غدیر در سیره حضرت امام کاظم علیه السلام صفحه 52

صفحه 52

امام رضا علیه السّلام به طور ناشناس در کنار جنازه پدر

شیخ کلینی (ره) به سند خود، از مسافر [خدمتکار خانه امام کاظم علیه السّلام] نقل می کند که گفت: هنگامی که امام کاظم علیه السّلام را [به فرمان هارون به بغداد] بردند، آن حضرت به فرزندش امام رضا علیه السّلام فرمود: «همیشه تا وقتی که زنده ام، در خانه من بخواب، تا هنگامی که خبر (وفات من) به تو برسد».

ما هر شب بستر حضرت رضا علیه السّلام را در دالان خانه می انداختیم، و آن حضرت بعد از شام می آمد و در آنجا می خوابید، و صبح به خانه خود می رفت، این روش تا چهار سال ادامه یافت، در این هنگام شبی از شبها بستر حضرت رضا علیه السّلام را طبق معمول انداختند، ولی او دیر کرد و تا صبح نیامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند، و ما نیز از نیامدن آن حضرت، سخت پریشان شدیم، فردای آن شب دیدیم آن حضرت آمد و به امّ احمد (کنیز برگزیده و محرم راز امام کاظم علیه السّلام) رو کرد و فرمود: «آنچه پدرم به تو سپرده نزد من بیاور».

امّ احمد [از این سخن دریافت که امام کاظم علیه السّلام وفات کرده است] فریاد کشید و سیلی بر صورتش زد و گریبانش را چاک نمود و گفت: «به خدا مولایم وفات کرد».

حضرت رضا علیه السّلام جلو او را گرفت و به او فرمود: «آرام باش، سخن خود را آشکار نکن و به کسی نگو تا به حاکم مدینه خبر برسد».

آنگاه امّ احمد، صندوق یا زنبیلی را با دو هزار دینار (یا چهار هزار دینار) نزد حضرت رضا علیه السّلام آورد و همه را به آن حضرت تحویل داد، نه به دیگران.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه