ویژگیهای امام رضا علیه السلام صفحه 232

صفحه 232

نشست و سر را بر ديوار تكيه داده و به خواب رفت.

نوري سريع به سمتش آمد سعي كرد نور را بگيرد، نتوانست. نور ناپديد شد دوباره نوري آبي مشاهده كرد كه به سويش مي‌آيد. از ميان نور صدايي شنيد؛ صدايي كه او را با نام مي‌خواند: آندره … آندره … بي‌تاب از خواب بيدار شد آندره باز هم دلش مي‌خواست بخواند و آن نور را ببيند و آن صداي ملكوتي را بشنود.

همان نور بود كه دوباره پيدا شد. نوري بود به همه‌ي رنگها، نور به سمت او مي‌آمد و باز دور مي‌شد آندره متحير مانده بود. هر بار دستش را دراز مي‌كرد تا نور را بگيرد، اما نور از دست او مي‌گريخت. ناگهان شنيد كه از ميان نور صدايي برخاست. صدايي كه از جنس خاك نبود آبي و آسماني بود. صدا او را به نام خواند: آندره … آندره …

خواست فرياد بزند نتوانست، نور ناپديد شد. آندره دوباره از خواب بيدار شد. پيرمرد خادم، سر او را به بالين گرفته بود و با تحير به صليب گردنش نگاه مي‌كرد. در همين حال از او با تعجب پرسيد كه: تو … تو مسيحي هستي؟ آندره با سر جواب مثبت داد. پيرمرد صليب را از گردن او گشود با دستمالي، عرق از سر و رويش پاك كرد. بعد سر او را روي زانويش گذاشت و گفت: حالا بخواب، ديگر خواب پريشان نخواهي ديد.

آندره پلك هايش را روي هم گذاشت خواب خيلي زود به سراغش آمد.

باز نوري ديگر اين بار سبز سبز به خوبي مي‌توانست تشخيص بدهد نور به سمتش آمده و از ميانه‌ي آن صدايي برخاست كه: نامت چيست؟ تكاني خورد متحير بود شنيده بود كه نور او را با نام صدا نمود. پس دليل اين سؤال چه بود؟ شگفت‌زده، از پاسخ وامانده بود كه صدايي ديگر از نور برخاست و گفت: نامت را بگو، آندره اشاره به زبانش كرد كه قادر به تكلم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه