بر امام باقر علیه السلام چه گذشت؟ صفحه 24

صفحه 24

دلیلی ما از تبهکارانی پیروی کنیم که اموال

خدا را ثروت خود حساب می کنند و بندگان او را برده ی خویش می شمارند. اگر می گویید اطاعت امر ما را کنید و نصیحت ما را بپذیرید آیا ممکن است کسی که خود را نصیحت نمی کند یا خویشتن را پند نمی دهد به دیگری پند دهد و …

رها کنید حکومت را و دست از قفل و بند آن بردارید، راه را باز کنید تا کسانی که آنها را به اطراف جهان آواره کرده اید و در بدر بیابانها شده اند پیش بیایند.

به خدا سوگند ما هرگز خود را در اختیار شما قرار نداده ایم و شما را حاکم بر مال و جان و دین خویش نکرده ایم تا به روش ستمگران رفتار کنند؟

با این همه بدانید که ما منتظر پایان مدت و به آخر رسیدن حکومت شما و تمام شدن رنج و محنت خود هستیم، هر کدام از شما که بر سریر حکومت نشیند مدت معینی دارد و به ناچار باید پرونده اش ورق بخورد در این هنگام یکی از مأموران مسلح عبدالملک نزدیک آن مردم آمد او را گرفت و دیگر از او خبری نشد که چه بر سرش آوردند.

سعد بن عبدالملک در کنار امام باقر علیه السلام

ابوحمزه ی ثمالی روایت کرده است:

روزی سعد بن عبدالملک خدمت امام باقر علیه السلام رسید. سعد از فرزندان عبدالعزیز بن مروان بود. سعد مانند زنهای مصیبت زده اشک می ریخت. امام باقر علیه السلام فرمود: چرا گریه می کنی؟ سعد عرض کرد: چرا گریه نکنم و حال آنکه در قرآن مرا از شجره ی ملعونه (بنی امیه) شمرده اند.

امام باقر علیه السلام فرمود: ای سعد! تو از آنها نیستی تو از آنها نیستی، تو از جمله افراد خاندان بنی امیه هستی که از خانواده ی اولاد پیامبر به

شمار می روی. مگر نشنیده ای این آیه ی قرآن را که خداوند از قول ابراهیم نقل می کند:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه