ویژگیهای امام رضا علیه السلام صفحه 231

صفحه 231

آن قدر غرق در شعف و شادماني بود كه اصلا متوجه تريلي سنگيني كه با سرعت از روبه‌رو مي‌آمد، نشد و تا به خود آمد صداي جگر خراش زنان و فرزندانش با صداي مهيب برخورد تريلي و اتومبيل درهم آميخت.

پدر و مادر آندره در دم جان سپردند و آندره و النا هم به بيمارستان منتقل شدند. بعد از بهبودي، النا طاقت اين سوگ بزرگ را نياورد و عازم ازبكستان شد، اما آندره با همه اصرار خواهرش، با او نرفت و تصميم گرفت در ايران بماند. اما اين تصميم براي او كه در اثر شدت تصادف قدرت تكلمش را از دست داده بود سخت دشوار به نظر مي‌رسيد.

اما سرنوشت پاي او را به منزل زن و مرد جواني كشاند كه پس از سالها ازدواج هنوز صاحب فرزندي نشده بودند. پدر و مادر جديد آندره براي او، از هيچ تلاشي فروگذار نكردند اما تو گويي سرنوشت او اين چنين رقم خورده بود كه لال بماند.

روزي پدر جديدش به سراغش آمد در حالي كه چشمانش پر از حلقه‌هاي اشك شده بود خطاب به او گفت: آندره، پسرم، درست است كه همه‌ي دكترها جوابت كرده‌اند اما ما مسلمانان يك دكتر ديگر هم داريم كه هر وقت از همه جا نااميد مي‌شويم به سراغش مي‌رويم. اگر مايل باشي تو را هم پيش او ببريم تا از او شفاي خود را بگيري.

اين اولين باري بود كه آندره چنين مكاني را مي‌ديد. هيچ شباهتي به كليسايي كه او هر يكشنبه، همراه پدر و مادر و خواهرش مي‌رفت نداشت.

حرم پر از جمعيت بود. همه دستها به دعا بلند و چشم‌ها گريان مي‌نمود.

پدر، آندره را تا كنار پنجره‌ي فولاد راهنمايي كرد بعد ريسماني به گردن او آويخت و آن سر طناب را بر شبكه‌ي ضريح پنجره‌ي فولاد بست، آندره متحير، به پدر و حركات و اعمال او مي‌نگريست و خود نمي‌دانست اين ديگر چه دكتري است؟ پدر كه رفت، آندره خسته از راه طولاني، بر زمين

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه