سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله: در ذکر مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام و شهداء و اسراء کربلا صفحه 176

صفحه 176

داد، حضرت مسلم (ع) عمر سعد را در آنجا دید، و به او فرمود: ای پسر سعد، بین من و تو خویشاوندی هست، وصیتی دارم آن را انجام بده، ولی وصیتم پنهانی است، عمرسعد از شنیدن وصیت مسلم (ع) سرباز زد، ابن زیاد به او گفت: وصیت پسر عمویت را بپذیر، عمرسعد برخاست و با مسلم کنار مجلس آمد و در کناری نشستند، و ابن زیاد هر دو را می دید.

مسلم (ع) به عمر سعد فرمود:

1- من در شهر کوفه هفتصد درهم قرض گرفته ام، زره و شمشیرم را بفروش و قرضم را ادا کن.

2- وقتی که کشته شدم،بدنم را از ابن زیاد بگیر و دفن کن.

3- کسی را نزد امام حسین (ع) بفرست تا او را از این سفر باز دارد، زیرا من برای او نوشته بودم که مردم با او هستند، اکنون گمانم در راه هستند و به طرف کوفه می آیند.

عمر سعد (برای اینکه ابن زیاد بد گمان نشود) نزد ابن زیاد آمد و وصیتهای مسلم (ع) را به ابن زیاد گفت، ابن زیاد به او گفت: شخص امین خیانت نمی کند (یعنی اگر تو شخص امینی بودی، به مسلم که وصیت مخفیانه کرد خیانت نمی کردی و آن را فاش نمی ساختی).

اما ادای قرض او، اختیارش با تو است، و اما دفن او، آن نیز مانعی ندارد، پس از کشتن او را دفن می کنند، اما در مورد حسین (ع) اگر او کاری به ما نداشته باشد ما کاری به او نداریم.

ابن زیاد سپس متوجه حضرت مسلم (ع) شد و گستاخی را از حد گذراند تا آنجا که گفت: تو را به این امور چه کار، مگر در مدینه شراب نمی خوردی؟

مسلم (ع) فرمود: سوگند به خدا تو دروغ می گوئی، تو به میخوارگی سزاوارتر از من هستی، سزاوارتر به شرابخوری کسی است که (مثل سگ) زبان به خون

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه