار که فرشتگان غسلش داده اند.

پس از آنکه آن حضرت را شستشو دادند و کفن کردند، وی را به قبرستان بقیع آورده در کنار آرامگاه پدرش، امام زین العابدین علیه السلام، و نیز در جوار قبر عموی پدرش، امام حسن مجتبی علیه السلام، به خاک سپردند. (1)

سخنان تابناک و اندرزهای حکیمانه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه