بر امام باقر علیه السلام چه گذشت؟ صفحه 67

صفحه 67

تنهائی زید علیه السلام

کار زید به سختی گرائید و پس از مدتی، درگیری او با عمال حکومت آغاز گشت. و پس از درگیری عده ای از یاران زید کشته شدند.

در این فرصت زید بن علی که ترک یاری مردم را دید به نزد نصر بن خزیمه آمد و گفت: آیا نمی ترسی که با ما نیز مانند حسین علیه السلام عمل کنند؟

نصر بن زید گفت: اما من به خدا سوگند، با شمشیر خود به همراه تو آنقدر شمشیر می زنم تا کشته شوم.

سپس نصر بن خزیمه به زید بن علی گفت: همانان مردم در مسجد اعظم محصور هستند ما را به سوی آنها ببر، زید لشکریانش را به سوی مسجد برد.

یاران زید پرچمهای خود را از بالای درها داخل مسجد می کردند و می گفتند: ای اهل مسجد بیرون آیید. «نصر بن خزیمه» ندا می کرد: ای اهل کوفه از ذلت به عزت در آیید، و به سوی دین و دنیا درآیید که اگر در مسجد بمانید شما نه در دین هستید و نه در دنیا.

در این هنگام زید نیز سخنانی خطاب به اهل مسجد که محصور بودند ایراد کرد و گفت: به خدا سوگند خروج نکردم و بدین مقام نایستادم تا آنکه قرآن را خواندم، و فرایض و سنن و آداب را محکم و استوار ساختم و تأویل را بشناختم

همچنانکه تنزیل را شناختم و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه، و خاص و عام و آنچه را کرامت در دین بدان نیاز دارد و از آنها گریز و بی نیازی برایش نیست فهمیدم و دریافتم خروج من از روی حجت و بینه پروردگار من است و بدان مجهزم.

در این هنگام لشکریان حکومتی از بالای مسجد سنگ به سر زید و لشکریانش پرتاب کردند.

درگیری بین لشکریان «یوسف بن عمر» حاکم عراق با لشکریان زید ادامه داشت، مردی از اهل شام که «نائل بن فروه» نام داشت. به یوسف بن عمر گفت: به

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه