بر امام باقر علیه السلام چه گذشت؟ صفحه 45

صفحه 45

این امر آگاه بودند و بر اساس آن بود که به زید هشدار می دادند. اینک به یک روایت توجه کنید.

معتب غلام حضرت صادق علیه السلام می گوید:

صدای درب منزل بلند شد، در را گشودم دیدم «زید بن علی» وارد شد، حضرت به کسانی که اطرافش بودند فرمود: به اطاق دیگر بروید و درب را ببندید. زید وارد شد، حضرت صادق علیه السلام با او معانقه

فرمود و مدتی با حضرت راجع به قیام خود صحبت می کرد کم کم صدای زید بلند شد زید گفت:

وابگذار این سخنان را، به خدا قسم اگر دست بیعت به من ندهی، بر تو سخت خواهم گرفت! چرا ترک جهاد کرده ای، چرا خانه نشین شده ای، چرا بین خود و مردم مانع و حجاب قرار داده ای حال آنکه از شرق و غرب اموال را نزد تو می آوردند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای عم، خدا تو را رحمت کند و از تو بگذرد، اما زید در جواب خشونت نمود و گفت وعده من صبح باشد.

«الیس الصبح بقریب»

زید حرکت کرد و رفت، کسانی که حاضر بودند شروع کردند راجع به زید حرف زدن، حضرت فرمود: ساکت باشید، به جز خیر چیزی درباره ی او نگویید، خدا او را رحمت کند.

نزدیکی های سحر بود که صدای درب منزل بلند شد، غلام می گوید درب را گشودم دیدم زید وارد شد در حالی که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت: یا جعفر به من ترحم نما، رحمت خدا بر تو باشد، از من راضی باش، خدا از تو راضی باشد، بر من ببخش، بخشایش خدا بر تو باشد.

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:

خدا تو را رحمت کند و از تو راضی باشد و از تو بگذرد که با این حال گریه آمده ای،

زید عرض کرد: در خواب دیدم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد بر من شد در حالی که حسن از سمت راست او و حسین از سمت چپ و فاطمه پشت سر و علی در جلو، در دست علی شمشیری بود گویا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه