بر امام باقر علیه السلام چه گذشت؟ صفحه 9

صفحه 9

شیر نبود، خون بدوش

اسامه بن زید که از جانب «سلیمان بن عبدالملک» استاندار «مصر» بود.

مالیات های جمع آوری شده را شخصا به دمشق آورد و به «سلیمان» تسلیم نمود و گفت:

یا امیرالمؤمنین من از کشوری آمده ام که مردم آن دچار فقر و پریشانی بسیار هستند. اگر اجازه دهی در گرفتن مالیاتها به مردم ارفاق کنیم و از آنها مالیات کمتری دریافت نمایم تا بتوانند زندگی خود را سر و صورتی بدهند و به آباد کردن شهر خود برسند تا بدین وسیله در سالهای بعد مالیات های بیشتری از آنها دریافت کنم. «سلیمان» گفت: خدا مرگت دهد. پستان را بدوش تا شیر داشت و وقتی شیر نداشت خون بدوش.

عمر بن عبدالعزیز به حکومت می رسد

بعد از سلیمان، عمر بن عبدالعزیز در سال 99 به قدرت رسید مدت حکومت او سه سال بود که در رجب سال 101 مرد و قدرت به دست یزید بن عبدالملک رسید.

آنقدر کثافت کاری بنی امیه زیاد و بی حمد بود که مردم روی کار آمدن عمر بن عبدالعزیز را رحمت و راحتی برای خویش می دانستند.

موقعی که «عمر بن عبدالعزیز» به حکومت رسید، هیأت هایی از اطراف کشور به منظور عرض تبریک و تهنیت به حضور وی آمدند. از آن جمله هیأتی بود از حجاز، در آن هیأت نوجوان نابالغی بود که در مجلس عمر بن عبدالعزیز بپا خاست.تا سخن بگوید عمر گفت: آنکس که سنش از تو بیشتر است حرف بزند زیرا او به سخن گفتن شایسته تر است. نوجوان گفت: ای خلیفه ی مسلمین اگر میزان شایستگی سن بیشتر باشد در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند.

عمر بن عبدالعزیز از سخن نوجوان به شگفت آمد او را تایید کرد و اجازه داد سخن بگوید. نوجوان گفت: از

کشور دوری به اینجا آمده ایم آمدن ما نه برای طمع

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه