بر امام صادق چه گذشت؟ صفحه 61

صفحه 61

خویش است.

روزی منصور در حضور امام صادق علیه السلام چنین اظهار داشت: ما از دریای فضل و دانش لایزال شما جرعه می نوشیم و به مقام والایتان تقرب می جوئیم و شما چیزهائی را در جهان مشاهده می کنید که ما از دیدن آنها عاجزیم. نور وجود شما تاریکیها و تیرگیها را روشن ساخته و دست و اراده ی گره گشای شما، مشکلات را از سر راه انسانها برمی دارد ما زیر سایه ی پربرکت شما زنده ایم و از اقیانوس ژرف جود و کرم و سخای شما بهره ور.

منصور بارها می گفت: جعفر صادق علیه السلام در گلوی من عقده شده و مرا آزار می دهد. با اینکه امام صادق علیه السلام در گوشه ی مدینه، آزارش به کسی نمی رسید و ظاهرا به دستگاه منصور صدمه ای نداشت. اما چون شخصیت و محبوبیت امام را در قلوب مردم می دید و بی ارزشی خود را در توده ها مشاهده می کرد این مقایسه استخوانی بود در گلوی او و همیشه او را رنج می داد.

لذا هنگامی که عباسیان به قدرت رسیدند، طبیعی بود که خطر واقعی را از سوی عمو زادگان علوی خود احساس کنند، چه آنان به لحاظ پایگاه معنوی نیرومندتر و به لحاظ خویشاوندی، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک تر بودند. از دیدگاه مردم اولادهای حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام برای خلافت بسی موجه تر می نمودند مخصوصا که قبلا خود سفاح و منصور با «محمد

بن عبدالله» بیعت کرده بودند برای روشن تر شدن موضوع بیعت اجبارا اشاره ای به جریانات قبل و بعد می کنیم.

جریان بیعت منصور با محمد بن عبدالله

حضرت امام حسن علیه السلام پسری دارد که نام او هم حسن است. به او می گویند «حسن مثنی» یعنی حسن دوم. حسن مثنی در کربلا در خدمت امام حسین علیه السلام بود ولی جزء مجروحین بود، و کشته نشده بود. بعد که آمدند به سراغ مجروحین، یک کسی که با او خویشاوندی مادری داشت وی را با خودش برد و نزد «عبیدالله زیاد»

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه