سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله: در ذکر مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام و شهداء و اسراء کربلا صفحه 171

صفحه 171

بلال آرام گرفت و آن شب را تا صبح در خانه ماند، صبح نزد عبدالرحمان بن محمدبن اشعث رفت و جریان را گفت، و عبدالرحمن نزد پدرش «محمدبن اشعث» که از دژخیمان ابن زیاد بود آمده و آهسته گزارش داد که مسلم در خانه طوعه است.

ابن زیاد جریان را دریافت و به محمدبن اشعث گفت: «هم اکنون برو و مسلم را به اینجا بیاور».

او برخاست با عبیدالله بن عباس سلمی، همراه هفتاد نفر یا سیصد جنگجو به طرف خانه طَوعه حرکت کردند.

***

طوعه پذیرائی و مهمان نوازی مهر انگیزی از حضرت مسلم (ع) نمود، غذا برای مسلم (ع) آورد ولی او از غذا نخورد، و آن شب اندکی خوابید ولی برخاست و به عبادت مشغول شد، طوعه هنگام اذان صبح، آب برای مسلم (ع) برد تا وضو بگیرد، عرض کرد: ای مولای من امشب هیچ نخوابیدی، مسلم (ع) فرمود: اندکی خوابیدم در عالم خواب عمویم امیرمؤمنان علی (ع) را دیدم، به من فرمود:

اَلْوَحا اَلْوَحا، اَلْعَجَلْ اَلْعَجَلْ. «زود با شتاب نزد ما بیا»

به گمانم آخرین ایام عمرم فرا رسیده است، وضو گرفت و نماز خواند و مشغول دعا و تعقیب نماز بود که صدای حرکت لشگر دشمن را شنید، دعایش را زود تمام کرد، و اسلحه اش را برداشت و آماده جنگ گردید و به خود خطاب کرد و گفت: «بیرون برو برای مرگی که ناگزیر از آن هستی».

طوعه گفت: ای مولای من آماده مرگ شده ای.

مسلم (ع) فرمود: آری چاره ای جز آن نیست، و تو وظیفه خود را انجام دادی و کمال احسان را نمودی، و از شفاعت رسول خدا (ص) بهره مند گشتی.

در این هنگام سیصد نفر از دژخیمان ابن زیاد برای دستگیری حضرت مسلم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه