- پیشگفتار 1
- آغاز نامه 3
- اشاره 3
- خدا، اولین پناهگاه 4
- معنای وقار و سکینه 5
- محاسبه نفس 6
- سرانجام نیک 8
- حکایت 8
- حکایت عیاشی 9
- حیا و پیروی از صالحان 11
- اشاره 11
- اموری که باید از آنها دوری کرد 13
- امام علی و حکومت 14
- ابن ابی عمیر 17
- حکایت 19
- خوش رفتاری با اهل باطل 21
- پیامبر، بهترین الگوی مجامله 24
- اصول مجامله 25
- مالک اشتر، الگوی مجامله و گذشت 28
- تقوا و جایگاه آن 31
- اشاره 31
- دشواری های تقوا و اجتهاد 32
- بررسی اعمال 33
- امام علی و تقوا 36
- حکایت آدم و حوا در تورات 39
- اشاره 41
- نقش زبان در سعادت و شقاوت انسانها 41
- بنی امیه و اسلام 42
- تصمیم و استقامت 43
- اثم و عدوان 45
- اشاره 46
- سکوت، گذرگاه تجهیز 46
- سکوت و سخن گفتن 48
- دشواری سکوت 50
- حکایت 52
- اشاره 55
- ذکر و انواع آن 55
- ثواب ذکر 56
- تسبیح موجودات 57
- آثار ذکر 59
- حضور قلب 61
- فوائد ذکر 62
- حکایت 63
- اشاره 64
- دوری کردن از حرص 64
- نعمت های خداوند 65
- مسلمانان و اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 72
- اشاره 72
- نمونه ای از ابتلائات گذشتگان 74
- اسلام آوردن عثمان بن مظعون 75
- مسئله شرعی 79
- جایگاه صبر در اسلام 81
- اشاره 81
- حکایت 84
- داستانی در این باره 85
- آثار دعا 90
- اشاره 90
- چگونگی استجابت دعا 92
- شروط استجابت دعا 94
- موانع استجابت دعا 96
- اشاره 101
- احسان به خویشتن 101
- خدمت به خلق و آخرت 104
- صدقه و بی نیازی 105
- استجابت سریع دعا 106
- امام سجاد و نیازمند 107
- اشاره 109
- تقدیر الهی و رضایت 109
- رضایت به تقدیر خدا 111
- تفاوت صبر و رضا 111
- حکایت 113
- منشأ بلاها 116
- حکایت ابوتراب با ابوسفیان 117
- تفاوت انسان ها در قسمت و تقدیر 121
- حکایت 122
- محاسبه در دادگاه الهی 124
- مراتب رضا در انسان ها 124
- حضرت زهرا و مقام رضا 126
- اشاره 130
- اطاعت، تنها راه موفقیت 130
- طاعت و عبادت 131
- رفاقت تا جهنم 132
- همت بلند 133
- تأمل در جواب 133
- دشواری های عصر غیبت 134
- یک سؤال و دو گونه جواب 134
- معرفت خدا و نبی و امام 135
- نابودی اعمال 137
- احتیاط، نشانه ایمان 139
- کوشش و مقام طاعت 139
- نیرنگ های شیطان 140
- دعای «یا من ارجوه» 140
- غفلت و عبرت 141
- اشاره 143
- تسلیم در دین 143
- دشواری تسلیم 145
- دین فروشی سمره بن جندب 145
- سرگذشت علی بطائنی 146
- زاهد و ترس از گناه 147
- اشاره 148
- احسان به نفس 148
- حقایق معقول 150
- آخرت و حسرت 151
- لذت روح 152
- قلب، مرکز طاعت و معرفت 152
- غذای آسمانی و ایثار 153
- احسان و اسائه 154
- اجتناب از گناهان 155
- اشاره 155
- بهترین اعمال در ماه رمضان 155
- خندیدن در صحن امام رضا 156
- ملاک اهل دنیا 157
- عالمی که علم باعث گمراهی اش شد 158
- بازخواست از عیسی بن مریم 159
- اشاره 160
- پیروی از فرمانهای خدا 160
- انکار فضایل ائمه و رضای خدا 161
- تصرف در دعای مأثور 162
- بی دقتی در نقل احکام 163
- سبک شمردن دین 163
- نفس و سبک شمردن نماز 165
- اشاره 165
- شهوت های انباشته و دنیای آکنده از بلا 166
- خانه ی هارون 167
- ولایت الهی و ولایت نفس 167
- شیخ اعظم و ماجرای مرجعیت 168
- تصمیم، رمز موفقیت 168
- استخفاف، مایه ی عقب افتادگی 169
- مراتب سبک شمردن نماز 170
- سیزده سال درس و یک جلسه غیبت 170
- جنگ با شیطان 171
- اشاره 172
- تلاش در راه طاعت خدا 172
- وقار صالحان 173
- خشوع صالحان 174
- صبر و حلم 174
- صدق و وفا 175
- دوری از محارم 175
- اطاعت صالحان 176
- طاعت چیست؟ 177
- حکایت 178
- طاعت و عبادت 179
- اشاره 181
- دنیا و ارزش آن 181
- ارزش دنیا از نگاه امام علی 181
- دوستی خدا 185
- اشاره 187
- پیرامون واقعه غدیر 187
- غدیر و مسئولیت ما 191
- پاورقی 191
- غدیر و نفی ظلم و دروغ 191
لذا در احوال مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی [228] نقل کرده اند که شب ها تا به صبح در قبرستان تخت فولاد اصفهان عبادت می کرد. او انسانی وارسته و از اوتاد بود که در عالم مکاشفه چیزهایی می دیده.
آخرت و حسرت
انسان با ورود به آخرت متوجه می شود که چه بلایی به سرش آمده و حسرتی دائم گریبانش را می گیرد؛ چرا که می بیند میلیاردها سال باید در آن جا بماند، ولی هیچ کاری برای خودش انجام نداده و هیچ توشه ای برای خودش نیندوخته است. ولی فهم این مطلب در این دنیا مشکل است. اگر چک های امضا شده رنگارنگ را که میلیاردها تومان روی آن نوشته شده به یک بچه نشان دهند فقط ممکن است از نقش رنگارنگ آنها خوشش بیاید ولی ارزش آنها را درک نمی کند. اگر بچه ای گوهر قیمتی و با ارزشی گم کند قاصر است، چرا که جاهل بوده و ارزش آن را نمی دانسته، ولی پس از آن که بزرگ شد اگر به او بگویند در کودکی گوهر با ارزشی که قیمت آن میلیون ها تومان بود، گم کرده است، تا آخر عمر حسرت می خورد و می گوید: ای کاش دستم می شکست و آن گوهر را بر نمی داشتم! به او می گویند تو که تقصیری نداشتی بچه بودی و نمی فهمیدی. می گوید: می دانم که تقصیری نداشته ام. اگر مقصر بودم خودم را می کشتم. زیرا امروز دیگر بزرگ شده
و می داند برای به دست آوردن مقدار کمی پول چقدر باید زحمت و مرارت بکشد. با خود می گوید اگر آن گوهر را داشتم، با پول آن می توانستم زندگی خود را زیر و رو کنم. انسان ها نیز پس از مرگ از خواب غفلت بیدار می شوند: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا [229]؛ مردم در خواب به سر می برند، وقتی مردند بیدار می شوند». در آن روز دیگر فرصت هیچ کاری را ندارند و عذابی سخت و دردناک یا نعمت هایی بی شمار